امیرحسین بنائی یا ایها الذین امنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار و لیجدوا فیکم غلظه و اعلموا أن الله مع المتقین مدتی است که با به کما رفتن آیت ا... مهدوی کنی، در فضای مجازی، بحثها و گمانه زنیهای زیادی بر سر جانشینی او در مناصب مختلفی که دارد، درگرفته است. از جمله آنها، بحث در خصوص ریاست دانشگاه امام صادق علیه السلام است که مهدوی کنی، با آن بیشتر از بقیه مناصبش شناخته شده است. از بحث پیرامون وقفی بودن زمین دانشگاه که مرحوم آیت ا... العظمی منتظری، متولّی آن بوده و بعداً به دست مهدوی کنی غصب شده است، گرفته، تا بحث خانوادگی بودن دانشگاه امام صادق که همه پستهای کلیدی آن بدون هیچ انتخابات یا هرگونه نظارت قانونی، به دست خانواده او (پسر، برادر، همسر، دختر، داماد، نوه ها، برادرزاده ها، و حتی نوچههای پیش از انقلاب او) اداره می شود؛ و تا رانتهای کلانی که گفته می شود مهدوی کنی و خانوادهاش از این طریق به دست آورده اند. نتیجه قضاوت در مورد برخی از این بحثها نظیر خویشاوندسالاری گسترده و ناعادلانه مهدوی کنی در دانشگاه امام صادق علیه السلام ، آنچنان بدیهی است که جای هیچگونه تردید در آن وجود ندارد؛ و داوری برخی دیگر از این ادعاها، به دلیل نیازمندی به اطلاعات پشت پرده، دست کم توسط افراد عادی ـ همچون نویسنده ـ ناممکن بوده و امید است روزی روزگاری در این مملکت، نهادی پیدا شود تا به چنین اتهاماتی رسیدگی کند. نویسنده این مقاله که خود از دانش آموختگان دانشگاه مسمّا به امام صادق علیه السلام می باشد، قصد دارد که در بحبوحه این هیاهوها، توجه مردم و خصوصاً اندیشمندان و دلسوزان را به سمت موضوع مهمتر و بنیادی تری جلب کند که مهدوی کنی و دانشگاه او، نماد بارز آنند : مهدوی کنی، بدعت گذار سنّت ناشایستی در جمهوری اسلامی به نام «دانشگاه امام صادق» بود که با اینکه در زمان حیاتش به هیچ مرجع قانونی رسمی و یا نهاد غیررسمیای جواب پس نداد، اما وزر و وبال آن تا پس از مرگ هم بر گرده او خواهد بود. مقدمتاً باید گفت که دانشجویان دانشگاه امام صادق را دو گروه از افراد تشکیل می دهند: دسته نخست، افراد مذهبی و معتقد با سابقه تحصیلی خوب و پشتوانه علمی قوی، که پس از گذشتن از هفت خوان دهشتناک گزینش دانشگاه، وارد آن می شوند؛ و دسته دوم، آقازادگان حکومتی که اکثرشان را افرادی تشکیل می دهند که چه بسا قلباً به مبانی دینی و انقلابی، اعتقادی نداشته و منفعت طلبی، سوء استفاده از قدرت، رانت خواری و ظاهرالصلاح بودن، از خصائل بارز آنها است. این دسته دوم، لزوماً از گزینش دانشگاه هم عبور نکرده، بلکه بعضاً با یک نامه یا تلفن، وارد دانشگاه شده اند؛ و البته ندرتاً در میان این آقازادگان هم افراد بااستعداد و باطناً مذهبی نیز پیدا می شود. کارکرد دانشگاه امام صادق نیز متناظر با همین دو دسته از ورودیهای آن است: دسته دوم (یعنی همان آقازادگان) که تکلیفشان از پیش روشن است. این دسته، از آنجایی که به حکم رانت خواری و ناشایسته سالاری مرسوم در حکومت، میراث خوار مقام و منصب