جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
استبداد دینی، بلای جان ایران

تاريخ انتشار : 3/7/2015



پگاه مهرآور
 
ویژۀ رسام
 
تا قبل از انقلاب نظر غالب مراجع و روحانیون شیعه در حوزه ها و مراکز دینی، ممنوع بودن دخالت دین در سیاست و جایز و روا نبودن بر پائی حکومت دینی در دوران غیبت امام دوازدهم بود و اکثر علمای شیعه به حکومت غیر روحانی معتقد بودند. با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 به رهبری آیت الله خمینی، اقلیت روحانی مخالف این نظر، که قرن ها مترصد به دست گرفتن قدرت بودند به این آرزوی دیرینه ی خود رسیدند. روحانیونی که با نام اسلام و انقلاب به قدرت رسیدند و در کسوت مدعیان و نمایندگان دین و نجات ایمان مردم بر سر کار آمدند، اینک بیش از سی و شش سال است که بنام دین، پیغمبر و همه مقدسات دینی، پنجه خونین خود را قبل از همه در مقدسات و محرمات دین فرو کرده اند و خدا و پیامبر و دیگر مقدسات دینی را سکه یک پول کرده اند. آنها علیرغم اسلام پناهی های کاذب و دروغین، زشت ترین اعمال را مرتکب می شوند. مکر و دروغ را رنگ تقیّه و شریعت می زنند و بنام دین خدا برای حفظ قدرت می کشند و به زن و مرد آزادیخواه کشور تجاوز می کنند .آنان همواره به جامعه چنین القاء کرده اند که اگر روحانیت و دستگاه عریض و طویل حوزه ها و مراکز مذهبی زیر نظر آنان نباشد، دین و ایمان مردم از میان می رود و از خدا، پیغمبر و امامان و .... اثری بجا نمی ماند .
پیامدهای این انقلاب پس از سی‌وشش سال در زمینهٔ سیاسی، استبداد دینی و سرکوب خشن مخالفان و انزوای بین‌المللی بوده است. درزمینهٔ اقتصادی، علاوه بر تحریم‌های کمرشکن و بحران اقتصادی با گسترش بیکاری، گرانی، فقر و شکاف اقتصادی روبرو است. درزمینهٔ اجتماعی نیز با گسترش تبعیض‌ها و به‌ویژه سقوط موقعیت زنان روبرو شده ایم. مشکلات اجتماعی همچون فروپاشی هنجارها، ارزش‌های اخلاقی و معنوی، رشد فساد، بزهکاری، اعتیاد، خشونت، افسردگی، سرخوردگی، حس حقارت، یاس و بی‌اعتمادی و میل به ترک کشور به‌ویژه در نسل جوان به‌شدت رشد کرده است. این پیامدها در کنار دین‌گریزی روزافزون در جامعه، کنده شدن بخش‌های هرچه بیشتری از راس و بدنه نظام در پی تنش‌های سیاسی و پشیمانی فزاینده از رخداد انقلاب 57، سخن گفتن از "انقلاب شکوهمند معنوی و دینی" را بیشتر به طنزی تلخ بدل ساخته است. 
دین سیاسی درد لاعلاجی است، که در هر عصری، چون غده سرطانی پیکر توحید را بیمار می کند و مومنین را خجل می گرداند.
قباحت آمیختن عقاید مذهبی در حوزه سیاست را در تشکیلات گروه های تندرو و عناصر مرتبط با عوامل فشار، می توان به راحتی مشاهده کرد و به اسرار نهی ورود مذهب به عالم سیاست پی برد. آنچه که امروز بر سر مخالفین و منتقدین این شیوه حکومتی می آید را می توان در حکومت های استالین و موسلینی و تمامی دیکتاتوری های گذشته و حال مشاهده کرد. اخباری که هر روزه از اعدام و و زندان و شکنجه و آزار و اذیت شهروندان مخابره می شود تن هر انسان آزاده ای را می لرزاند. براستی اعمال شکنجه‌های مکرر در مورد کسانی که زیر لوای اسلام زندگی می‌کنند با توسل به کدام اصل قانونی، شرعی و انسانی توجیه‌پذیر است؟ و چگونه می‌توان با سکوت در قبال این همه خشونت و سبعیت، داد از رحمانی بودن نظامی سرداد که شریعت محمدی را راهنمای خویش قرار داده است؟ انعقاد رژیم های دین مآب، دیکتاتوری سختی را پایه گذاری می کند که خطر و ضررش از همه ی سیستم های سیاسی خودکامه دنیا فراتر، بیشتر و هولناک ترست. آنچه گریبان ایران و ایرانی را گرفته و میهن و ملت را در سراشیبی ذلت قرار داده است، ولایت استبداد است که بر اقلیتی تند خو و فرومایه استوار است. استبداد دینی تمامی سرمایه های جامعه را به سمت نابودی سوق می دهد. استبداد ستون فقرات تباهی یک ملت و کشور است. بخصوص در قرن بیست و یکم ویرانگری استبداد شدید تر به نظر می رسد. استبداد پیچیده شده در دین مخوف تر و مخرب تر است. تقدیس گران زمینی قدرت به نام خداوند می کوشند تا دامنه اقتدار نا مشروع شان را علاوه بر عرصه عمومی به درون انسان ها و فضا های خصوصی شان گسترش بدهند و آنها را از درون و بیرون اسیر پندار های ناصواب خویش بسازند.
خودکامگی حکومت ایران و استبداد دینی حاکم بر کشور عملا حقوق شهروندی را از مردم ایران سلب نموده است  و به این ترتیب حکومت کوشش دارد مردم را به اطاعت محض از خویش وادار نماید. فقدان آزادی بیان، ممنوعیت تجمع و تشکل های سیاسی و مدنی، سانسور کتاب و فیلم، فیلتر کردن سایت های اینترنتی و پارازیت های ماهواره ای برای ایجاد اختلال در گردش آزاد اطلاعات، ممنوعیت انتخاب پوشش برای زنان که هر روز سخت تر می شود، تبعیض های جنسیتی از تحصیل در دانشگاه گرفته تا انتخاب شغل و فعالیت های اجتماعی، محدودیت شدید برای اقلیت های دینی و مذهبی و قومی و سرکوب هر گونه فعالیت سیاسی و اجتماعی و مدنی که در مغایرت با سرسپردگی به دستگاه حکومت باشد از جمله موارد آشکار نقض حقوق مردم در ایران امروز است. دیکتاتوری مذهبی و استبداد دینی در ایران روز به روز زندگی را بر مردم غیرقابل تحمل تر کرده است. شعارهای عوامفریب مسئولان نظام جمهوری اسلامی که وعده های گشایش در مشکلات مردم را می دهند نیز با گذشت زمان مشخص گردیده که سرابی بیش نیستند و تنها برای آرام کردن مردم در جهت افزایش طول عمر جمهوری اسلامی صورت می گیرند. بیش از سه دهه حکومت مستبد دینی نظام اجتماعی ایران را نیز به ورطه نابودی کشانده است. آسیب شناسی نظام اجتماعی ایران نشان می دهد که جامعه ایران در زمینه های اخلاقی به پائین ترین سطح خود رسیده است چرا که عوامل فساد و بی اخلاقی به صورتی سیستماتیک در فرد نهادینه می گردد. جامعه ای که در آن فرد در تمامی زمینه ها، خود را زیر ذره بین گزینش نهادهای امنیتی می بیند و در تمامی زمینه ها از تحصیل تا اشتغال نیاز به تاییدیه از مراکز ذیربط دارد قطعاً ذات حقیقی خود را همیشه مخفی نگه می دارد و رو به نفاق می آورد. به همین خاطر است که نفاق و دورویی به شدت در جامعه ایرانی گسترده گردیده است .جامعه امروز با دور شدن از مضامین و مفاهیم انسانی و اخلاقی در حال نزدیک شدن به یک فاجعه اجتماعی می باشد که “اسیدپاشی ها و حمله به باسن زن ها” نشانه هایی از این ورشکستگی اخلاقی در این جامعه است. زمانی که رهبر انقلاب خود را جانشین خدا بر روی زمین می خواند و آشکارا دروغ گفته و حقایق را منکر می شود و مخالفان خود را با توسل به قدرت شخصی و به صورتی غیرقانونی حذف می کند، آیا می توان از جامعه انتظاری غیر از غوطه خوردن در منجلاب فساد و بی اخلاقی داشت؟

* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.


برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.