مجتبی میرفخار
اخیراً مقاله ای در یکی از سایتهای اصولگرا منتشر شده که فارغ از ادبیات شعاری و رایج نزد هواداران آیت الله خامنه ای و به خصوص طرفداران فرقه مطلقیه، دارای نکات جالبی است که گویا نویسنده آنقدر در شور و شعف بوده که توجهی به پیامدهای احتمالی آن نداشته است. این مقاله با نام «جریان شیرازی عمق استراتژیک ایران را نشانه رفته» دقیقاً مصداق گودرز و شقیقه است. در ابتدای آن چنین نوشته: «طی سال های منتهی به سال 2011 میلادی، بارزترین مولفه ی قدرت جمهوری اسلامی ایران، «عمق استراتژیک» آن بود؛ زمانی که مجاهدان حزب الله ارتش اسراییل غاصب را در نبردی یک ماهه به زانو در می آورند و یا زمانی که موشک های ایرانی، قلب اسراییل غاصب را از غزه نشانه می رفتند و یا زمانی که میلیون ها مسلمان در سرتاسر دنیا از توسعه و پیشرفت جمهوری اسلامی ایران احساس غرور می کردند و صراحتاً از ایران می خواستند که به دنبال سلاح هسته ای باشد! همه و همه حکایت از تبدیل شدن ایران به قدرتی بلامنازع در جهان اسلام داشت». البته سالیان سال است که برای اکثر کشورهای دنیا و به خصوص قدرتهای جهانی و اکثر مردم ایران روشن شده است که بر خلاف ادعای رهبر و مقامات جمهوری اسلامی، حمایت ایران از فلسطینیان و حزب الله لبنان نه فقط تنها معنوی، که مالی و تسلیحاتی هم می باشد و به طور قطع و یقین این کمکها به دامن زدن هر بیشتر منازعات فلسطین و لبنان با اسرائیل کمک کرده است و آنچه امروز در عراق و سوریه می بینم موید گسترش این اقدامات است که نتیجه اش دشمنی هر چه بیشتر سنی ها با شیعیان می باشد. مطمئناً یکی از دلایل مصیبت ها و فشارهایی که امروز بر مردم بی پناه غزه وارد می شود همین موشکهای اهدایی جمهوری اسلامی است که از غزه به سوی اسرائیل پرتاب می شود. این موشکها نمونه عینی دخالت های نابجای جمهوری اسلامی در سرزمینی است که اتفاقاً نه مرز مشترکی با او دارد و نه پیوند فرهنگی و مذهبی. و اما داستان میلیونها مسلمان خواستار دستیابی ایران به سلاح هسته ای نیز طنزی تلخ است. ای کاش نویسنده مقاله به جای میلیونها نفر فقط به ذکر چند نمونه اشاره می کرد که این درخواستها در کجا و چه زمانی و چگونه به ثبت رسیده اند؟ اینها کدام مسلمانانی هستند که پیشرفت های روز افزون کشورهای مسلمانی چون مالزی و ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس را نمی بینند و هدر رفتن منابع مالی و انسانی ایران را به دلیل سیاست های نابخردانه حاکم بر این کشور و عقب ماندن از قافله پیشرفت به دلیل تحریم های سنگین از طرف جامعه جهانی که ناشی از اصرار بر برنامه هسته ای است را توسعه و پیشرفت می دانند؟ قمار هسته ای که به اصرار شخص آیت الله خامنه ای تاکنون بنا بر آمار سازمانهای معتبر جهانی بیش از 200 میلیارد دلار مستقیم و 150 میلیارد دلار غیر مستقیم برای ایران هزینه در بر داشته است، پیشرفت محسوب می شود؟ آیا این خود به تنهایی تایید کننده اهداف ایران از برنامه ی هسته ای نیست؟ اگر میلیونها نفر از مسلمانان دنیا از ایران خواسته اند که به سوی تولید سلاح هسته ای برود، چه تعداد از مردم ایران و مقامات نیز چنین درخواستی داشته اند؟ و اصولاً داشتن سلاح هسته ای چه کمکی به مردم ایران و مسلمانان دنیا می کند؟ آیا مردم فلک زده کره شمالی که سلاح هسته ای دارند بهره ای از آن برده اند؟ جز نابودی میلیاردها دلار سرمایه های آن کشور و فقر و بدبختی و گرسنگی. یک مسلمان ساکن در ترکیه بیشتر می تواند احساس غرور کند از آن همه پیشرفت و رفاه و آبادانی و سربلندی در دنیا یا یک ایرانی با این همه مشکلات اقتصادی و فقر و بی آبرویی و بی اعتباری در دنیا؟ سیاست های دولت آن کشور بیشتر در جهت منافع مسلمانان است یا سیاست های جمهوری اسلامی؟ متاسفانه طرح شعارهای پوچ به امری عادی بدل گشته و قباحت آن فرو ریخته است. ادعای تبدیل شدن ایران به الگویی برای جهان اسلام نیز از همین دست ادعاهای مضحک است. به خوبی به یاد داریم که بعد از به ثمر نشستن اعتراضات در تونس و مصر، مقامات تازه به قدرت رسیده اعلام کردند که الگوی جدید آنها در کشورداری، ترکیه است و نه ایران. در نگاه آنها رژیم حاکم بر ایران رژیمی غیر دموکراتیک است که در سال 2009 اعتراضات مردم را به شدت سرکوب کرده و جو خفقان و ترس را حاکم کرده است. از نظر اقتصادی نیز با توجه به حجم عظیم سرمایه های مادی و انسانی، پیشرفتی نداشته و از لحاظ ارزش و اعتبار در جامعه جهانی نیز در رده های بسیار پایینی قرار دارد. مسلماً چنین کشوری نمی تواند الگوی مناسبی برای سایر کشورها باشد. در دنیای امروز با این حجم از تکنولوژی و اطلاعاتی که هر لحظه در اختیار همه قرار می گیرد خنده دار است که فکر کنیم دنیا اقدامات جمهوری اسلامی را نمی بیند و هر کاری که انجام شود از دیده ها پنهان می ماند. بی شک نمی توان منکر اشتباهات و مداخلات بی جا و یا دیرهنگام کشورهای قدرتمند دنیا در خصوص وضعیت امروز سوریه شد، اما بدون شک کمکهای مالی و تسلیحاتی و مشاوره ای ایران و روسیه به دولت بشار اسد، بزرگترین عامل این حجم از فجایعی هست که هر روزه در آن کشور در حال وقوع است. با نگاهی به سیر اعتراضات مردم سوریه از ابتدای شروع تا به امروز کاملاً مشخص است که این رژیم بشار اسد بود که تظاهرات مردم بی دفاع را با هواپیما بمباران می کرد و دست به قتل عام معترضین به بهانه گروه های تروریستی می زد و زمانی که ایران و روسیه شروع به ارسال پول و سلاح برای دولت علوی بشار اسد کردند، بعضی از کشورهای دیگر هم برای کمک به مردم برای دفاع از خویش، اقدام به ارسال کمک تسلیحاتی و مالی نمودند و وضعیت روز به روز وخیم تر شد تا جایی که امروز در آن قرار داریم. آیا به راستی اگر مداخلات ایران و روسیه نبود، وضعیت اینگونه می شد؟ نام این مداخلات ایران را جز تفرقه افکنی بین شیعه و سنی چه می توان گذاشت؟ اگر ایران امروز اینقدر در بین مسلمانان سنی منفور است آیا به دلیل همین اقدامات خویش نیست؟ کدام عقل سلیمی با مشاهده این اعمال می تواند دشمن! را عامل این جدایی بداند؟ و حتی قبل از این حوادث نیز ایران از جایگاه مناسبی در میان سنی ها برخوردار نبود. کشوری که خود تمامی حقوق سنی های داخل را هم نقض می کند، چطور می تواند ادعا کند محبوب قلوب میلیونها مسلمان سنی در جهان بوده است؟ ادعای ایجاد موجی گسترده از حمایت های بین المللی برای نظام سیاسی نوپای جمهوری اسلامی که در جهان شکل گرفته و روز به روز هم تقویت می شد را می توان از حامیان عراق در جنگ با ایران و کمکهایی که از هر لحاظ به رژیم صدام حسین شد، به خوبی تشخیص داد. «آن شیعیان انقلابی دنیا هم که بواسطه علقه های مذهبی و تبعیت از اندیشه سیاسی ولایت فقیه که بر خاسته از تفکر ناب شیعی است، ارتباطشان را با انقلاب بسیار مستحکم کردند» را زمانی می توان قضاوت کرد که چکهای میلیون دلاری اهدایی ایران برایشان ارسال نشود تا همچون خالد مشعل بعد از سالها ارتزاق از دامن همین ولایت فقیه به دامن رجب طیب اردوغان بغلطند و او را رهبر مسلمانان بنامند. نویسنده مقاله در ادامه با آسمان ریسمان بافی خود سعی کرده که این فجایع و معضلاتی که امروز مسلمانان با آنها دست به گریبانند و یقیناً جمهوری اسلامی از عوامل مهم و اصلی آن است را به گفتمان جدیدی که اتفاقاً چند سالی است مورد استقبال قرار گرفته و به قول نویسنده «محصور به شخص نیست؛ تفکری است که امروز حوزه تاثیر آن از پاکستان تا هندوستان و از ایران تا کربلای عراق حامیانی دارد و طیفی وسیع از افراد را شامل می شود» پیوند بدهد. مسلماً گفتمانی موفق به