إنّا لله و إنّا إليه راجعون بسمه تعالی قال علی (ع)لم یُوجِس موسی علیه السلام خیفة علی نفسه اشفق من غلبة الجهّال و دُوَل الضّلال حضرات آیات موسی علیه السلام از سیطره ی جاهلان و قوَّت گرفتن گمراهان ترسناک بود،والّا از برای خود گرفتار ترس نشد. آیت الله العظمی وحید خراسانی آیت الله العظمی سید علی سیستانی آیت الله العظمی صافی گلپایگانی آیت الله العظمی شبیری زنجانی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته راقم این سطور که در بستر بیماری،شاید سالیان آخر عمر خویش را سپری میکند. با تجاربی تلخ و شیرین اما بس دراز، از سَرِ تکلیف وبه دور از گرایش های سیاسی، بر آن شد این استمدادنامه را به رسم ایضاح و استفسار، به محضر شما بزرگان مراجع مستقل شیعه تقدیم دارد. حضرات آیات بی تردید در طول تاریخ بودند جاهلانی که در عین اعتراف به جهل خویش،سوار بر دوشِ مردم، بر ایشان حکومت کردند.نیز بودند کم سوادان و شبه عالمانی که به یُمن زر و زور،خود را عالم نامیدند.کما این که جای جایِ تاریخ بسیارند عالمان به حقی که واسطه ی دانش و فضیلت برای خلق بوده و هستند. در این میان اما چه بسیار کم ولی پر طمطراق اند جاهلانی که بدون اعتراف به جهل خود، با توهُّمات در هم تنیده و زدو بندهای سخیف با قدرت،عنوان عالم را به یغما برده و می برند. بله این گروه بسیار اندک اند زیرا با حرکت هر چه بیشترِ تاریخ به این سوی ورشد جامعه بشری،حکومت ها اگر چه مستبد،به درستی دریافته اند که در اداره ی مُلک و مملکت، امور حساس بالاخص در دو حوزه یِ فرهنگ و قضاء ، باید به عالمان و خبراء-هرچند مزدور- سپرده شود. پیداست در عصر ارتباطات و ظهور دهکده ی جهانی، سکانداریِ سر نوشتِ مردم را (به هر میزان ) به عده ای جاهل سپردن، جز تیغ نهادن بر کف زنگی مست و بازگشت به دوران جاهلیت نیست. این گروه اما پر طمطراق اند چون از جهل که همان ظلمت و سیاهی است-به خصوص جهل بر خوردار از قدرت و سُلطَت-جز ظلم و خشونت بر نخواهد خاست.جاهلِ قدَّار و متسلِّط، خدایش، تاریکی و پیامبرش خشونت است. بر عکسِ عالمان حقیقی، که خدایشان نور و علم و رحمان و رحیم و پیامبرشان، پیام آورِ رحمت و رحمةً للعالمين است. با نگاهی گذرا به تاریخ اسلام،از خوارج و بنی امیه گرفته تا مجتهدنماهای امروزین،در می یابیم که از طبل تو خالیِ این قوم قلیل، جز بانگ گوش خراشِ تکفیر وارتداد و دروغ و تزویر و تهمت و افتراء و عناوین پر طمطراقی بسانِ آن،سراغ نمی توان داشت.جالب این که وجه مشترک همه این گروه ها همان جهل و نادانی است. مراجع بزرگوار یقیناً انقلاب اسلامی ایران نقطه ی مهمّه ی تاریخ معاصر است که عزَّت و سربلندی و علم و تقوای رهبری نهضت،از مهمترین مؤلِّفه های به ثمر نشستن آنست.اما آنچه پس از آن مرد بزرگ رخ داد ازقلع و قمع و هتک حرمت و بزغاله و گوساله نامیدن ایرانیان نجیب،دوستدارانِ دیرینِ اهل بیتِ عصمت و طهارت(ع) گرفته تا ایجاد جوِّ رُعب و وحشت و انتشار فرهنگ دروغ و تهمت، همه و همه نیست جز نتیجه ی وجود همان جاهلانی که عنوان اجتهاد را به دروغ و از صدقه ی بندگیِ زر و زور، به خود آویخته اند. جاهلان عالم نما همواره برای حفظ عنوان دزدی خود ناگزیر به سرکوب عالمان واقعی بوده چون با وجود ایشان، گندم نمایانِ جو فروش،رسوای هر کوی و برزن خواهندبود.