جناب آقای علی خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران اکنون زمان گفتار پنجم من بعنوان یک فرد عادی از جامعه ستم زده ایران تحت زعامت شما و شما بعنوان زعیم جامعه ایران فرا رسیده است این گفتار یکطرفه زمان زیادی نیست که آغاز شده, اما در همین زمان کوتاه مباحث اساسی میان ما رد و بدل گردیده , بطوریکه تاثیر این کلام در جامعه بقدری بوده است که طبق اخبار رسیده عصبانیت "جمع جاهل" اطرافیان شما و خبر سازیهای کاذب آنان را علیه من بدنبال داشته است...برای همچون منی ,نه آن عصبانیت مهم نیست و نه آن خبر سازیهای آشکار و رایج, مهم بیان مطالبات جامعه ستمدیده و فروخفته ایران است و طرح نکاتی که از نظر حکومت ایران جزء خطوط قرمز برای "حفظ امنیت ملی" تلقی میشود.چه اینکه شورای عالی امنیت ملی نامه نگاری مستقیم به رهبر را جزء خطوط قرمز نظام برای "حفظ امنیت ملی" بر شمرده و خواستار برخورد مستقیم با عوامل آن شده است.مطلب مهم دیگری که مرا به نوشتن ناگفته ها با شما تشویق میکند اصرار شخصیتهای موجه مورد قبول جامعه ایران در پیمودن این راه خطیر است که باعث میشود بر این راه خود اصرار ورزم. عدم پاسخگویی شما این شائبه را برای بسیاری از فعالین و دلسوزان ایجاد می نماید که "نامه نگاری" به رهبر کاری از پیش شکست خورده است و نتیجه ای ملموس را در پی ندارد.اما من میدانم که این نامه ها جزو خطوط قرمز شماست و شما تحمل پاسخگویی و عمل به "شانیت مسئولیت"خود را بر نمی تابید و حکومت شما نیز این عمل را جزء خطوط قرمز امنیتی خود میداند...پس من آگاهانه بر ادامه این راه پر خطر اصرار می ورزم و همانطور که اطلاع موثق دارم که نامه های قبل مرا خوانده اید و بعضا در برخی از موارد دستور پیگیری هم داده اید شما را به خواندن مکاتبات بعدی خود دعوت می کنم.ایمان دارم که جز رضای خداوند منظور دیگری ندارم.پس از شهادت و دستگیری نیز در این راه نیز ابایی را به خود راه نمی دهم. شما برای تحکیم پایه های رهبری خود در ایران سالها کوشیده اید و اطرافیان شما,سعی داشته اند به انحای مختلف شما را "قدسی سازی" کنند . از رهبر ایران بعنوان واسطه فیض زمین و آسمان یاد کنند.این مهم گاه بر پرتاب کردن نور"پرژکتورهای متعدد" بر صورت شما اتفاق داده, گاه با ایراد "تعابیر سخیف" و "عوامفریب" توسط اطرافیان شما و سکوت شما در برابر آن پرتاب نور و این تعابیر نا زیبا , به معنی تایید و چراغ سبز برای ادامه روند گذشته است. پس مورد خطاب قرار دادن این مقام , حتما خطراتی در پی دارد که همه می دانند. گر نه شما را بصورت رسمی مورد خطاب قرار می دادند. اما خطاب میان من و شما: خطاب یک انسان عادی و معمولی و زجر کشیده است با یک انسان زمینی و عادی ولی متنعم! چاره ای جز این ندارم که بر اساس یک "مانیفست" با شما سخن بگویم.این مانیفست اکنون چه بخواهیم و چه نخواهیم میان من و شما جاری ست و بین ما حکم می کند. در اصل 110 این مانیفست , اختیارات اساسی را برای مقام رهبری در نظر گرفته اند و به جرات میتوان گفت تمامی موارد حاکم بر این اصل توسط شما اجراء گردیده است.اتفاقا آن بندهایی که در این اصل توسط شما کرارا مورد استفاده قرار میگیرد, مواردی ست که حاکمیتی و تثبیت کننده تاج و تخت شماست و به رهبری شخص شما مربوط میشود.