پدران خود هستند، لامحاله پس از پایان تحصیل، در یک پست مدیریتی مشغول به کار می شوند و یا با دریافت یک بورسیه دکتری، با کمترین دردسر و زحمتی به عضویت هیأت علمی دانشگاههای معتبر کشور درمی آیند؛ و بدیت ترتیب ادامه دهنده راه پرافتخار!! پدران خود می شوند. امّا دسته اول که عمدتاً از طبقه متوسط و پایین اجتماع اند، نیروهای مذهبی بااستعداد و قابل اطمینانی هستند که برای بهکارگیری در بدنه حکومت، مفید و اثربخش می باشند. این افراد که غالباً در طی دوران تحصیلشان، «نمک گیر» هم شده اند، علاوه بر اینکه سرسپردگی و وفاداری خود را به حکومت به اثبات رسانده اند، غالباً از مفاسد مالی و اخلاقی نیز به دور بوده و بدین نحو می توانند تا حدی، وجاهت و مشروعیت را به نظام برگردانند؛ و از همین رو معمولاً برای مشاغل حاکمیتی، امنیتی و اطلاعاتی به کار گرفته می شوند. شرط لازم و کافی برای ارتقای این دسته از فارغ التحصیلان در بدنه حکومت، آن است که قاعده بازی ناعادلانه قدرت در درون نظام ـ که همانا سرسپرگی، منفعت طلبی، ظاهرسازی، رانت خواری و خویشاوندسالاری است ـ را از یاد نبرده و هرگز آقایان و آقازادگان ـ این ولیّ نعمتان خود !! ـ را تنها نگذارند. البته گاهی برخی از این افراد، قاعدة بازی را فراموش می کنند و با توجه به زمینههای دینی و اعتقادی خود، تحمل رانت، فساد، پارتی بازی و ناشایسته سالاری را نیاورده و بر همه گذشته خود پشت پا زده و به شمار انبوه «غیرخودی»ها می پیوندند! اینکه مهدوی کنی در دانشگاه خود، عدهای از افراد سرسپردة ایدئولوژی زده، و یا آقازادگان بیخاصیت را صاحب مدرکهای تحصیلی بالا کرده و بدین وسیله راه آنها را به ناحق، برای ورود به مراکز حساس کشور (نظیر: دانشگاه ها، پژوهشگاهها، پستهای ارشد مدیریتی، و .....) و همچنین به دست گیری تریبونهای اصلی جامعه (همچون تلویزیون، و ...) هموار نموده، بسی کم اهمیت تر از اشتباه استراتژیک او [اگر نگوییم: خیانت او] در گشودن بابِ «حکومتی کردن علم و معرفت» و بویژه علوم انسانی، در جمهوری اسلامی است. فرایند منحوسی که بعدها توسط سایر هم پیمانان او نظیر: مصباح یزدی، محمدی ری شهری، میرباقری، رشاد، امامی کاشانی، و ..... نیز ادامه یافت و زمینه ساز رشد و نموّ «اسلامِ حکومتی» در ایران شد: قرائت ایدئولوژیک و واحدی از دین که توسط عدهای که خود را مالک دین و صاحبان اصلی انقلاب می دانند! تبیین و تبلیغ شده و ماحَصل آن، به عنوان ارزشهای تحمیلی و قواعد خشک و ظاهری فقهی در اتمسفر فرهنگی جامعه، نهادینه می شود؛ قرائت انحصارطلب، بسته و تمامیت خواهی از دین، که خود را یکسره عین حق دانسته و هر نظر و نظریهای که با آن در تضاد یا تناقض باشد را تخطئه، و صاحب آن را تکفیر می کند؛ دینای که در نظر مروّجان آن، مردم گوسفندانی هستند که ولو به زور باید به بهشت برده شوند و این، رسالت خواص بابصیرت و ولایتمداران [بخوانید: ولایت پیشگان] است که چنین بار سنگینی را حمل کرده و به مقصد برسانند! ؛ اسلامای که داعیه داران آن می توانند احکام اولیه و اصول مسلم