رسام؛ اظهارات اخیر احمد خاتمی درباره وظیفه حکومت در فرستادن مردم به بهشت هرچند به زور(!!) بیش از هر چیز نشان از ماهیت غیر اسلامی وبلکه ضد اسلامی حکومت استبداد مذهبی دارد. درحالیکه شیوه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وامیرمؤمنان صلوات الله وسلامه علیه در مواضع گوناگون نشان از اعطای حق انتخاب وآزادی گزینش مرام ومسلک وعقیده وشیوه زندگی را داشته است، سران به اصطلاح جمهوری اسلامی با برساختن ایدئولوژی از برخی احکام اسلامی از آن بعنوان هویت وجودی خود بهره برده وطی سالهای گذشته مردم را به تازیانه ایدئولوژی خود ساخته نواخته اند. یکی از این موارد درباره سیاست داخلی مسأله تحمیل خشونت آمیز وغیر اسلامی نوع خاصی از پوشش بر شهروندان بوده است. این شیوه خشونت بار در عمل واکنش منفی شهروندان وبویژه بانوان را در پی داشته وشهروندان عملا از آن بعنوان نمادی از اعتراض به حاکمیت، والبته نه دین اسلام، بهره جسته اند. نمونه ای از این برخوردها را در میان سطور نامه یکی از شاهدان عینی این داستان تراژیک که برای رسام ارسال شده است، می توان یافت. نامه شكوفه رضايى از انديمشك خوزستان اصن خوابم نميگيره ،سرم داره منفجر ميشه .امروز اتفاقاتي برام افتاد كه از ايراني بودن خودم شرمم شد.حول وحوش ميدون وليعصر با دوستم بودم كه از قضا دوستم چادري بود وبا ذهني باز .ون گشت ارشاد رو ديديم واصلا فكر نميكردم كه گشت ارشاد بخواد به من گير بده .اون خانوم اومد جلو گفت خانمم خيلي مانتوت كوتاهه با ما تشريف بياريد ،من كه نديده بودم وبرخورد نزديك نداشتم وهميشه يه تصويري از دور بود كه گاهي براي آزادي... خواهي ابراز انزجار ميكردم از اين واقعيت در جامعه وبه مثابه ي يه امر فانتزي تلقي ميشد وهيچوقت فكر نميكردم از اين خانوم هاي كريه المنظر به طرف من بياد واز قضا ساعت 6 بعدالظهر هم فرهنگستان زبان وادبيات فارسي با استادم قرار داشتم كه كاري رو كه ازم خواسته بود بهش تحويل بدم واين كار هم عقب افتاده بود ومن بيشتر از اين قضيه غمگين بودم وواقعا واقعه ي اسفناك ودر عين حال غمناكي بود. يه پيرزن به نشانه ي اعتراض اومد جلو گفت بيايد من رو بگيريد وبعضيا هم كه كمي از لاي شيشه ما رو ميديدن ميگفتن آخي دختراي مردم رو ميگيرن وابراز دلسوزي كردن .بعد از كمي نگه داشتن ما توي ون ما رو بردن به وزراي معروف وارد سالني شدم پر از دختر وبعضي از دخترها رو كه در حيرت مي شدم كه چرا گرفتنشون بدبختا هيچ ايرادي نداشتن .يعني در اون مكان مثل مجرمان محكوم به اعمال شاقه با ما رفتار كردن .بايد يه كاغذ كه مشخصاتمون روش نوشته شده بود رو جلوي خودمون مي گرفتيم تا از ما عكس بگيرن وبايد برمي گشتيم واز پشت هم از ما عكس ميگرفتن وباكلي اثر انگشت وامضا ما رو گذاشتن بريم ومن سر ساعت 6 و30 دقيقه رفتم پيش استاد ودوست چادريم در تمام مدت كنارم بود وحتي سوار ون شد وهمراهم تا وزرا اومد واون بيشتر از من حرص خورد وگفت بهم كه امروز با ديدن اين واقعه كمرم شكست .ويه مانتو دوستم برام آورد ومثل اينكه ما زندوني باشيم يه عده آدم هم بيرون ايستاده بودن براي دوستاشون ،زناشون وخواهراشون ودختراشون ويه دختر كه بنده خدا ساعت 7و30 عقدش بود .من هم كه بد قول شده بودم پيش استادم واصلا واقعه ي وحشتناكي بود نميدونستيم بخنديم يا گريه كنيم بر اين بدبختي كه در اين كشور هوارمون شده .ايران تا عمقش فاسد ومنحطه ورسما ميتونم بگم ويران شده .اصلا از اين كشور حالم به هم ميخوره.يه دختر كه همراه من تو ون بود توي سالن جفتم نشست وبرگشت گفت از هرچي زن چادريه متنفر شدم ومنم در دفاع از دوست چادريم برگشتم گفتم مگه دوست من رو نديدي بيشتر از من حرص خورد.ويژگي بارز من اينه كه حتي در عمق يه فاجعه ي بزرگ حالت تدافعيم خنديدنه وواقعا تمام فشار رواني رو در درونم حبس ميكنم واين به طور ناخودآگاه انجام ميشه .تا الان نشده كه براي تخليه ي خودم از شدت عصبانيت داد بكشم.