جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
بند خونين ۳۵۰، سند جنايت و آغاز يک جدال

تاريخ انتشار : 4/26/2014



علی کلائی
فاجعه ۳۵۰ ابعاد مختلفی داشت. اخطار بود به منتقدين که فکر می‌کردند کشتيبان را سياستی دگر آمد. که نيامده. که سلطان فقيه بسط در روابط خارجی دارد و قبض در مسائل داخلی. اين هجوم پيام داشت. پيامی که خود نيز گفته‌اند. می‌کشيم. تهديد کرده‌اند. اين هجوم سخن جريان نظامی امنيتی فرقه مجتبائيه بود
بيش از يک هفته گذشته است. اما هنوز گاه، توان نوشتن سلب می شود. درد در جان رخنه می کند. نشستن و نوشتن از پشت مانيتور. در روز فاجعه با تلفن آگاه شدن کجا و در معرکه بودن کجا. اينجا کجا و زير مشت و لگد و باتوم بودن کجا. همه شان اهل صدق و صفايند. چنديشان را می شناسم. اما آنچه گذشت روايت درد است و رنج.
سر عبدالفتاح سلطانی را و صورتش را تراشيدند. انگار سلطانی را ميتوانند تحقير کنند. انگار سلطانی سرفراز تحقير شدنی است. شرم نمی کنند. حيا نمی کنند. کاسه ليسان سلطان فقيه بی رحمانه بر عزيزان ما تاختند. ۳۵۰ را سلطان فقيه و نوچه هايش که ظاهرا خوب از آن بعثی جلاد همسايه آموخته اند، ابوغريب ايران کردند. سر شکستند. سر اکبر امينی را. دست شکستند. پا شکستند. هنوز جماعتی در انفرادی اند و جماعتی درد کشيده. تن سعيد حائری را کبود کردند. سعيد حائری را بسيار خوب می شناسم. انسانيتش شهادت دادنی است. مرامش ستودنی است. روزگار غريبی است نازنين.
راستش واقعه ای برايم زنده شد. سال ۸۸ و فردای اعلام نتايج آرای انتخابات رياست جمهوری. به ما وقت هواخوری رسيد. سه نفر بوديم. نفر آخرمان جوانکی بود که به جرمی عجيب و غريب به زندان آمده بود و خلاصه داستانی داشت. الغرض پس از خروج از سلول ناگهان نگهبان ۲۰۹ زير گوشش می گويد: «احمدی نژاد رای اورد.پدرتون رو در می آريم.» و اين همسلولی بيمار به بيماری MS ما را ضربتی می زند و او بر زمين پخش می شود. زير بغلش را گرفتيم و رفتيم تا هواخوری بالای بند. آن روز فکر نمی کرديم روزی برسد که نه تنها يک نفر را در زندان که جماعتی مغول وار بر سر عده زيادی بريزند و بزنند و بشکنند و تهديد کنند و عربده بکشند.
به قول عماد بهاور داشتيم فراموش می کرديم. داشتيم فکر ميکرديم که آن روز خوبی که فکر ميکرديم نه خودش ولی طليعه اش آمده. ولی ... . ولی انگار سلطان فقيه و فرقه مجتبائيه و جريان امنيتی نظامی نمی خواهد. باز ريختند و زدند. اينقدر زدند که عماد بهاور که اصولا آدم تندی نيست، اينگونه گفت: «اين دردها هيچکدام اهميت چندانی ندارند و به زودی بهبود می يابند. درد از جای ديگری است. سالها زندان باعث شده بود که درد زخم های ۸۸ را فراموش کنيم. يادمان رفته بود درد و رنجی را که مادران و پدران عزادار تحمل کردند. درد جان دادن ندا و سهراب و علی و ترانه و ديگر شهدا را فراموش کرده بوديم. يادمان رفته بود درد گلوله و باتون و چماق و قمه و پنجه بوکس لباس شخصی ها را که نصيب مردم شده بود. عمليات اقتدار ۲۸ فروردين در بند ۳۵۰ همه آن صحنه ها را به يادمان آورد و دردش را دوباره به جانمان انداخت.
روحانی که آمد گفتيم اگر از درد و رنج مردم کاسته و شرايط بهتر شود، ما نيز چشم بر آنچه بر سرمان رفته است می بنديم. برخی از مادران عزادار نيز گفتند که آماده بخشش اند. حادثه خون بار ۲۸ فروردين اما نشان داد که کينه های دلهای سياهشان از محبت و بخشش سبزها افزون است. کاش اين جمله را نيز در گوش حاج آقا می گفتم: “ما می خواستيم بگذريم، يادتان باشد، خودتان نخواستيد…”.» (۱)

