شاید بسیاری هنوز بیادشان باشد روح الله خمینی که فوت کرد شام آخری که هنوز پیکرش بر روی زمین بود به مصلای تهران بردند و بر بلندی ای گذاشتند تا همه دوستدارانش بیایند و ببینند این رهبر پیر انقلاب را ، فردایش هم برایش تشییع گرفتند ، یکی دو روز بعد هم خلافت سید علی خامنه ای آغاز شد و البته تکلیف ریاست جمهوری هم پیش از انجام معلوم بود ، ردای ریاست بر تن اکبر هاشمی رفسنجانی چفت و جور بود ، چهلم خمینی که تمام شد و سیاهه های عزایش را که جمع کردند بر در و دیوار همان مصلای تهران بیلبوردهای تبلیغات کمپانی های غربی بالا رفت ، یکی بعد از دیگری ، یکی تبلیغ سوپرا بود و دیگری سونی و… تهران حالا عرصه تاخت و تاز بازارهای غربی و کره ای و چینی بود . ملت که هنوز در گیر و دار کوپن اعلام شده و باطل نشده بودند نمی داستند چه شده ، تا اینکه در جمعه ای پاییزی همان سال هاشمی به عنوان خطبه های نماز جمعه پایتخت نطقی کرد که بی شک اگر نام «مانیفست اقتصادی دوران پسا خمینی» را بر آن بگذاریم پر بیراه نگفته ایم *. اوج کلام هاشمی آنجا بود که گفت : « رسول اکرم برای هر زن [از زنان خود] خانه ای تهیه کرده بود [در حالی که] دیگران فاقد آن بودند .» تفسیر امام جمعه موقت پایتخت از زندگی کسی که هر مسلمانی خود را موظف به سرمشق گرفتن از او می داند آشکارا به تفسیر چند ده ساله ای که همواره قرائتی چپگرایانه و ساده زیستانه از زندگی پیامبر اسلام و رایج در حکومت بود پایان می داد ، آشکارا معلوم بود که هاشمی آن روز آمده بود تا به جنگ گفتمان رسمی پیشین حکومت بیاید و بساط زهد و ساده زیستی را برچیند . بر اساس قرائت آن روز هاشمی ، حضرت محمد با وجود همسری ثروتمند (و به تعبیری سرمایه دار) گرچه شیوه زندگی اش زهدانه بود اما ثروتمند بود و ثروت خود را نیز در راه عقیده اش (اسلام) و مردم (آحاد جامعه) خرج می کرد . ظاهرا با رفتن خمینی تاریخ مصرف چپ اسلامی هم تمام شده بود و حالا باید راست های اسلامی قد علم کنند و هاشمی علمدار این گفتمان جدید شده بود . در همان خطبه بود که هاشمی رفسنجانی از تصوری گفت که در آن حزب اللهی گری به درویشی تعبیر می شد ، او این تصور را غلط دانست و از حزب اللهی ها (یا همان نیروهای معتقد به نظام)خواست که «آداب زندگی بهتر» را بیاموزند و به تقبیح کسانی پرداخت که گمان می کنند انقلابی زیستن ، فقیرانه زیستن است . هاشمی تا آنجا در آن خطبه ها پیش رفت که از ضرورت مانور تجمل در جامعه ای آباد و آزاد و مسلمان سخن راند !. هاشمی که در خطبه هایش مدام لبنخندهای همیشگی اش در چپ و راست لبهایش ظاهر می شد انبوه مردمی را که هنوز از شرق و جنوب و غرب تهران به نماز جمعه می آمدند را مبهوت ساخته بود و از این سکوت آنها استفاده کرد و در چند جمعه دیگر از زندگی جدید اسلامی و سازندگی و رفاه و تجمل سخن گفت در همان هفته ها بود که او از ساختن سد و رونق تجارت و وصل کردن دریای خزر به خلیج فارس و لایروبی کارون گل آلود و ماهیگیری و شیلات هم گفت . هفته ها و ماهها از آن خطبه ها و اقتصاد رویایی گذشت ، نه کارون لایبروی شد و خرمشهر دوباره خرم و نه خزر به خلیج فارس وصل شد بلکه در بی خبری مردم تنها کاری که شد ماهیگیری از آب گل آلودی بود که در پس دولت امنیتی هاشمی واختناق فلاحیان و سعید امامی های دولت او ممکن شد ! حالا از آن نماز گزارانی که صفهایشان از زمین چمن دانشگاه تهران شروع می شد و تا بلوار کشاورز و میدان فاطمی امتداد داشت دیگر به ندرت کسی در نماز جمعه حاضر می شود آنسان که آن روزگاران که صف در صف مردم در نماز جمعه حاضر می شدند توهم حضرات را برداشت و اقدام به ساخت مصلایی نمودند که آن جمعیت را در