گفتمان سازی آیت الله العظمی سید صادق شیرازی
مجید خیامی
ویژۀ رسام مولای متقیان امیرالمومنین (سلام الله علیه) می فرمایند: اَجْهَلُ الناسِ اَلْمُغتَرُّ بقولِ مادحٍ مُتَملِّقٍ یُحَسِّنُ لَهُ القبیحَ و یُبَغِّضُ الیه النّصیحَ؛ (نادانترین مردم کسی است که فریب ستایشگر چاپلوس را بخورد، ثناگری که زشت را در نظر او زیبا جلوه میدهد و خوبی را در نظر او منفور میسازد). حسن عباسی، رئیس «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز» که یکی از صدها مرکز اسراف کننده ی اموال بیت المال است اخیراً در سخنانی، قرن بیست و یکم را قرن «امام خامنه ای» نامیده است. او با چاپلوسی های مشمئز کننده خود، خامنه ای را «امام جبهه اهل تقوا»، «یک رهبر استراتژیک در تمدن امروز بشری»، «امام جهانی» و «یکی از بزرگترین رهبران سیاسی و استراتژیک جهان و بزرگترین شخصیت دینی شناخته شده امروز روی کره زمین» که در نظام های فکری و دینی مختلف جهان مقبولیت عامی هم دارد، معرفی کرده است و یادآوری کرده : "در شرایطی که به سال 2015 میلادی وارد می شویم، قرن بیست ویکم قرن «امام خامنه ای» است. کسی که در موقعیت تمدنی، اینچنین جایگاهی دارد و توانسته یک حرکت عظیم را در 25 سال گذشته شکل دهد، بویژه که در پانزده سال اول قرن بیست و یکم در مواجه با نظام بین الملل توانسته یک جامعه باثبات در ایران شکل دهد و رهبری را مدیریت کند، بزرگترین و باثبات ترین شخصیت سیاسی امروز کره زمین محسوب می شود". این اسطوره سازی ها دربارۀ آیت الله خامنه ای آنچنان وسیع وهمه جانبه پیگیری ومطرح می شوند که نمی توان دست حاکمیت وشخص آیت الله خامنه ای را در آنها ندید واز سوی دیگر هم شباهت این تبلیغات با شیوۀ دیگر دیکتاتورها ومغایرت آن با شیوۀ انبیاء واولیای الهی در معرفی خود غیر قابل انکار است. این افسانه پردازی ها دربارۀ شخصیت رهبر ایران البته درست نقطۀ مقابل ودر تقابل با آنچیزی است که عالمان حقیقی وراستین شیعه تبیین وتوضیح می دهند. عالمان شیعه، بویژه مدافعان حوزۀ مستقل شیعه همواره کوشیده اند دامن وساحت دین ودینداری را آلوده شدن به تملق وچاپلوسی برای حکومت بزدایند وتقدس را منحصر در امامان وپیشوایان معصوم شیعه قرار دهند. "مقدس سازی" حکومتی یک از شگردهای دیکتاتورهای مستبد در طول تاریخ برای تثبیت دیکتاتوری شان بوده است. از فرعون تا صدام وهیتلر ودیگران همواره راه حل ناکامی، بی لیاقتی ها وبی تدبیریهای خویش را در ساختن هاله ای از تقدس های مصنوعی پنهان کنند. درچنین دورانهایی عالمانی دینی بعنوان مدافعان حریم ایمان وارد عمل شده ودر رسوا کردن دستگاه تبلیغاتی عریض وطویل مستنبدان نقشی بسزا ایفا می نمایند. در مقابل حکومت استبدادی نیز با بکار گیری تمامی آنچه از عده وعـُده در اختیار دارد به جنگ این عالمان می آید وتحت عناوین مختلف به ترور شخصیت این پاسداران حریم دین می پردازد. نمونۀ اینچنین تبلیغاتی را می توان در هجمه ای رسانه ای دستگاه تبلیغاتی رهبر جمهوری اسلامی به شخص وبیت آیت الله العظمی سید صادق شیرازی می تواند یافت. آیت الله العظمی سید صادق شیرازی که طی سالهای اخیر با طرح گفتمان اسلام راستین تنها در مکتب پیامبر اسلام وامیرمؤمنان صلوات الله وسلامه علیهما توانسته است توجه بسیاری از جوانان متدین وحتی غیرمتدینین منصف را به