آری! جنايت عجيب و غريب است. با عماد چونان کردند. سر اکبر را شکستند. جوانانی چون کاوه دارالشفا را کوفتند. سر سلطانی را تراشيدند و او را زدند. و بسياری ديگر. سياهه نامهايشان را در خبرها خوانده ايد.
راستش سخن عماد بوی سخن مهندس بازرگان را می دهد. زمانی که گفت ما آخرين گروهی هستيم که با زبان قانون اساسی با شما سخن می گوييم. و همين شد. سالهای دهه ۴۰ و بعد ۵۰ و جنبش مسلحانه. سلطان فقيه ظاهرا جنبه اپوزسيون نجيب موجود را ندارد. ميخواهد بزند و بکشد. شايد هم برنامه دارد.
فاجعه ۳۵۰ ابعاد مختلفی داشت. اخطار بود به منتقدين که فکر ميکردند کشتيبان را سياستی دگر آمد. که نيامده. که سلطان فقيه بسط در روابط خارجی دارد و قبض در مسائل داخلی. اين هجوم پيام داشت. پيامی که خود نيز گفته اند. می کشيم. تهديد کرده اند. اين هجوم سخن جريان نظامی امنيتی فرقه مجتبائيه بود. تيپ حمله به حرکتهای سال ۸۸ به شدت شبيه بود.
نيروهای حاضر همه بودند. از اطلاعات سپاه. از وزارت اطلاعات. از يگان ويژه نيروی انتظامی. راستش داستان ديگری در ذهنم تداعی شد. حمله به پيامبر درخواب و نقشه قتل او. آنان نيز اهل طغيانی بودند که بر عليه خدا و خلق خدا و نبی خدا طاغی بودند. و طاغی در قرآن (در داستان موسی - اذهب الی فرعون انه طغی) (۲) کسی است که ظلم می کند. همانطور که فرعون ظلم به بنی اسرائيل می کرد. الغرض در آن روز هم همه بودند. همه احزاب طغيانگر بر عليه خدا و مردم. بر عليه حق و آزادی و عدالت و برابری. هيچ کس مستقلا مسئوليت را بر عهده نمی گرفت. پس همه آمدند. و خداوند بهترين مکر کنندگان است. اينجا نيز همه آمدند. از سپاه. از وزارت اطلاعات و از يگان ويژه نيروی انتظامی و حتی سازمان زندانها. هيچ نيرويی ننگ حمله به ۳۵۰ را مستقلا بر عهده نگرفت. حتی نيروهای توجيه شده ای که آمده بودند هم جمعی ايستادند. نزدند. و يا حداقل تا جايی عمل کردند و بعد ايستادند. عماد در روايتش می گويد: «يکی از فرماندهان فرياد زد سربازهايی که نمی خواهند بزنند پايين نروند. تعداد زيادی از آنها بالا ماندند.» پس کسانی بودند که در اين جنايت سازماندهی شده آمدند اما نزدند. کسانی بوده اند که خبث جنايت کتک زدن اسرا را تحمل نکرده اند. هنوز در عمق سپاه جباران هم نشانه های انسانيت را می توان ديد.
اين وسط بخش خبری ۲۰:۳۰ دروغ پرداز نظام ولايی شوی تلويزيونی را پخش کرد که بی شباهت با شوهای سال ۸۸ نبود. زندانيانی که حداکثر يکيشان انگشت شصتش در رفته و همه چيز آرام. به ضرغامی و شرکای سپاهيش بايد گفت اگر اين شوها جواب می داد، سال ۸۸ بايد جواب می داد. خودتان می گوييد خودتان هم باور ميکنيد. شرم بر نظام ولايی. شرم که شرم هم برای اينان حيف است.