لذا پرونده سازی برای بزرگان وبیسواد خطاب کردن آنان و نگاهِ عاقل اندر سفیه، رَویّه و ادبیات رایج این جماعت است. این غده ی سرطانی خطرناک چونان آتشی بی رحم، خرمن اعتبار هزار ساله ی حوزه ی علمیه را هدف گرفته که اگر درمان نشود چه بسا بلکه به یقین،ایمان نسل نو را نیز خواهد سوخت. راقم این سطور بر مدعای خود، حُجَج و ادله ی مُثبته و مکفیه ی فراوان دارد که به دور از اِطاله و اِطناب، فقط جهت تبیین به ذکر موردی که شخصا بدان آگاهست، اکتفاء میکند. 1-سید احمد علم الهدی امام جمعه ی مشهد که اخیرا او را آیت الله گویند و از قدیم به افراط در مواضع سیاسی معروف بوده، معرف حضور همگانست.وی سال گذشته در رسانه ی ملی ایران ، مردم معترض وپیروان مولی الموحدین (ع) را بزغاله و گوساله نامید. همو که نود درصداز سخنانش به تار موی آشفته ی نوامیس مردم گره خورده که این خود-به گواه اطباء و روانشناسان-دلالت بر وجود نوعی سادیسم بلکه اختلالِ شخصیَّت در وی دارد.او که تاکنون علماء و مراجع بسیاری را به بی سوادی و بی تقوایی متهم نموده است.او که......... اما ایشان را دامادی است سید ابراهیم رییسی نام.همگان وی را می شناسند.معاون فعلی دستگاه قضایی، پنجاه و دو سه ساله که سی وچند سالیست پس از انقلاب در دستگاه حاکمه مشغول قضاوتست. دوراز حوزه و درس و بحث علمی. 2-چند سال پیش در سفر به ایران،به مشهد مقدس مشرف شدم.در مجلس ضیافت یکی از علما و اتقیای مشهد سخن از این رفت که معاون دستگاه قضاء حتی مقدَّمات دروس حوزوی را نخوانده است.میزبان محترم با تأسف و افسوس فرمود در تعجبم، درس نخواندن و بی سوادی این شخص ، نه فقط امری شایع و مستفیض که متوارتر است.چند نفر از اهل علم حاضر نیز از خود او این گفته را نقل می کردند که با پیروزی انقلاب و در جوانی وارد دستگاه شدن،مانع تحصیل وی گردیده است.می گفتند اما همین شخص چند ماه پیش به عنوان مجتهد از طرف بیت رهبری معرفی وبه مجلس خبرگان راه یافته است. 3-در همان سفر بیست روزی را جهت دیدار دوستان و آشنایان در تهران در منزل دوستی فاضل و ذوالفنون از وکلای قدیم سپری نمودم. به لطف ومَدَد میزبان، توفیق زیارت شماری از علماء و اساتید،همراه شد.یکی از علماء که نَسَباً و حَسَباً شریف و به علم و زهد وعزلت ، مشهوراست، در نقد اوضاع علمی ،این گفته ی امیر مؤمنان(ع) را زمزمه کرد" بأرضٍ عالِمُها مُلجَم و جاهِلُها مُکرَم " و فرمود، معیار سنجشِ انحطاط علمی- اخلاقی در یک جامعه ، بسته به اهمیتِ مناصبی دارد که افراد نالایق و فاقدِ ابتدائیّات ِعلمی همچون معاونت فعلی دستگاه قضایی، تصاحب می کنند.هر چه این مناصب مهمتر، عمقِ این انحطاط،بیشتر است. این گلایه ها را در ملاقات با عالم جلیل مرحوم آقا سیدمحمد حسن شوشتری،نیز شاهد بودیم. مرحوم شوشتری از شاگردان صاحب قاموس الرجال و مرحوم آل طیب بودکه بنده هر دو بزرگ را درک کرده بودم. در بحثی که پیرامون قتل مرتدّ در منزل وی و با حضور عده ای که بعداً دانستم از اساتید حقوق و قضات و وکلاء می باشند، در گرفت ، او را ملّا و منصف و متواضع و البته از صفای باطن پر بهره یافتم. چون شنیدم که در دستگاه قضاء مسئولیتی داشته یا دارد ،از وی در خصوص گفته های مجلس ضیافت مشهد جویا شدم گفت درست می گویند.