سوی قرائتی تازه از اسلام رحمانی جذب کند، نزدیک به سه سال قبل در یک سخنرانی عمومی قرن بیست ویکم را قرن امیرالمؤمنین واهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین نامید ودر آن از همگان خواست تا با محور قرار دادن شخصیت والای امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، در تحقق این شعار بکوشند. با مقایسه سخنان آیت الله العظمی سید صادق شیرازی وگفتمان رسمی حکومت وافسانه پردازی ها دربارۀ شخصیت آیت الله خامنه ای از قبیل حسن عباسی بر زبان آوده است، از یکسو می توان به تفاوت گفتمان اصیل سنتی شیعه با گفتمان انقلابی حکومت جمهوری اسلامی پی برد واز سوی دیگر نیز انگیزه های تقابل فعلی حکومت با ایشان روشن تر ومشخص تر می شود. حکومت آیت الله العظمی شیرازی، گفتمان وی وشبکه های ماهواره ای وابسته به ایشان را بعنوان مانعی عمده در راه بت سازی از آیت الله خامنه ای می بینند، از این رو همجۀ رسانه ای بر علیه ایشان در حقیقت هم ترور شخصیت یک رقیب قدرتمند واز سوی دیگر هم برای همواره کردن راه بت تراشی از آیت الله خامنه ای است. بت سازی ای که شیوۀ مورد علاقه تمامی دیکتاتورهاست. دیکتاتورهایی که علیرغم آنکه می دانند سرانجامی بهتر ا صدام وقذافی ندارند، اما بازگشتی را هم از راهی که در پیش گرفته اند برای خود متصور نیستند. والبته چه خوش اقبالند ساکنین این عصر از تاریخ، خاصه مردم خارمیانه ی پرتلاطم امروز، که تاکنون سرنگونی چند دیکتاتور را به چشم دیده اند، گویی که قرن، قرن پایان دیکتاتوری زمامدارانی است که جانمایه ی رابطه آنها با مردم بر پایه «النصّر بالّرعب» بنا نهاده شده است. به شهادت تاریخی که همواره در حال تکرار است، تا بوده همین بوده که حتی آنانکه با چهره ی مرشد کامل با مریدانی از جان گذشته که به فرمان مرشد خود، آدمیزاد را هم زنده زنده می خوردند، روزی از اریکه ی قدرت پائین کشیده میشوند، و دیگر نه مرشد خواهند بود و نه سلطان، و سرنوشتی همانند همه دیکتاتوران از بدو تاریخ تا به امروزخواهند داشت. حماقت دیکتاتورهاست که گمان می برند که همیشه روند رویدادها در دست آنها خواهد بود. اکنون جهان به این سو می رود که دیگر رهبران کشورها نیز مصونیت سیاسی نداشته باشند. میلاسوویچ نخستین رهبری بود که به خاطر جنایت جنگی محاکمه شد. حسن البشیر از سودان نیز نخستین کسی است که تحت تعقیب است در حالی که هنوز در قدرت است. عرصه هر روز بر دیکتاتورها بیشتر تنگ می شود. این را نیز باید گفت که این انسان های حقیر هیچ گاه به تنهایی قادر نیستند که قدرت را به دست گیرند و آن را نیز حفظ کنند. دیکتاتورها را مردم نیز می سازند. همه آن «مامور معذور»هایی که همیشه پس از آن که نظامی به هم میریزد، این نام را بر خود می نهند و بی گناه می شوند، اینها همه در ساخت دیکتاتور و حفظ او نقش مستقیم دارند. همه این جاسوس ها و خبر چین ها، خادمان صادق نظام، دستمزد گیران، ساندیس و ساندویچ خورها و حتی بی طرفان، همه آنهایی که به بهانه «لقمه نانی برای زن و بچه» دست به هر کاری می زنند، پس از سرنگونی قدرت، ناگهان خودشان می شوند قربانی و مامور معذور و ضعیف و زبون و خواستار عفو عمومی. اینها همگی در ساخت و حفظ دیکتاتور دست و سهم دارند. روح حقیر و مفلوک کسی چون آدولف هیتلر بدون کمک و همراهی بخش بزرگی از