پایتخت جای دهد اکنون مصلا سالهاست آماده شده و آنقدر بزرگ است که حضرات بهتر دیدند به همان زمین چمن کوچک دانشگاه تهران بسنده کنند تا کمی جمعیت از چشم دوربینها مخفی بماند . حالا نزدیک به دو دهه از آن خطبه ها می گذرد ، ملت اما همان ملتی هستند که روزگاری دربه در کوپن بودند و حالا اسیر سبدکالا و یارانه ها. سهم ملت از آن اقتصاد رویایی و تجملات و باغ سبزها ، سینه زمین های خشکیده جنوب و شرق و مرکزی کشور شد که قرار بود روزی آبهای خزر و خلیج فارس برایشان رونق بیاورد ، کارخانه ها گرچه یکی پس از دیگری خصوصی شد اما در پس هر واگذاری صفهای طویل کارگران نقش بست که فریاد می زدند :«۱۸ ماه است به ما حقوق نداده اند»! اما هاشمی که خود در خاطراتش می گوید : «برای اولین بار که تصمیم گرفتم یک اتوموبیل بخریم ، یک پژوی ۴۰۴ دست دوم را بصورت قسطی خریدم» و یا وقتی که به اولین مسافرت خارج از کشور خویش در قبل از انقلاب اشاره میکند میگوید :«فرشی را با خودمان (خودش و همسرش) بردیم تا در آنجا بفروشیم که بخشی از هزینه سفرمان جبران شود (هاشمی رفسنجانی دوران مبارزه ص ۲۱۱۲) حالا اما او سلطان پسته ایران شده است و اعضای خانواده اش نیز در هر قرارداد بزرگ نفتی و غیر نفتی خارجی و داخلی سهم دارند ! آیت الله یزدی که هنوز عربده هایش و خط و نشانهایش را در خطبه های نماز جمعه از یاد نبرده ایم و آنقدر اتهام زد و فحاشی کرد که صدای خامنه ای را هم در آورد و از امامت جمعه حذفش کردند و در شورای نگهبان لانه اش دادند امروز سلطان لاستیک ایران است ، ناطق نوری که مثلا مسئول بازرسی رهبری است تا در پی شناسایی خاطیان باشد خود بزرگترین گاوداری را در غرب تهران(اسلامشهر) دارد و بزرگترین ملاک مازندران است ! آیت الله موحدی کرمانی که در سپاه پاسداران نماینده خامنه ای بود و فرماندهان سپاه را بر علیه مردم و دولت هدایت می کرد و نامه های تهدید آمیز فرماندهان سپاه تماما از دفتر او به کیهان فرستاده می شد و حالا همان کارها را در خطبه های نماز جمعه تهران می کند اکنون سلطان آرد و غلات ایران است و به نام فرزندش «شرکت پیشگامان سازندگی» ثبت است و سالهاست هیچ کشاورز عمده و تعاونی گندمکاری جرات ندارد غیر از به او به کس دیگر گندمش را بفروشد امام جمعه موقت تهران حالا بزرگترین دلال و حق العمل کار گندم ایران است ! سخنان آن روز هاشمی رفسنجانی که چه بسا با چراغ سبز خامنه ای در نماز جمعه تهران گفته شد اگر چه قرار بود خیال ملت را راحت کند و رفاه و نشاط را به خانه ها ببرد اما تنها کام آیت الله هایی را شیرین کرد که هرچه کامشان شیرین تر شد کلامشان تند و خشن تر گردید ، اما در این میان کام یک نفر بیشتر از همه شیرین شد ، همانی که هرچه کامش شیرینتر می شود زهر کلامش هم بیشتر می شود ، هم او که صبح تا شب فقط فتوای قتل و ترور و فحاشی و کتک کاری می دهد و ناراحت است که چرا مخالفان زنده هستند و مالک اشترهای خامنه ای کم کار شده اند ؟ اکنون سلطان شکر ایران است ! . اصولا «شکر» و «مصباح یزدی» سالهاست که باهم در ارتباط هستند ، آیتالله خمینی در نیمه شعبان سال ۱۳۵۷ برگزاری جشن تولد امام دوازدهم شیعیان را به بهانه آنکه امسال ما عزاداریم و عید نداریم، منع کرده بود، اما مصباح یزدی آن را برگزار کرد و دستور داده بود تا سرتاسر خیابان ارم و محله زنبیل آباد قم را چراغانی کنند ، آیت الله پسندیده برادر خمینی وقتی از این تصمیم مصباح مطلع شده بود به خمینی گفته بود که مصباح قصد برگزاری جشن دارد و خمینی هم گفته بود : « مصباح شکر زیادی می خورد » ! آن شکر را البته مصباح خورد و همین تخطی از دستور خمینی دلیلی شد تا که مصباح مغضوب و مطرود