آقای رئیسی چندباری از من خواست برایش اصول فقه مرحوم مظفر را تدریس کنم که نپذیرفتم.عرض کردم آقا کسی که مقدَّمات نخوانده و از دانش جدید نیز بی بهره ، چگونه تاکنون ده ها و صدها حکم اعدام داده است؟فرمود متاسفانه درست میگوییدامّا احتیاط کنید این ها به کسی رحم نمی کنند. عرض کردم از روزی که سنگ بنای عدلیه در این مملکت نهاده شد تا چند سال بعد از انقلاب، خیلی کم دیده شده که بدنه ی دستگاه عدلیه و قضاء، در فضل ودانشِ فقهی- حقوقی و حتی پاکدستیِ قضات یا مسئولین قضایی تشکیک کند.(1) اما ازآن به بعد با تجربه ای که حقیر از مصاحبت با خیلی از قضات و حقوقدانان دارم علاوه بر اینکه بدنه ی دستگاه عدلیه در فضل و دانشِ بیشترِ قضات و متولِّیانِ خود تشکیک کرده بلکه در موارد بسیاری اطمینان به عدم کفایت علمی و پاکدستیِ ایشان دارد و این یعنی حرکت در غیر مسیر عدالت. نزدیک به همین تعبیر را یکی از اساتید به نام حقوق ایران داشت. معتقد بود اجرای عدالت متفرع بر شناخت حق است که با سیطره ی جهّال،بر عدلیه، سالبه به انتفاء موضوع می باشد. قابل ذکر است مطالب فوق،کلا یا بعضاً ، نظراتِ دیگر علماء و اساتیدی که ملاقات نمودیم نیز بود.اما از خوف رسیدن هر گونه گزندی به ایشان، ازشرح ما وَقَع خودداری می کنم. در خصوص نقل های فوق نیز، بیش از 12تن از عدولِ اساتید و وکلاءو قضات ،حاضرند در خدمت شما بر آن شهادت دهند. 4-تابستان امسال در سفر به ایران باز به قصد زیارت حرم مطهر رضوی(ع)عازم مشهد شدم از همان بزرگوران شنیدم که داماد امام جمعه ی مشهد-همو که مقدَّمات حوزه را به گواه خود و همگان نخوانده-از برکات ثقل فضای امنیتی و ارعاب و ترس،در تهران مجلس خارج فقه واصول راه انداخته وبین عَشیَّةٍ وضُحیها مدرِّس شده و درس خارج می گوید.بهت آورتر این که ابراهیم رئیسی علی رغم تصدّیِ مشاغل متعدّد، به زودی از دو دانشگاه خصوصی و حکومتی بدون هر نوع امتحان و اختبار رسمی و با پول بیت المال و نوشتن پایان نامه توسط افراد پیرامونش،در دو گرایش، مدرک دکترا خواهد گرفت. 5-در همین سفر به قم مشرف و به منزل یکی از علمای جنوب وارد شدم.جویای حال یکی از دوستان عالِم که از قضا در زمره ی ممتحنین حوزه بود،گردیدم. در کمال تعجب از میزبان شنیدم که عالِم مذکور ،دیگر از ممتحنین نیست. علَّت را جویا شده گفت دریافته بود که دستگاه های نظامی-امنیتی سال هاست برای افراد وابسته به خود مشغول مدرک سازی می باشند.ابتدا حمل بر صحت می نمود.اما به مرور متوجه گردید که سوالات امتحانات کتبی به این افراد داده می شود .سپس بانمره ی بالا جهت مصاحبه ی علمی مراجعه می کنند .ولی در مصاحبه بیشتر ایشان به مانند کسی می مانند که حتی یکروز در حوزه نبوده است.لذا ارجح دید که از آن فضای آلوده به گناه بگریزد.