آن را نیز به اقتضای منافع و مصالح خود، تعطیل کرده و در مقابل نصّ نیز اجتهاد کنند؛ دینای که عمده روحانیونش را «آخوندهای درباری»ای تشکیل می دهند که کارشان نه اجتهاد و استنباط احکام واقعی شرعی، بلکه اسلامیزه کردن و توجیه اقدامات و عملکرد کارگزاران حکومت است؛ مذهبای که از اهل بیت پیامبرصلوات الله علیهم بیش از آنکه رسمش را داشته باشد، اسمش را داراست و بسان خوارج که برای تحمیق مردم، «قرآن» را بر سر نیزه کردند، «علَم ولایتمداری اهل بیت» را بر سر نیزه کرده است؛ و قصّ علی هذا. نویسنده مقاله که خود از فارغ التحصیلان این دانشگاه است، این مقاله را نه برای اصلاح وضع موجود ـ که حالا حالاها امیدی به آن نیست ـ بلکه به چند دلیل زیر به رشته تحریر در آورده است: اول: به خاطر جوانان مذهبی و پاک فطرتی که با نیت خدمت به اسلام و مسلمین، قصد ورود به این دانشگاه را دارند، جوانان آرمانگرایی که در بین همسالان خود در اقلیت مطلق به سر می برند و روز به روز هم از شمارشان کاسته می گردد؛ آنها باید بدانند که آنچه در تریبونهای رسمی حکومت تبلیغ می شود، اگر دروغ نباشد، مطمئناً تمام واقعیت هم نیست. از آنها می خواهم کمی بیشتر در این خصوص مطالعه کرده و توصیه افراد پشیمان را مطمح نظر قرار دهند تا مبادا که راه رفتة اشتباهی را مجدداً بروند. این عزیزان بدانند که من از به نمایش گذاشتن عرق ریزان روحم اکراه داشتم، اما پیش خود گفتم شاید این ازخودگذشتگی، سبب نجات آنان گردد. دوم: نویسنده، این مقاله را نه فقط از طرف خود بلکه به نیابت از شمار دیگری از هم دانشگاهیهای سابقش نوشته است. آنهایی که از گذشته خود، و از اینکه ناخواسته در پازل دنیاطلبی و قدرت طلبی عدهای قرار گرفته اند، پشیمان اند و از آن برائت می جویند؛ اما به دلیل اشتغال در مشاغل دولتی و حکومتی، یارای انتقاد را ندارند. بگذار دست کم خواندن این مقاله، قدری بر قلب مجروح آنها تسکین گذارد و اندکی از حسرت آنان در از دست دادن جوانیشان بکاهد. خدا، جبران کننده است و البته اگر درایت باشد همواره می توان از بیادبان، ادب آموخت. و سوم: دانشجویان فعلی دانشگاه امام صادق البته از دسته اول ـ که امیدوارم به دلیل «تک صدایی بودن محض» فضای رسانهای کشور، لااقل این مقاله از طریق رسانههای آزاد به دستشان برسد ـ از آنان متواضعانه می خواهم که جایگاه و شرایط خود را بشناسند و آزادمردانه تصمیم بگیرند؛ و اگر اتمام تحصیل در دانشگاه امام صادق و اخذ مدرک برایشان ناگزیر است، دست کم در تحصیل خود استراتژیای را برگزینند که پس از پایان تحصیل، به هیچ منبع حکومتی محتاج نبوده و کارشان به جایی نرسد که همانند بسیاری از فارغ التحصیلان، به ناچار [به قول سعدی] «به خاطر یک تکه نان، مجبور به عوعو کردن شوند». این حقیر از همه عزیزان، التماس دعا و از خدای منان، تقاضای عفو و جبران گذشتهاش را دارد. و الله فعال بما یشاء. و من الله التوفیق امیرحسین بنائی؛ دانش آموخته دانشگاه امام صادق علیه السلام ـ ورودی ۸۰
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.