خمینی شود و تا سال ۱۳۶۸ که خمینی زنده بود صدایی از او در نمی آمد تا خامنه ای بر سر کار آمد و مصباح هم دوباره شکر خوری های خود را آغاز کرد ! خمینی دشمن شماره یک مصباح بود اما طنز ماجرا این جاست که خمینی که فوت کرد مصباح «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» را براه انداخت و در پناه همین نام و موسسه بود که دهها و صدها کار تجاری و امنیتی دیگر را به راه انداخت . موسسه امام خمینی که به راه افتاد ابتدا به بهانه تامین هزینه های آن سهام نیشکر هفت تپه را خرید و این ابتدای دستیابی او برای شکر خواری هایش بود ، نیشکر هفت تپه و شرکت کشت و صنعت کارون تا پای این سهامدار عمده به آنجا کشیده شد پنجاه میلیارد تومان به سیستم بانکی کشور مقروض شد و عملا ورشکست گردید تا واردات شکر رونق بگیرد ! «مافیای شکر» زیر نظر مصباح آنقدر مخوف و گسترده شد که صدای عیسی کلانتری وزیر کشاورزی دولت هاشمی را هم درآورد : «…ما وظیفه داریم به رغم مخالفتهای بسیاری که صورت می گیرد به کشاورزی و کشاورزان کمک کنیم . آیه به ذهن کسی خطور کرده است که در ۲۰ سال گذشته ۱۵ میلیون تن شکر به ارزش دست کم ۶ میلیارد دلار وارد کرده ایم ؟ وقتی هم که کسانی آستین بالا می زنند تا در مملکت شکر تولید کنند پدرشان را درمی آورند . یک روز تحقیق و تفحص ، یک روز بازداشت پرسنل ، یک روز نظارت و حضور حسابرس دیوان محاسبات ، یک روز مراجعه نماینده بازرسی کل کشور ، روزی هم بازداشت و بازرس وزارت اطلاعات و… ای کاش می توانستم بگویم در پشت همه این کارشکنی ها چه کسی نشسته است !» (روزنامه اطلاعات ، سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۷۳) کلانتری در این مصاحبه البته جرات بیان نام مصباح را نداشت چرا که می دانست اگر از این جلوتر برود به سرنوشت برادرش مبتلا خواهد شد ولی همین اشاره برای صاحبان مافیای شکر بس بود که طومار او در جمهوری اسلامی برچیده شود و از آن زمان تا بحال جز «خانه کشاورز» موسسه ای که او خود براه انداخت دیگر سمتی به او ندادند تا همین روزهای اخیر که در کنار روحانی ایستاده است . کلانتری گرچه تا مرز رویارویی مستقیم با مصباح پیش رفت اما از آنجا که تقسیم منابع در چنگال گروهی است که سهمشان را از جایی گرفته اند که زور هیچ بنی بشری در ایران به او نمی رسد نتوانست جلوتر برود و صدایش در دم خفه شد . او وقتی از تولید شکر در ایران صحبت می کرد که مصرف سالانه قند و شکر بیش از دو میلیون و ۶۰۰ هزار تن بود و توان کارخانه های تولید داخلی اگر برایشان مشکلی پیش نمی آمد سه میلیون ۲۰۰ هزار تن در سال بود آن در حالی بود که نزدیک به ۴۵۰ میلیارد ریال کل اعتبار خرید تولیدات قند و شکر کارخانه های داخل کشور است . جلوی برپایی کارخانه های جدید و گسترش مزارع زیر کشت نیشکر را از ۲۵ سال پیش گرفته اند تا سطح واردات شکر را به دو میلیون تن در سال برسانند ، تجارت بی درد و سری است اما اگر دقیق نگاه کنید نام واقعی اش خیانت است ! به عنوان مثال طرح تولید نیشکر خوزستان قرار بود بلافاصله پس از پایان جنگ ایران و عراق شروع شود اما هنوز که هنوز است طرحش در کمیسیونهای مجلس دست به دست می شود و بیش از بیست سال است در دولت و مجلس و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت دست به دست می شود و می گردد و در همین کشمکش ها بود که یکبار صفدر رحمت آبادی معاون پارلمانی وزیر صنعت در کمیسیون کشاورزی به نمایندگان مجلس گفت : «حدود ۷۰۰ هزار تن واردات سالانه شکر به کشور بی معنی است و جایگاه ندارد و اینچنین حجم وسیع واردات یک محصول به کشور موجب فلج شدن کارخانه های تولید شکر در داخل کشور می شود همین است که