انا لله وانا الیه راجعون. بزرگان شیعه این قانون طبیعت و سنت حیات است که از کوزه برون همان طراود که در اوست.هیمنه ی مذهب تاکنون پس از الطاف الهی وعنایت معصومین (ع) به دلیل وجود عالمان پاک سرشت و پاک اندیش، استوار و پا بر جاست.اگر برای پیروان طایفه ی امامیه نظم و نظام و پیشرفت می خواهیم جز با کار درست و درست کار کردن و با فکر اصیل و اصیل فکر کردن،ممکن نیست و این مُهِمّ ، در سایه ی سیاه جهل حاصل نگردد. به نظر می رسد خطرناکترین حرکت تخریبی در تاریخ تشیع با تزویر در نظام آموزشی حوزه و حکومتی کردن آن در حال تحقق است.که نتیجه ی آن بد نامی مذهبِ نورانی اهل بیت(ع) نزد نسل نو و آیندگان خواهد بود. مُعمَّمِ جاهلِ به اصول استنباط و فاقد ملکه ی اجتهاد را ،مجتهد نامیدن و کسی که رساله ی عِلمیّه اش که سِجلِّ وهویَّت علمی اوست مزوَّر و از آنِ دیگری باشد،دکترا دادن و دکتر نامیدن، و در نهایت بر مقدَّراتِ مردم حاکم نمودن، اصدق المصادیق ظلم است.ازاین رو است که امام علی (ع) در نهج البلاغه جاهلِ عالم نما را بدترین مردم نزد خداوند میداند. وچه زیبا اوصاف جاهل را،او که خود بزرگ کشته ی جهل و خشونت است،بر می شمرد"لا ملي والله باصدار ما ورد عليه؛ ولا هوأهل لما فوِّض إلیه.لا یحسب العلم فی شئ ممّا أنکره ولا یری أن من وراء مابلغ مذهبا لغیره وإن أظلم علیه أمر اکتتم به لما یعلم من جهل نفسه.تصرخ من جورقضائه الدماء وتعج منه المواریث.به خدا سوگند که قلبش چنان پُر نیست که از آن دانشی بتراود ومسندی را که به وی سپرده شده است،سزاوار نباشد.در آنچه نا اگاه است،نمی تواند تصوردانایی کند وهرگز از خاطرش نمی گذرد که جز از فهم و برداشت او،فهم و برداشت دیگری می تواند وجود داشته باشد. وچون به جهالت درونی خود یقین دارد، هر چه را که بر او پوشیده باشد، سرپوش می نهد واز طرح آن مانع می شود.از داوری های ظالمانه اش، خون های به نا حق ریخته و میراثهای به یغما رفته ،فریادها دارند. زعمای شیعه شما را به خدا برای حفظ نظام اسلامی وآبرویِ مذهب چاره ای بیاندیشید که البته شدنی است و شما بزرگان بر آن توانایید. حقیر بسیار متواضعانه پیشنهاد می کند: 1-هیأتی از علمای مورد وثوق را تعیین فرماییدتا در ابتداجهت آنکه عمق فاجعه بر شما و همگان آشکار گردد با دعوت از افرادی چون سید ابراهیم رئیسی به قم، ضمن فراهم آوردن مکانی مناسب،یکی از کتب دوره ی مقدماتی اصول فقه-نه سطوح عالیه-چون معالم الاصول یا اصول فقه مرحوم مظفر را با تمام ترجمه ها و شروح فارسی و عربی موجود، در اختیار وی قرار داده و از نامبرده بخواهند بعد از دو روز، به انتخاب خود،دو صفحه از کُتب مذکوره را،فقط تقریر نماید.این بنده با علم حاصل از تواتر و اکمال و اتمام تمامی حُجَج بر خود، و الله وبالله و تالله،اطمینان دارد که « او» و « اویِ نوعی » حتی در حدِّ همین تقریر- که هیچ نسبتی به سطوح عالیه و اجتهاد ندارد- نیز قادر نخواهند بود. اغلب کسانی که از ناحیه ی حکومت به عنوان خبره و مجتهد معرفی شده اند به ویژه آنان که در دستگاه قضایی و نظامی-امنیتی شاغلند، از این قاعده مستثنی نیستند. هر چند که ابراهیم رئیسی از ضِعاف ایشانست. 