جذب هوادار می شود که چیزی برای ارائه داشته باشد. به مانند جنس نابی که خریدار داشته باشد نه همچون جنس بنجلی که بخواهند با ضرب و زور تفنگ و اسلحه و شلاق و زندان و اعدام به خورد ملتی رها یافته از چنگال دیکتاتوری دیگر بدهند. آیت الله شیرازی که مروج اسلامی رحمانی و معتقد به وحدت بین تمامی مسلمانان و برابری و برادری است، این روزها مورد کینه تمامیت خواهان ولایت فقیه قرار گرفته که با نامیدن هوادارن او به جریان «شیرازی ها» سعی در نابود کردن این رقیب جدید را دارند. اما رقابت نه برای تاج و تخت سلطانی ولی فقیه، بلکه برای آگاهی بخشیدن بیشتر به مسلمانان و خصوصاً شیعیان در جهت شناساندن حقوق طبیعی و خدادادی و انسانی آنها و جلوگیری از به زنجیر کشیده شدن توسط جهل و خرافات و بدعت های پایه گذاری شده توسط رژیم جمهوری اسلامی و شیعیان قدرت پرست و غالی که دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه را همچون طاعون بر این سرزمین گسترانیده اند. طاعونی که هر روز در حال نابود کردن تمام ریشه های انسانی و فرهنگی و مادی و حتی طبیعت ایران است. طبق عادت مرسوم این سالها، این تفکر و جریان به خارج از کشور ارتباط داده شده و سرویسهای جاسوسی و امنیتی کشورهای استعمارگر در پشت پرده آن را هدایت می کنند و مراسم قمه زنی توسط تعداد معدودی از این هواداران را به دستاویزی برای هجمه و خرافاتی دانستن این تفکر قرار داده اند که موجب آبروریزی در دنیا شده است. غافل از اینکه مراسم مذهبی بعضاً خشن و غیر معمول در اکثر مذاهب و ادیان وجود دارد و همیشه جز تعدادی عکس و خبر محدود، توجه چندانی از سوی رسانه ها و سایر ارکان خبری نمی شود، اما اعدام های صورت گرفته در ایران که این کشور را به لحاظ تعداد در رده دوم دنیا و از لحاظ نسبت به جمعیت در رده اول دنیا قرار داده، همیشه در صدر رسانه های دنیا قرار می دهد و وحشیگری و غیر انسانی بودن این اقدامات برای کل جامعه جهانی به امری ثابت شده بدل گردیده و هر ساله ایران را به خاطر نقض حقوق بشر، اعم از زندان و شکنجه و اعدام و بستن روزنامه ها و برخورد با مخالفان و منتقدین در مجامع بین المللی محکوم می کنند. آیا به راستی کدام یک آبروی اسلام و شیعه را برده است؟ آیا ایران در دنیا بیشتر با نام کشوری تروریست پرور و مداخله کننده در امور سایر کشورها که دارای حکومتی متحجر و غیر دموکراتیک است شناخته می شود یا جایی که در آن عده ای قمه زنی می کنند؟ بر خلاف آنچه که نویسنده اظهار داشته «بحران سوریه و عراق بدنه اهل سنت دنیا را از ایران جدا ساخته و جریان شیرازی نیز به دنبال جدا کردن شیعیان جهان از ایران است»، این اقدامات جمهوری اسلامی است که باعث دوری هر چه بیشتر اهل سنت از ایران شده است، چرا که اگر به جای ارسال پول و تسلیحات و مشاور به سوریه، نظام این کشور را به کناره گیری از قدرت و یا برگزاری انتخابات آزاد تشویق می کرد، مطمئناً الان در سوریه هم شاهد تغییرات مثبتی همچون تونس می بودیم. از سویی دیگر اتفاقاً جمهوری اسلامی از همان روزهای تاسیس با شعار مرگ بر این و مرگ بر آن و مرگ بر ضد ولایت فقیه خود را از همه دنیا و از همه تفکرات غیر از خودش جدا کرد و کار به جایی رسید که حتی تحمل موسسان خودش را هم نداشت. ازآیت الله منتظری و لاهوتی و طالقانی و آذری قمی گرفته تا میرحسین موسوی و مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی که هر کدام به نوعی مغضوب این افعی پرورش یافته به دست خودشان شدند. جریان شیرازی ها هم به اعتراف خود نویسنده، هم در ایران و هم در سایر کشورها دارای هوادار شیعه فراوانی است و نه تنها آنها را از هم جدا نکرده که به هم نزدیکتر هم کرده و همه را زیر سقف یک گفتمان تازه و به دور از خشونت و تمامیت خواهی جمع کرده