اما در این اصل و در بند سوم آن , فرمانی ست که هیچ زمان توسط شما صادر نگردیده و آن فرمان همه پرسی ست که مستقیما به دخالت رای مردم در سرنوشت خویش مربوط است.رتبه بندی این بند در اصل 110 نشان از اهمیت والای آن دارد.لیکن دلیل عدم اجرای آن برای ما مشخص است. رهبری که سالهای سال کوشیده در تمام امور ریز و درشت مملکتی چنگ اندازی کند و تمام عزل و نصبهای حکومتی را زیر فرمان خود بگیرد حق دارد که این بند از وظایف قانونی خود را نادیده بگیرد و آنرا مسکوت بگذارد.چون با اجرای اولین فرمان در زمان حاضر موجودیت خود و نظام تحت امرش به خطر خواهد افتاد و برای ماندن در جایگاهش یکی از مهمترین وظایف خود را اجرا نمی کند.به همین راحتی در اصل 111 مانیفست حاکم بر ما آمده است: "هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خویش ناتوان شود و از صفات قانونی مترتب بر این جایگاه دور گردد از مقام خود بر کنار میشود و تشخیص این امر بر عهده خبرگان رهبری ست" سوال مهمی که پیش می آید این است که اگر خبرگان رهبری توان برکناری رهبر را نداشته باشد , تشخیص این امر بر عهده کیست؟ کیست که نداند "خبرگان رهبری" مجلسی تشریفاتی و ناتوان است و افراد این مجلس افرادی چاپلوس , منفعت طلب , و تحت نفوذ نهادهای امنیتی ایران هستند؟ کیست که نداند اداره ای کوچک در یک ناحیه تهران, مانند اداره برق یا اداره آب و فاضلاب تاثیر گذاریش در منطقه تحت حاکمیت خود از تاثیر گذاری خبرگان رهبری بر وظایف ذاتی خود بیشتر است؟ چه کسی یا کسانی باید تشخیص دهند خبرگان رهبری از افرادی ناتوان و سنتی مربوط به عصر یخی تشکیل شده اند و فقط دو بار در سال آنهم دو روز تشکیل جلسه می دهند , آنهم در حالیکه اغلب خوابند و در روز آخر به محضر شما می رسند با "به به" و "چه چه" های مرسوم در آن ملاقات؟! نتیجه اینکه این انفعال و ایستایی به حدی شده است که شما و اطرافیانتان بطور مستقیم خبرگان را از دخالت در امور رهبر منع می کنید و بقیه هم مجبورند اطاعت کنند . چون همه امور در ید قدرت شماست. حال از این بیان ساده و در عین حال محترمانه با هم به نتیجه بزرگی خواهیم رسید...در ادامه با من همراه باشید همانطور که خود واقفید پس از اصلاح مجدد قانون اساسی و نشستن شما بر کرسی قدرت و مسند حکومت, تلاشهای بسیاری توسط شما و اطرافیانتان برای تصاحب جزیی ترین مناصب حکومتی صورت پذیرفت.چنانکه سالهای سال است تمامی امور ریز و درشت کشور و همچنین تمامی منابع مالی مهم و غیر مهم در اختیار و ید فرمان شما قرار گرفته است. صرفنظر از اینکه شخصیت شما, شخصیت پاسخگویی نیست و همواره از دادن پاسخ به افکار عمومی متنفر هستید و خود را در جایگاهی قرار نمی دهید که افراد از شما سوال نمایند قانون اساسی "شانیت رهبری" را شانیت مسئولیت و پاسخگویی می داند. هر چند بر من یقین است که شما در برابر چند سوال ذیل پاسخی برای گفتن ندارید و من اگر لیست مطالبات را برای پاسخگویی شما عرضه کنم شما از پاسخ دادن ناتوان می مانید.پس در همین حد به چند سوا اکتفا می نمایم تا به نتیجه گیری اصلی برسم. رهبر مذهبی ایران 1- قطعا اطلاع دارید که سن مصرف مشروبات الکلی درکشور به 16-15 سال رسیده است؟ آیا اطلاع دارید که در سال 1388 حدود 25 میلیون لیتر مشروبات الکلی در کشور مصرف شده است؟