2-به هیأت مذکورامر فرمایید جزییاتِ رفتارهای پر خطر و نفرت انگیز در دو حوزه ی فرهنگ و دین در چند سال اخیر را استقراء و احصاء نمایند.تا معلوم گردد ورایِ تمام عواملی مانند اَعمالِ وحدت سوز و تفرقه انگیز،دادگاه های نمایشی، صدور احکام غیر شرعی و غیر قانونی و مجازات های من درآوردی وحیرت آور، تعرض به ناموس و حریم خصوصی مردم، تهمت و دروغ پراکنی و تهدید و ترویج خرافه در جامعه و... که موجبات دوری نسل کنونی از دین و مذهب و نظام اسلامی شده، کسی نیست جز همین عالم نماها و مجتهدین دست ساخته و دروغین. هر چند این بنده به حکم آیه ی شریفه ی "لا إکراهَ فی الدّین قد تبیّنَ الرّشدُ مِنَ الغَیّ" به تفتیش و تحمیلِ عقائد، معتقد نیست، اما جهت آگاهی از بازتاب منفی اعمالِ جاهلانه ی این گروه بر جامعه ی اسلامی، لازم است هیأتِ تعیینی، از مجاری رسمی و غیر رسمی،آمارخروج جوانان از دین حنیف وتیراژ فزاینده ی نشر کتب دیگر ادیان آسمانی و غیر آسمانی درایران رامطالبه نمایند تا اتفاقی را که در طول تاریخ اسلام، در هیچ نقطه از جهان اسلام،مسبوق به سابقه نبوده و نیست، شاهد باشید. اما به راستی آیا جوان ایرانی ازآئینِ نیاکان خود،شریعت رحمانی و سمحه ی سهله گریزان است؟حاشا و کلّا،رحمانیّت و سماحت جاذبند نه دافع. شوربختانه جوانِ دو دهه ی اخیر،درپرتوِ تک صدایی حاکم؛آئینی را آموزش دید که متولّیان آن؛بر خلاف مرامِ خردمندان، حقوق اساسی را عملاً منکر، مدِّعی و منتقد و معترض را گوساله و بزغاله، وبی اعتناء به فروغلتیدنِ جامعه در منجلاب دروغ و نفاق و فساد، از رسانه ی ملّی؛ برای شبه خطیبان و جاهلانِ عالم نما منبردائمی ساخته و خود به ترویج دروغ و خرافه پرداختند. ذائقه و فطرتِ جوان امروز،آکنده و آزرده از بوی گندآبِ این همه دروغ و دورویی است وترسان از بد آئینی،هر روز بیش از پیش به دامانِ مجوس و نصاری و العیاذ بالله فِرَق ضالّه ای چون بهائیّت پناه می بَرَد. 3-متاسفانه این گروه به سبب بر خورداری از حمایت نهاد های قدرت،همواره اعتراض به خود را،ضدّیَّت با نظام اسلامی جلوه داده و بدین حیلَت از محاسبه گریخته اند. مستدعی است جهت فرار از بهانه جویی ها و ایمنی از شرارت ایشان، به طلاب و اهل علم تکلیف فرمایید که در یک مبارزه ی منفی اما علمی و همگانی، با این متقلِّبین بر خورد نمایند.بدین گونه که طلاب ودانشجویان و حتی اساتید، به هنگام مواجهه با هر یک از این افراد، یک فرع یا مساله ی فقهی- اصولی را پرسیده و اصرار به مباحثه داشته باشند.اگر بر این منوال و با جدّیَّت عمل شود با ظهور عجز و ناتوانی علمی آنان، دیر زمانی نمی پاید که بساط این شیّادان، حداقل از جامعه ی علمی و حوزه ی علمیه بر چیده خواهد شد. 4-تعارض رفتاری و گفتاری مجتهدنماها را باید علناً گوشزد نمود.این که آقای علم الهدی به صغیر و کبیر هتاکی کرده و دیگران را که عمری در نجف و قم تحصیل نموده اند ، به بهانه ی امر به معروف و نهی از منکر و حفظ نظام، بی سواد خطاب نماید ، ولی دامادِ درس ناخوانده اش را مجتهد بخوانند و سکوتِ حاکی از خشنودی و رضایت اختیار کند،غیر قابل قبول و مایه ی شرمساری است. البته حفظ نظام واجب است اما در سایه ی عدالت نه این که عدالت مقهور و محکومِ حفظ نظام باشد. آن هم به قیمتِ خضوعِ مردم برای جاهلان و شیّادان. بعید نیست آقای علم الهدی خواب نما شده مدعی فضل نداشته ی داماد خود گردد.