است. جالب اینجاست که نویسنده ادعا کرده «جریان "شیرازی" خواهد توانست طیف گسترده تری از شیعیان بی اطلاع دنیا را به سمت خویش متمایل سازد» و این نشاندهنده تفکر حاکم بر این قشر است که اکثر شیعیان و به طور کل مردم را فاقد درک و شعور می دانند و خود را به عنوان قیم و سرپرست بر همه ارکان زندگی آنها تصور می کنند. از سیاستهایی که در بسیاری از موارد از جمله صدا و سیما، موضع نسبت به ماهواره، نظام آموزشی و سایر موارد اعمال می شود به درستی می توان این تفکر پوسیده و عقب مانده و ضد انسانی را مشاهده نمود. و طبیعتاً ادعای پیروی همه شیعیان دنیا و حتی میلیونها سنی مذهب از جمهوری اسلامی و خوشحالی از پیشرفت و توسعه ایران که در ابتدای مقاله عنوان شده بود با این توصیفی که از اکثر شیعیان در انتهای مقاله شده، افتخاری برای جمهوری اسلامی در بر ندارد که طرفداران آن عده ای بی اطلاع هستند. البته می توان تایید کرد که آن عده از طرفداران جمهوری اسلامی و ولایت فقیه که اتفاقاً پای ثابت رای دهندگان در این نظام هستند، افرادی بی اطلاع از دنیای امروز و حتی نسبت به دین و مذهب خویش هستند، چرا که اگر کمی تحقیق و مطالعه نسبت به این نوع حکومت داری می کردند، مسلما در نگاه و عقیده خویش بازبینی اساسی انجام داده و آن را مطابق با شرایط انسان امروز و آموزه های اسلامی و شیعی قرار می دادند. و اما خط آخر مقاله نیز حقیقتی را در خود دارد. آنجا که نوشته «مقابله با این جریان نه از طریق برخورد با اشخاص، که توسط روشن ساختن مبانی فکری و نظری تفکر وحدوی بعنوان جزیی لاینفک و اساسی از منظومه فکری انقلاب اسلامی ایران امکانپذیر است؛ امری که تبدیل به شاه بیت سخنرانی های مقام معظم رهبری در این روزها شده لکن متاسفانه کمتر بازتابی را در میان پیروان ایشان یافته است». کاملاً واضح است که گفتمان تکراری و خسته کننده و بی ارزش و خشونت طلب و همه دشمن پنداری آیت الله خامنه ای این روزها در میان پیروان خودش نیز خریداری ندارد و منسوخ تر از گذشته فقط توسط رسانه هایی که با پول بیت المال اداره می شوند و مدیریتش در دست اوست، منعکس می شود. و این خود نشانده ی این حقیقت است که دشمنی با آیت الله شیرازی فقط به دلیل ترس از دست دادن بیشتر پیروان و محبوبیت و جذابیت سخنان وی است که شیوه ای جدید و انسانی و رحمانی از دین اسلام و به خصوص تشیع را ارائه می دهد و متاسفانه آنها نه درد دین دارند و نه درد مسلمانی و نه درد وحدت و همه و همه فقط به دلیل باز شدن یک گفتمان جدید توسط ایشان است. آنچه که از آن به عنوان عمق استراتژیک ایران نام برده می شود نیز چیزی نیست جز ادامه همان مسیر گذشته که متاسفانه بهای آن را ملت ایران باید بپردازد. مشکلات عدیده اقتصادی حاصل از مدیریت غلط و خودی و غیرخودی نامیدن اساتید و کارشناسان و کارفرمایان و مدیران و صاحبان سرمایه و کارآفرینان، تکیه کردن افراد نالایق بر ارکان مهم مملکتی و اعمال سیاستهای فرمایشی و مزورانه در جهت خواست صاحبان قدرت، اصرار بر سیاست غلط هسته ای با آن همه هزینه ای که بر سیاست خارجی کشور وارد کرده و هدر دادن میلیاردها دلار پول و تحریم های سنگین، بدون اینکه تاکنون حتی کوچکترین دستاوردی برای کشور داشته باشد، اختلاسهای کلان در دستگاه های دولتی و بانکهای کشور، گسترش فقر، بیکاری، اعتیاد، آلودگی آبها و محیط زیست، از بین رفتن کشاورزی، بحران خشکسالی پیش رو، فرار نخبگان، فشار بر فعالین مدنی و سیاسی و بستن روزنه ها برای جلوگیری از هر گونه انتقاد و صدها مورد دیگر، دستاورد 36 سال حکومت ولایت مطلقه فقیه بر این آب و خاک است که متاسفانه چشم انداز آینده را در برابر چشمان هر منصفی، تاریک و وحشتناک ترسیم می نماید. * مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.