اطلاع دارید که یکی از اقلام عمده و سود آور که روزانه در داروخانه های کشور توسط مردم مصرف میشود الکل سفید است؟آیا اطلاع دارید که 20% تولید الکل اتیلیکی کل کشور به تولید الکل سفید مشغولند؟ طبق آمارها مصرف مشروبات الکلی اعم از الکل سفید,الکل وارداتی و مشروبات دست ساز سهم هر ایرانی را از مصرف سه و نیم لیتر براورد کرده است.پایه غلظت مصرف الکل در ایران 40% و در اروپا 3% است! اگر شما قرار بود مقامی پاسخگو باشید چه جوابی به این سوال می دادید؟ 2- آیا از میزان مصرف مواد مخدر صنعتی در میان ملت خود اطلاع دارید؟ میدانید حتی برخی از کسبه در تهران نیز این مواد را می فروشند و جوانان برای فرار از مشکلات جاری خود چه میزان مواد مخدر در طول روز مصرف می کنند؟ چه پاسخی دارید؟ 3- تعداد یازده تن از سرداران کنونی و پیشین جنگ ایران-عراق طی حوادث مشکوکی از دنیا رفته اند.عموما مرگ آنها "ایست قلبی" عنوان شده است.اینکه در عرض سه-چهار ماه این تعداد از سرداران سپاه پاسداران آنهم پس از وقایع وحشیانه حکومت شما در سال 88 و پس از تسویه حسابهای درون سازمانی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران با عنوان مشترک "ایست قلبی" بمیرند آیا تاثر شما را بر نمی انگیزد؟ اگر از وقوع این حوادث متاثرید چرا یک پیام تسلیت خشک و خالی خطاب به خانواده های آنان نمی دهید؟ مگر شما در سالیان نه چندان دور برای یک مقام دست چندم سپاه پیام تسلیت صادر نمی کردید؟ این عدم واکنش توسط شما ما را به این نتیجه می رساند که شما در حال پاکسازی افراد مخالف با تفکر خود در سپاه و وزارت اطلاعات و دیگر ارگانهای تاثیر گذار هستید. نمونه جدید و پیشرفته ای از "قتلهای زنجیره ای" در حال وقوع است 4-آیا شما از احمدی نژاد می ترسید؟ کیست که نداند احمدی نژاد به مانند "بادکنکی" بود که شما آنرا باد کردید.ولی ندانستید که این بادکنک کوچک و ضعیف است.شما چنان آنرا با شدت باد کردید که ناغافل در صورت خودتان ترکید و صدایش همه جا را لرزاند.شاید دلیل عمده ترکیدن این بادکنک این بود که در کودکی فرزندانتان برای آنها بادکنک باد نکرده بودید و نمیدانستید حجم باد داخل بادکنک باید چقدر باشد! شما چنان در برابر احمدی نژاد دست به عصا و ترسو نشان می دهید که آن نشانه های مصرح در قانون اساسی را که "صفات رهبری" ست زیر سوال برده اید و کیست که نداند برای رفتن بی سر و صدای احمدی نژاد هزاران نقشه و برنامه در سر پرورانده اید که او برای شما زحمت ایجاد نکند.احمدی نژاد برامده از استبداد و تفکر سنتی و غیر واقع بین شماست.او مشکلات عدیده ای برای ملت ایران و سرزمین مادریمان ایجاد کرد و می کند.اما شما در برابر او ناتوانید 5- به خاطر ندارم که تعداد مجسمه هایی که در یکروز در شهر تهران گم شد چند تا بود؟ اما درست در پایتخت,همانجا که مرکز حکومت ایران است و مرکزیت نهادهای سیاسی- امنیتی در آنجاست تعداد زیادی مجسمه هیولاگون گم شد و دو سال است پیدا نشده.نهادهای مسئول هنوز میگویند پیدا نشده و عوامل این سرقت را شناسایی نکرده ایم! عقیده من اینست که این یک نقشه از پیش طراحی شده با هماهنگی سایر ارگانها بوده است.اگر شما این را تایید نکنید بر ناتوانی خود و مدیرانتان مهر تایید را کوبیده اید. در برابر این سوال پیش پا افتاده چه پاسخی دارید؟ 