اين شوی تبليغاتی يک واکنش بود. واکنش برخورد کمی همدلانه دولتيان در تجمع خانواده ها در برابر ساختمان رياست جمهوری. آنان خانواده ها را به داخل خواندند تا سخن بگويند. اينان شوی تلويزيونی مضحکشان را پخش کردند. درگيری جدی است. دولتيان می بايست موضع درست و حساب شده بگيرند. جدی و محکم از حق در بندان کتک خورده و ضرب و شتم شده پاسداری کنند. اين درگيری مقدمه است. مقدمه ای برای يک جنگ تمام عيار. جنگی که در آن فرقه مجتبائيه ميخواهد پيروز ميدان باشد و ميدان دار ايران در چند دهه آتی.
و بعد پای هاشمی رفسنجانی به ماجرا باز شده. خانواده ها با او ديدار کرده اند و او اين مسئله را بحران خوانده و با خانواده ها همدرد شده.(۴) می دانم که هاشمی خوشنام نيست. ولی اين جدال جدال آينده ای است که ايران را در برابر خود خواهد داشت. خوانش نويسنده اين است. يکی ميخواهد قدرت خود را مستقر کند برای چندين دهه و شايد بتواند خلافتی از جنس آل سعود را داشته باشد و ديگری ميخواهد خود کرده را تدبير کند و برای دروغی که در خرداد ۶۸ گفته چاره ای بيانديشد و شر پرورده دروغش را کم کند که ايران ويران کننده است. جدال جدی است.
۳۵۰ به خون نشسته سخن ها فراوان دارد. اين سند خونين جنايت ولايی است و تا سالها، سال و زمان ها زمان است روايت شدنی است از سبعيت يک استبداد جبار و جنايت پيشه. اما بايد باز هم مفصل اين واقعه را به بررسی نشست. اين فاجعه دلايل بسياری دارد. اين جنايت سازماندهی شده بود. پس جانيان با دليل آنهم دلايلی قوی و با برنامه آنهم بلند مدت به ضرب و شتم عزيزانمان پرداختند. بايد به بحث نشست. زمانی که قدری قلب متالم درد کشيده ملت ايران آرام گيرد. چند زمانی بگذرد و تن ها درمان شود و کبودی ها آرام. تا بعد اين فاجعه بررسی شود. تنها يک جمله بگويم تا بعد باب شود برای سخن گفتن. به خون نشستن ۳۵۰ در دو سال آينده تا انتخابات خبرگان قابل تکرار است اگر دولتيان موضع جدی و قاطع نگيرند. واگر هم بگيرند منتظر ضربات و فجايعی از جنس های ديگر بايد بود. تفصيلش باشد برای مقالی ديگر که قدری دردها تسکين يابد. موهای سلطانی دربيايد و با آن لبخند زيباش بخندد. سر اکبر و بدن کوفته کاوه و سعيد التيام يابد.
سلطان فقيه و جانيان فرقه مجتبائيه بدانند که: «يوم تبدل الأرض غير الأرض والسماوات وبرزوا لله الواحد القهار» (۳). آن روز دير نيست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
اشارات:
۱- http://sahamnews.org/1393/02/259674/
۲- سوره مبارکه طه. آيه ۲۴
۳- سوره مبارکه ابراهيم. آيه ۴۸
۴- http://news.gooya.com/politics/archives/2014/04/178805.php
 


*منبع: گویا

** مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.

برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.