مردم، کسی نبود که بتواند آن قدرت را به دست آورد و تا آخر نیز حفظ کند. بی شک سقوط یک نظام جابر و دیکتاتور درهر نقطه ازجهان، نه تنها باعث ایجاد بارقه ای از امید در دل آزادیخواهان می گردد، بلکه تلنگری بر همه نظام های دیکتاتوری می تواند باشد، اما گویی باور چنین سرانجامی در مخیله سران حکومت اسلامی نمی گنجد و هرگز به خود نمی آیند که اگربنا بر گرفتن عبرت بود باید پیش از این با محاکمه صدام حسین و سقوط حکومت جابرانه اش گرفته می شد، از این رو مبارزه برای کسب آزادی در کشوری که حاکمانش اعتنایی به نشانه های عاقبت اندیشی ندارند بسیار سخت تر از بر چیدن بساط ظلم در کشورهایی چون لیبی خواهد بود. چرا که فرق است بین بیدار کردن کسی که خواب است با کسی که خود را به خواب زده است و این همان نکته ای است که زمانی حبیب بورقیا پدر استقلال تونس می گفت "ما در شرق ناشنوایی را دوست داریم و بیشتر می پسندیم که صدای تحولات جهان را نشنویم، چرا که شنیدن آنها به دنبال خود اعمالی طلب می کند که برایمان سخت و جانفرساست". گزارش ها از وضعیت حقوق بشردر ایران نمونه هایی از بخواب زدگی سران جمهوری اسلامی است و نشان از بی اعتنایی رهبری نظامی دارد که امروز دیگر ردای سلطانی را بر خود می پسندد و هر روز با سرکوب مخالفان خود مست از باده قدرت می گردد، غافل که آنچه درهمسایگی او بر سر هم مسلکانش می آید روزی گریبانگیرش خواهد شد و به حکم آن ضرب المثل معروف، این شتری است که جلوی درب خانه هر دیکتاتوری به زمین خواهد نشست و او نیز از این قانون مستثثنی نخواهد بود. اما نکته قابل توجه در تداوم رویه دیکتاتورگونه رهبری نظام کنونی ایران، از باور برگزیده شدن وی از سوی کائنات سرچشمه می گیرد و به صرف زمامداری حکومت دینی، تحمیل هر گونه ظلم را به مردم تحت سلطه نظام دینی خود ساخته اش مجاز می شمارد و این چون مرض مسری در زیر دستان او هم سرایت کرده، آنچنانکه رئیس قوه قضائیه نظام، که او هم ملبس به روحانیت است بنا بر ادعای برقراری حکومت دینی در ایران، از پذیرفتن موارد نقض حقوق بشر مخالفت می ورزد و آن را خارج از مبانی حکومت دینی خود ساخته ی رهبری نظام می داند و حاضر به قبول رواج ظلم و اعمال خشونت در عدالتخانه تحت مدیریت خود نیست. با چنین ادعای بی اساسی از سوی رئیس قوه قضائیه که به ناحق از سوی رهبر دیکتاتور جمهوری اسلامی بر این مسند گمارده شده است. بخواهیم یا نخواهیم این دیکتاتور حقیر بر همه امکانات کشور پنجه انداخته و بر تمامی شئون ایرانیان مسلط است. از آن بدتر، آنچه که عمر حکومت خامنه ای را تداوم می بخشد فقط پول بی حساب نفت و" سلاح به دستان تربیت یافته مکتب او" نیستند، بلکه رهبر جمهوری اسلامی می داند گروهی با عناوین مردم پسند، وظیفه نجات او را به عهده گرفته اند و همین، خامنه ای را آسوده خاطر می سازد که مدتی دیگر به قیمت فلاکت مالی وحیثیتی ایرانیان، شهوات سیاسی خویش را ارضا خواهد کرد. پس چاره ای نیست جز آنکه مسئول نابسامانی های کشور را مورد خطاب قرار دهیم و مسئولیت های او را یادآوری نماییم. فرعونها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشت شومی که عبرت برای همگان شد، گرفتار گشتند. این سرنوشت همهٔ دیکتاتورهاست که نه از نصایح خیرخواهان پند میگیرند و نه از سرنوشت سایر دیکتاتورها و مستبدین.