سلَّمنا، او را به پاسخ آن رندِ خراسانی به یکی از هراتیان که مدِّعیِ جَستن از روی ده اسب تازی در هرات بود، حوالت می دهیم که گفت:اگرهرات این جا نیست ده اسب تازی فراهم است بسم الله. ممکن است فقیری را من حیث لا یحتسب،به امر سلطانی،ثروت هنگفتی بخشیده تا ناگه از نکبت فقر به مکنت استغناء بَر شود و یک شَبه او راغنیّ و متموِّل گویند.(هر چند تلبّس به صفت غناء نیز اینجا مشکل است) امّا در ساحت علم نمی توان بر سبیل مثال جاهل به قواعد ریاضیات را،یک شَبه،ریاضی دان نامید.به ویژه اگرهمانند ریاضی دانِ عریضه ی ما ، عاجز از فهمِ حاصل ضربِ دو در دو باشد. مخفی نماند این پدیده ی زشت فقط مختصّ به این برهه از تاریخ ایران است. با لختی تامل در تاریخ ایرانِ پس از اسلام،به ویژه تاریخ زندیه و صفویه و قاجاریه و حتی پهلوی ها، جز بعضا تقدیم مفضول بر فاضل-که همواره مورد اعتراض بوده- پادشاهی را نمی یابیم که به توهّمِ تحکیم سلطنتِ خویش، تعدادی جاهل رسمی را عنوان عالم دهد و مهامِّ امور را به ایشان بسپارد. در حیرتم که اگر شاعرِعهد استبداد صغیر هم اکنون در قید حیات بود به جای این شعر چه می سرود؟ صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است در مدرسه صد سال بمانی همه هیچ است خود را به ثریّا برسانی همه هیچ است جز مسخرگی هر چه بدانی همه هیچ است رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز نه درس به کار آید و نه علم ریاضی نه فایده مشق نه مستقبل و ماضی نه هندسه و رسم و مساحات اراضی خواهی که شوی مجتهد و مفتی و قاضی رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز 5-حقیر اجمالاَ علم دارد ترورهای انجام شده بعد از انتخابات سال 88 نقشه ای طراحی شده تو سط افراطیون موجود در حاکمیت بود که در جهت ارعاب اساتید و القاء شبهه ی امکان وقوع هرج و مرج در جامعه و دست یافتن به بهانه ای برای سر کوب مردم، و با حکم یکی از همین مجتهد نماها انجام گرفته است.که اگر عمری باقی بود در آینده ای نه چندان دور تفصیل آن را خواهم نوشت. 6-این مصیبت بزرگ(مجتهدنمایی و متخصص نمایی) از تمامی آفاتی که یک جامعه در اقتصاد و سیاست و فرهنگ ممکن است بدان مبتلا گردد، خانمان سوز تر است. چرا که محور تو سعه و پیشرفت در تمامی زمینه ها انسان است.اما کدام انسان؟ انسانِ جاهلِ عالم نمایِ بی اخلاق؟ انسان مقدَّمات ناخوانده ی مدِّعی اجتهاد؟ انسان پژوهش نکرده ی مدِّعی تخصُّص؟ نستجیر بالله العلی العظیم. معروف است در روزگار قاآنی شاعر پر آوازه ی ایرانی،سرقت ادبی، فزونی گرفت. هر شاعر پیشه ای، شعرِ دیگری به خود نسبت داده ،فخر می فروخت. روزی قاآنی از جایی می گذشت.دید شخصی مردمان گِردش جمعند و شعر میخوانَد .گوش فرا داد شعری ازخود را شنید. پیش آمده بانگ بر آورد که این شعر از قاآنی است. گفت درست است.قاآنی باز پرسید اما تو آن را به خود نسبت می دهی آن مرد گفت درست است. باز پرسید چگونه؟ آن شخص گفت چون من خود قاآنی ام . قاآنی سری جنبانید و گفت: شعر دزد بسیار دیده ایم اما شاعر دزد ندیده بودیم. 6-باز تاکید می کنم در نگارش این نامه هیچ انگیزه ی سیاسی دخیل نبوده و فقط احساس خطر فرو پاشی هیمنه ی مذهب، مرا به نوشتن وا داشت.حقیر افشای اسرارِ هر انسانی را بما هو انسان،تعدّی به حقوقِ وی و حرام می داند و در ما نحن فیه نیز فقط از بابِ ضرورت بود .لذا به حکم الضَّرورة تُقدَّر بِقَدرِها، به ذکر دو اسم بسنده شد.والاّ می توانستم گفت آنچه خواب آسوده را از چشمانِ برخی که حوزه و عُشِّ آل محمد(ص) را سربازخانه و پادگان خود آرزو میکنند، بِرُباید. مراجع بزرگ خدا را خدا را فضل وفضیلت را رأيتُ الفضيلةَ و هي تبكي ......... فقلتُ لماذا تَنتَحِبُ الفتاةُ فقالت لِمَ لا أبكي و أهلي ..........جميعاً غير خلقِ الله ماتوا بزرگواران اندر بلایِ سخت پديـد آيد ----- فضل و بزرگمردی و سالاری
1 -البته این بدان معنا نیست که عدلیّه یا دادگستری سابق از هر عیب و نقصی مبرّا بود.کیست که نداند ساختارِ پوسیده یِ دادگستری سابق ، بازسازی جدّی وقوانین آن بازنگریِ عالمانه ای را می طبید.سخن امّا آنست که دادگستری سابق با همین اوصاف به مراتب از دستگاه آشفته و بی در و پیکرِقضاییِ کنونی ارجحیت داشت.این مهم بر کانون وکلای سابق نیز صادق است. کیست که نداند کانون وکلاء در گذشته چطور وکالت را به اسارتِ یکی دو هزار نفر گرفته بود و مردم را عملا از حق بر خورداری از دفاعی بایسته و شایسته محروم ساخته بود.حقیرخود در استان های جنوبی، به وضوح این فضاحت را با سیطره ی عده ای دلّال مآب در رأس کانون شاهد بودم.امّا با این حال وضعیتی بسیار مطلوبتر از کانون وکلای کنونی داشت.چرا که هیچگاه استقلال آن به مانند این زمان مخدوش نگردید. در خصوص پاکدستیِ قضات،ضمن این که منکرِ وجود بعضا قضات حاذق و پاک دست در دستگاه قضایی کنونی نباید شد،امّا این تعداد در مقایسه با قضات سابق بس اندک است.کمترین گواهِ این ادعا ء زندگی زاهدانه ی بیشترِ قضاتِ آن زمانست که در قید حیاتند ویا به دیار باقی شتافته اند.وکم نیستند افراد مطلعی که چگونگیِ معیشت ایشان را شاهد بودند. ازبابِ تناسب موضوع، نقل خاطره ای مزید تنویر خواهد بود.یک سال و نیم پیش در شهر مقدس کاظمین(ع) میهمان یکی از دوستان بودم.از قضا دامادِ میزبان که ایرانی و از قضات بازنشسته بود نیز حضور داشت . چون شنیده بود که حقیر سالهاست مشغول به نوشتن کتابی با عنوان "فضیلت و رذیلت در دستگاه قضایی ایران از آغاز تا کنون" می باشم ،ضمن بیان نکاتی چند از فضایل مرحوم دکتر عبد الحسین علی آبادی، از اوضاعِ اسفبار دستگاه قضایی و قضاتِ آن سخت شاکی بود. موارد بسیاری در بیاناتش جلب توجه می نمود که بعضا از دیگران نیز شنیده بودم امّا موردی را برای اولین بار می شنیدم که صدر و ذیل آن، در تناسب تمام با ما نحن فیه می باشد. می گفت هشت نه سال پیش، دستگاه قضایی به قصد انحصارشکنی و مقابله با کانون وکلاء ، اقدام به تاسیس مرکزی در قبال آن نمود.ریاستِ این مرکز را به یکی از قضات شرور و مشهور به عدم تقوا ،از دست نشانده های ابراهیم رییسی سپرد.