رسام؛ زمخشری نقل كرده است: هنگامی كه یزید بن معاویه عامل جنایتكار خود مسرف بن عقبه را به مدینه فرستاد و لشكر وی به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند. حضرت زینالعابدین علیه السلام چهارصد نفر از بانوان بیپناه را پناه داد و آن حضرت در كمال سخاوت و جوانمردی از آنان پذیرایی نمود. هنگامی كه لشكر مسلم بن عقبه از مدینه بیرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در كنار پدر و مادرمان این چنین زندگانی خوش و آرامش روحی و روانی نداشتهایم كه در سایه عطوفت و محبت این مرد شریف (حضرت سجاد علیه السلام) در این مدت بحرانی این چنین در آرامش و در كمال احترام به سر بردیم. (1) امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت سجاد علیه السلام هرگاه مسافرت میرفت، سعی میكرد با كاروانی سفر كند كه او را نشناسند و شرط میكرد كه در طول سفر یكی از خدمتگزارانِ همسفرانش باشد. یك بار كه با افرادی ناشناس به مسافرت رفته بود، مردی آن حضرت را دیده و شناخت، بعد به دیگر دوستانش گفت: آیا میدانید این آقا كه به شما خدمت میكند، كیست؟ گفتند: نه، نمیشناسیم. آن مرد گفت: این شخص حضرت علی بن الحسین علیه السلام است! اهل كاروان كه این جمله را شنیده و امام را شناختند، یكدفعه از جای خود برخاسته و دست و پای حضرتش را بوسیدند و عرضه داشتند: ای فرزند رسول خدا! آیا میخواهی ما را آتش جهنم فراگیرد؟! اگر خدای نكرده از دست و زبان ما خطائی سر میزد و به شما جسارتی میكردیم، آیا ما تا ابد هلاك نمیشدیم؟! چه انگیزهای باعثشد كه شما به صورت ناشناس به ما خدمت كنید؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: «هنگامی كه من با عدهای آشنا به مسافرت رفتم، آنان به خاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیش از استحقاق من، برایم خدمت كرده، عطوفت و مهربانی نثارم كردند. به همین جهت، به صورت ناشناس آمدم كه مبادا شما نیز بیش از حد بر من احترام كنید. و ناشناس بودن را بهتر میپسندم.» (2) بی تردید این سیره پسندیده حضرت سجاد علیه السلام برگرفته از كلام حضرت خاتم الانبیأ، صلی الله علیه و آله وسلم میباشد كه فرمود: «من اعان مؤمنا مسافرا فرج الله عنه ثلاثا و سبعین كربة؛ (3) هر كس به یك مؤمن مسافر یاری و خدمت نماید، خداوند متعال هفتاد و سه بلا و اندوه را از او زایل خواهد كرد.» علی بن عیسی اربلی مینویسد: روزی امام سجاد علیه السلام از مسجد بیرون آمد و با مردی كه با آن حضرت عداوت دیرینه داشت، مواجه شد. مرد همینكه چشمش به امام افتاد، به حضرت زینالعابدین علیه السلام جسارت كرده و دشنام و ناسزا گفت. یاران و غلامان امام علیه السلام خواستند كه آن شخص را تادیبش كنند. اما حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمود: با او كاری نداشته باشید. آنگاه به او نزدیك شده و گفت: آنچه از صفات و كارهای ما برتو پوشیده است، بیشتر از آن است كه تو مطلع هستی! سپس با مهربانی و عطوفت تمام فرمود: الك حاجة نعینك علیها؛ آیا مشكلی داری كه ما در حل آن تو را یاری نماییم؟! مرد با مشاهده این رفتار انسانی، از كرده خود شرمسار گردید. اما امام چهارم علیه السلام او را نوازش كرده و عبای ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وی بخشید. بعد از آن واقعه، آن مرد شدیدا به امام علاقهمند گردید و در هركجا كه میرسید، به بیان فضائل و مناقب آن حضرت میپرداخت و خطاب به حضرتش میگفت: به راستی كه تو از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستی. (4) این رفتارهای آموزنده و انسانی موجب شده بود كه مخالف و موافق، آن حضرت را از اعماق وجودشان دوستبدارند و به شخصیت والای امام سجاد علیه السلام به دیده احترام و عظمتبنگرند. ----------------------------- 1. منتهی الآمال، ج 2، ص 8. 2. وسائل الشیعه، ج 11، ص 430. 3. همان، ص 429. 4. كشف الغمه، ج 2، ص 101.