رسام، واحد خبر
«نه اسم داشت، نه پدر و مادر و نه همراه». این را یکی از دستاندرکاران بیمارستان «لقمان» تهران میگوید؛ بیمارستانی که نوزاد چهارماهه را از ورامین به آنجا منتقل کردهاند: «مثل اینکه بچه را نزدیک بیمارستانی در ورامین رها کرده بودند. مسمومیت با مواد مخدر آن قدر شدید بود و حال بچه بد که او را به لقمان آوردند.» در بیمارستان لقمان پرستارها اسمش را میگذارند «رویا» و او را کنار تخت نوزاد دیگری میخوابانند که او هم حدود چهارماه دارد و برای ترک اعتیاد به بیمارستان آورده شده است. این کودک چهارماهه هم شناسنامه ندارد. پدر ومادرش «بهنام» صدایش میکردند اما بچههای موسسه خیریه «جمعیت امام علی» که او را به بیمارستان آوردهاند، به او میگویند: «علی». هر روز یک نفر از بچههای دانشجوی جمعیت به عنوان همراه علی، در بیمارستان حاضر میشود تا کارهای لازم را انجام دهد. دو روز از بستری علی گذشته که رویا را می آورند اما این دخترک هیچکس را ندارد. مددکاران و اعضای جمعیت امام علی حمایت از او را هم به عهده میگیرند. هر دو معتاد به دنیا آمده اند؛ یعنی به دلیل اعتیاد مادرشان، از طریق جفت و بندناف مواد مخدر به آنها هم منتقل شده، در طول 9 ماه در شکم مادر به مواد مخدر وابسته شدهاند و بعد از به دنیا آمدن هم برای آرام کردن شان مواد مخدر به آنها داده شده است. هر دو در بیمارستان لقمان برای ترک اعتیاد کنارهم درد کشیده و ناله کردهاند تا این مسمومیت از بدن شان بیرون برود. «شارمین میمندی نژاد»، مسوول خیریه جمعیت دانشجویی امام علی به «ایرانوایر» میگوید: «بچهها از ناله و دردی که رویا و علی میکشیدند، گریه میکردند. آنها همه کار برای رویا کردند اما روزهای اول نه شیر میخورده و نه حتی گریه میکرده. روزهای آخر البته بهتر شده بود. کم کم شیر میخورده و گریه میکرده اما روز جمعه... .» رویا روز جمعه چشمانش را برای همیشه میبندد تا این روزگار تلخ برای او برای همیشه تمام شود. علی اما جان سالم به در میبرد. او حالا ترک اعتیاد کرده است. «مریم افرافراز» از اعضای جمعیت امام علی است. او کسی است که علی را به بیمارستان منتقل کرده و رویا را از همان اولین ساعتهای بستری دیده است. حال خوشی ندارد و میگوید: «این بچه گرسنه بود، گرسنه... حالش آن قدر وخیم بود و ضعیف شده بود که صورتش کبود بود. نه توان گریه کردن داشت و نه توان حرکت.» اما از اینکه علی نجات پیدا کرده، خوشحال است. آنها سال گذشته و زمانی که برای شناسایی خانوادهها و محلههای محروم به منطقه بومهن رفته بودند، با خانواده علی آشنا میشوند. او به «ایرانوایر» میگوید: «برای اجرای طرح "کوچه گردان عاشق" در شبهای قدر، برای شناسایی به محله آن ها رفته بودیم که زن عموی علی به من گفت توی آن محله بچههای برادر شوهر من شناسنامه ندارند. منظورش خواهر و برادر علی بودند. ما هم رفتیم و با پدر و مادر علی آشنا شدیم. یادم میآید مادر آن ها به ما از یک سری علایم گفت که ما حدس زدیم باردار شده است. بعد از یک مدتی رفتیم سر بزنیم که دیدیم حامله است.» آنها تصمیم میگیرند بچه خود را بفروشند: «قصد فروش علی را داشتند اما خریدار بچه پولی که پدرش میخواسته را نداده بود و آنها هم از فروش بچه صرف نظر کرده بودند.» وقتی مریم چند هفته پیش برای جویا شدن از حال این خانواده به آنها سر میزند، احساس میکند حال علی خوب نیست: «بچه را بغل کردم، خس خس سینهاش زیاد بود و پرش داشت. بدنش هم خشک شده بود. علایم سرماخوردگی داشت و ما اول او را در همان بومهن بردیم دکتر. اما دکتر گفت باید برسانیمش بیمارستان چون علایم اعتیاد داشت و شدیدتر شده بود.» وقتی او را به بیمارستان میرسانند، جواب آزمایش متادونش مثبت میشود: «برای آرام شدن پسرک، داخل شیشه شیر متادون میریختند.» علی یک برادر 9 ساله و یک خواهر چهار ساله هم دارد: «هیچکدام شناسنامه ندارند. پدر و مادرشان میگویند هر دو از بدو تولد معتاد به دنیا آمدهاند.پسر ضایعات جمع میکند که بفروشد و دختر زباله گردی میکند.» هفته پیش برادر علی به مریم افرا فراز گفته میخواهم بروم سراغ بادکنک فروشی. علی را اما بعد از ترک به بهزیستی سپردهاند. مریم از اینکه علی به زندگی برگشته، خوشحال است اما صدای نالههای رویا یک لحظه هم از فکرش بیرون نمیرود. شارمین میمندی نژاد میگوید: «بچهها وقتی دیدند علی به زندگی برگشت، امیدوار بودند رویا هم برگردد. الان حال هیچکدامشان خوب نیست.» بچههای جمعیت امام علی برای رویا اعلامیه چاپ کردهاند. عکس رویا روی تخت بیمارستان بالای اعلامیه زده شده است؛ نوزادی در یک لباس صورتی با صورتی نحیف و بانداژ شده. آنها در این اعلامیه از مردم خواستهاند که برای فردا ساعت شش تا هشت شب در مراسم سوگواری رویا شرکت کنند و تاثر و تالم جامعه را از خاموشی رویاهای کودکان نشان دهند. شارمین میمندی نژاد میگوید: «ما وظیفه خودمان دانستیم که برای درد این بچهها و برای تسکین اعضایی که شبانهروز بالای سر رویا بودند، مثل فرزند خودمان مراسم سوگواری برگزار کنیم.»