ما الان در جنوب کشور در هفت تپه در اندیمشک و…یکی پس از دیگری شاهد بیکار شدن کشاورزان و ورشکست شدن کارخانه های کوچک و بزرگ تولید شکر هستیم !» ( نشست تخصصی کمیسیونهای صنعت و کشاورزی مجلس در روزهای یکشنبه ۱۴ و سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۲- خبرگزاری خانه ملت) . درست کمتر از یکماه بعد از اینکه رحمت آبادی این حرفها را زد البته در خودروی شخصی اش وقتی شبانه عازم خانه اش بود به قتل رسید ! اینکه قتل رحمت آبادی هم مثل دهها قتل دیگر بر اساس فتوا بوده است یا نه را کسی نمی داند ولی پر واضح است که آیت الله مصباح یزدی کشته شدن این مزاحمان «شکر خواری » های او را عین خدمت به اسلام و پایبندی به ارزش های آن می داند و پر بیراه نیست حکم ترور امثال رحمت آبادی و سعید حجاریان را به عنوان کسانی که علیه این ارزشها قیام کرده اند صادر شود ، البته این ارزش ها با دلار سنجیده می شود . مدیر مسئول روزنامه صبح امروز نیز چند ماه قبل از اینکه اول ترور شود و بعد روزنامه اش توقیف شود در شماره ۲۹ فروردین خود درباره رکود و نابودی تولید داخلی قند و شکر نوشته بود : «کارشناسان اقتصادی تسلط و نفوذ گروهی از سیاستمداران را که به پشتوانه بازار سنتی کشور در عرصه های مختلف اجرایی و تصمیم گیری نفوذ کرده اند زمینه ساز مشکلات سرمایه گذاری در تمامی بخش ها و واحدهای تولیدی که امکان جایگزینی تولیدات آنها به وسیله واردات وجود دارد ، می دانند . این گروهها و سر پل های ارتباطی آنها ، از طریق تکیه بر مسندهای کلیدی اقتصادی ایران چون وزارت بازرگانی ، سازمان تجارت دولتی و شورای عالی پول و اعتبار و اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران عمده سیاستهای اقتصادی کشور را به سمت اقتصاد مبتنی بر واردات و سرمایه داری کمپرادور یعنی خرید محصولات صنعتی خارجی و صادرات صنایع دستی و سنتی سوق دادند . آنان با کنترل ، هدایت و راه اندازی سازمان نظارت و بازرسی بر قیمتها ، همواره قیمت های مواد اولیه و محصولات ثانویه تولیدی صنایع را به گونه ای تعیین کرده اند که به عنوان مثال فقطدر قسمت قند و شکر در این ۲۱ سال هیچ کارخانه ای به بهره برداری نرسیده است !.» حالا شما قضاوت کنید که آیا حکم نویسنده چنین مطلبی که بر علیه سلطان واردات شکر نوشته شده است که از قضا مرجع تقلید هم هست «ارتداد» و «ترور» نیست ؟ همین چند سال پیش وقتی احمدی نژاد رانده شده از دربار خامنه ای و مصباح شده بود و از هاشمی هم که از ابتدا کینه به دل داشت در دومین سفر استانی اش به کرمان در فروردین ۱۳۸۸ بسیار ظریف انتقامش را از آنها گرفت و در سخنرانی اش در میان مردم گفت :« دعا کنیم آنهایی که خیرخواه ملت نیستند دست از سر پسته و زعفران و شکر بردارند !» و می دانیم که این سه محصول اولی در اختیار هاشمی است و دومی هم در انحصار واعظ طبسی و سومی هم که سلطان وارداتش مصباح است . سخن به درازا کشید ولی اگر بخواهیم باز ادامه بدهیم به سلطان سیگار ایران محسن رضایی و سلطان خشکبار ایران عسگراولادی خواهیم رسید و یا محمد علی جعفری فرمانده سپاه که سالهاست سلطان واردات گوشتهای آلوده از بنادر قاچاق سپاه است و محسن قرائتی این شیخ و ملیجک دربار که سلطان برنج ایران است و البته بیش از این هم نباید از حکومتی انتظار داشت که در راسش کسی نشسته است که علنا و بدون هیچ پرده پوشی ای از تولید هر خودروی داخلی و واردات هر خودروی خارجی پورسانت می گیرد و تا سهم بیت رهبری واریز نشود اساسا نه خودرویی تولید و نه خودروی خارجی ای پلاک می شود …
منبع: گفتنی ها
مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوما دیدگاه رسام نیستند.