این شخص پیش از این سمت در مقام قاضی و مفتِّش ، در معامله ای آشکار با عبد الله خان جاسبی فوق لیسانس گرفت.همگان آن حقیری که پایان نامه ی وی را نوشت می شناسند.بعد از این سمت نیز در معامله ای دیگر برای خود و همسرش که معاون او و هر دو سخت غرق در اداره ی مرکز تازه تاسیس بودند،مجوز ورود به دوره ی دکتری گرفت و با ابزار فشار و قدرتی که از قِبَل این مرکز نصیبش شده بوده دربرابر چشمان کارمندان و اطرافیان، عده ای از اساتیدو دانشجویان را وادار به نوشتن مقالات و پایان نامه های خود و همسرش کرد.تا این که در کوتاهترین زمان ممکن این زوج نابغه!! دکتر شدند.بعد از چند سال این شخص از ریاست مرکز مذکور کنار رفته یا کنار گذاشته می شود.اما این شخص دیگر آن قاضی دون پایه و فقیرِ از شهرستان آمده، نیست. او آقای دکتر است با میلیاردها ثروت مفت و هنگفت.صاحب دهها آپارتمان در بهترین نقطه ی تهران است که در زمین مصادره ای که به رانت گرفته ، احداث نموده و نیز خانه ای چند میلیاردی که در بهترین نقطه ی شهر خریداری کرده، می باشد.جالبتر این که پس از بیست و چند سال از خاتمه ی جنگ ایران و عراق به تازگی آقای دکتر! جانباز تمام و کمالِ جنگ شده و از مزایای متعدد آن بهره مند.همسر وی نیز که خانم دکتر!! شده توسط رییس جمهور به سمت معاونت حقوقی برگزیده می شود. در تماسی با اخوی زاده در ایران از وی خواستم با مراجعه به عده ای از دوستانِ وظیفه شناسم از قضات و وکلاء و اساتید در تهران، میزان صحّت و سُقم این گفته ها را بیازماید. بعد از مدّتی تماس گرفته گفت: در حیرتم همه و همه از اساتید و قضات و غیره و حتی وکلاء و کارشناسان و کارمندان وابسته به مرکزی که وی برآن ریاست داشت ، او را شخصی شرور، بی تقوا و رانت خوار می دانند.همه از برج چند ده میلیاردی وی در خیابان آفریقا و منزل چند میلیاردیش که بعد از کنارگیری ابتیاع نموده آگاهند.از همسرش که یاد میکنند گویی بوی تعفن جهل و بی سوادی آزارشان می دهد و امید به اجرای عدالت و شایسته سالاری در سینه هاشان می فرساید و بر اندوهشان می افزاید.جالبتر اینکه در حال نوشتن این عریضه بودم که اطلاع یافتم فرد مذکور توسط رییس جمهوربه ریاست هیات نظارت بر قانون اساسی منصوب گردیده است. باید عنایت داشت در سیستمی که بی اصل و نسبی این شد که شد، باید پذیرفت وگفت که طبقِ آمارِ رسمی سنِّ فحشاء در ایران چهارده سال شد که شد.بیت المال نصیب گرگان و کرکسان شد که شد. جهل و خرافه حاکم شد که شد.چرا که پیش از این پذیرفتیم که مکتب نرفته ای ملّا شد که شد. جامع المقدّمات نخوانده ای مجتهد شد که شد.چرا که نور از دود نیاید و از دمِ افعی آب حیات نتوان جست. أيها الناس إنا قد أصبحنا في دهرٍ عنود و زمنٍ كنود يُعدّ فيه المحسن مسيئاً و يزداد الظالم فيه عتوّا لا ننتفع بما علمنا و لا نسأل عمّا جهلنا و لا نتخوّف قارعة حتي تحلّ بنا. گفتم که الف گفت دگر هیچ مگو-------------در خانه اگر کس است یک حرف بس است منبع: جرس
**مقالات ومصاحبه های مندرج درسایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.