6-آیا در حکومت شما به زندان افکندن مادر دو فرزند که اتفاقا دچار فلج عضلانی نیز هست , صرفا به جرم بیان عقیده و انجام فعالیتهای مربوط به "حقوق بشر" افتخار آمیز تلقی می شود که بر انجام آن اصرار می ورزید؟ میخواهید قدرت حکومت خود را به چه کسانی نشان بدهید؟ آیا اساسا انجام چنین کاری برگرفته از قدرت است یا ترس روزافزون شما و حکومتتان از افراد؟ آیا عدم رسیدگی به تخلفات افرادی ذیل حکومت شما و گوش به فرمان شما تبعیض شما را به جامعه تزریق نمی کند؟چرا به شکایت مصطفی تاج زاده علیه آیت الله جنتی رسیدگی نمی شود؟ چرا افراد موثر جامعه را به زندانها می افکنید؟ نسرین ستوده ها, محمد علی دادخواه ها, محمد رضا معتمد نیا ها و... چرا به شکایت 7 نفر از سردار مشفق بدلیل مهندسی انتخابات سال 1388 رسیدگی نمی شود؟ مطمئن باشید اگر رسیدگی کنید نه سردار مشفق به دلیل "ایست قلبی" از دنیا خواهد رفت و نه از عمر هزاران ساله آیت الله جنتی چیزی کم بشود! این عدم استواری شما در دفاع از حق , صفات رهبری را از شما سلب و شما را خود به خود غیر مشروع میسازد. 7-فرض کنید در حکومت شاه یکی از فرزندان شما مثل آقا مصطفی یا مسعود یا مجتبی که 23 سال بیشتر سن نداشته باشند در پی اعتراضی ساده جلوی ژاندارمری یا شهربانی کشته میشدند.بعد شما به این کار اعتراض می کردید و گریه و شیون و زاری.بعد زمانیکه بر سر مزار پسرتان بودید ساواک شما را دستگیر و به سه سال زندان محکوم میکرد.آن وقت راجع به شاه در سخنرانیهایتان چه می گفتید؟؟ حتما خواهید گفت شاه و ساواک نیز کارهای مشابه این چنینی را انجام داد. در حکومت اسلام "رامین رمضانی" 23 ساله در روز 25 خرداد جلوی پایگاه بسیج با گلوله مستقیم "قاتلان" بسیجی کشته می شود.پدرش اعتراض و دادخواهی می کند.بر سر مزار فرزندش میرود . نیروهای امنیتی پدرش را بر مزار فرزند رشید شهیدش دستگیر و به سه سال زندان محکوم می کنند. فرق ولایت فقیه با نظام پادشاهی و علی خامنه ای با محمد رضا پهلوی در چیست؟ محمد رضا به زعم شما چنان کرد و سید علی خامنه ای به زعم ما چنین. نتیجه گیری ساده:شاه طاغوت بود.شما نیز طاغوت شاه کافر بود.شما نیز کافر شاه فاسد بود.شما نیز فاسد شاه قاتل بود.شما نیز قاتل و در نهایت: شاه رفت و "سید علی خامنه ای" نیز باید برود. در برابر این سوال چه پاسخی دارید؟ 8-آیا قبول دارید که شما قدرت مطلق در ایران هستید؟ حتما من,شما و بسیاری این سوال مرا تایید میکنند. در چند روز گذشته ترانه ای از یک خواننده در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا کرد.مخالفین و موافقین زیادی را نیز به واکنش وا داشت.صرفنظر از محتوا,پیام و هدف این اثر هنری سوالی از شما دارم. به لطف ریاست و رهبری شما در ایران افراد بسیاری از دین اسلام گریزان شدند.تنها در کشور هلند و در سال 88 تعداد 2000 نفر از ایرانیان پناهنده و به دین مسیحیت گرویدند.وسعت این اتفاق را میتوانید به چند برابر و در کشورهای مختلف از جمله داخل ایران ضرب و تقسیم کنید.آیا این افراد در مدارس جمهوری اسلامی پرورش نیافته بودند؟ آیا در صفوف مدرسه با سرهای از ته تراشیده در سرما نمی ایستادند تا "کلام خدا" از بلندگوی مدرسه پخش شود و بعد سر کلاسها بروند؟آیا این افراد در پادگانها سربازی نرفتند و زیر نظر "سازمانهای عقیدتی-سیاسی" نبودند؟ آیا برای آنها صبح و شام از تلوزیون جمهوری اسلامی اذان و قران پخش نکردید؟ چرا نتیجه چنین شد؟ چطور و کجا قصد دارید به اشتباه خود در رهبری مردم ایران اقرار کنید؟ چطور میخواهید مسئولیت دین گریزی افراد را در جامعه ایران بپذیرید؟ "گشت ارشاد" و اصولا نیروی انتظامی بدون اذن شما مگر میتواند در جامعه جولان دهد و تبدیل به " آزار دهنده اجتماعی و عقیدتی" مردم ایران شود؟؟ همانطور که در نامه سوم هم گفتم شخص شما مسئول اصلی اجراسازی پروژه "اندلسی سازی" در ایران هستید.شما اجرای پروژه ای را بر عهده دارید که هدف اصلی آن دین گریزی و "اسلامیزه" کردن ایران است.خواسته یا ناخواسته شما مسئولید. تا کی قرار است مردم ایران چوب اشتباهات و کج فهمی شما و یارانتان از "قرائت خشک و نامقدس" اسلام ذهنی تان را بپردازند؟ سوالات بسیاری است از من و هم نسلان من.از هم نسلان و نسل سوخته دهه 50 و 60 و 70...اما همین 8 سوال کافیست تا به ناتوانی شما در اداره امور کشور اذعان نماییم. حضرت عظمی! کشور ایران کشوری نیست که در آن "قحط الرجال" موج بزند.مغزهای پرتوان و اندیشمند این سرزمین در خارج از کشور خود رشد یافتند و مدارج و مناصب مهمی را حتی در کشور آمریکا تصاحب کرده اند. چرا فکر میکنید که در مملکت "قحط الرجال" است و افرادی وجود ندارند که بتوانند کشور را اداره نمایند؟ چه توهمی و از چه منبعی باعث شده خود را "قدسی" بپندارید و با دین و زندگی جماعتی بس فراوان بازی کنید؟ نمی پندارید که "قدسی" فرض کردن خودتان یکی از بندهای همان پروژه "اسلامیزه" کردن ایران است؟؟ می دانم که در زمان خواندن این سطور بر افروخته می گردید و دستور برخورد شدید با من را خواهید داد.اما باید بدانید با برخورد شدید سربازانتان با من مشکلی حل نخواهد شد.این سوال یک نسل است از شما.گریزی جز پاسخ ندارید.اگر پاسخ ندهید لاجرم زودتر خواهید رفت... پس از افشای نام دو تن از مسئولین وزارت اطلاعات که از قضا یکی از آنها برادر"وزیر اطلاعات فعلی و مورد علاقه" شما بود فشارهای زیادی بر من آغاز گردیده , بطوریکه باعث نگرانی جمع زیادی از افراد شده است. در همین جا و با صراحت اعلام می کنم این فشارها اندک خللی در عزم و اراده من برای پیگیری مطالبات اساسیم در پی نخواهد داشت.مگر اینکه کاری کنید که صدایم در گلو خفه شود و این آرزوی همیشگی من از خداوند متعال برای شهادت بدست طاغوت زمانم بوده است. در پایان لازمست یاداوری کنم که یکی از اقوام و نزدیکان شما که بسیار به او علاقه مندید و از قضا مدیر مدرسه من در سال اول دبیرستان نیز بوده است , قصد دارد با حمایت مستقیم شما دگر بار به ریاست مجلس منصوب شود.ایشان مورد حمایت جبهه پایداری به زعامت "محمد تقی مصباح یزدی" نیز هست که درباره آقای مصباح و کارکرد ایشان در حکومت ایران نیز حرفهای ناگفته بسیاری است که مجال آن اکنون نیست. اما از شما رهبر"توانا" , "عادل" , "بصیر" و "مدیر و مدبر" تقاضا دارم کمی در پیشینه ایشان و ریاست پدرشان در قبل از انقلاب در ساواک شیراز تامل فرمایید.شاید از تصمیم خود منصرف شدید. به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه را دریابیم باور روز برای گذر از "شب" کافیست تا گفتار بعد-یا حق
*مقالات ومصاحبه های مندرج درسایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.