سید احمدشمس به بهانه نامه رحیمی به احمدی نژاد و آغازعلنی شدن اختلافات فتنه گران واقعی؛ جابجائی با بصیرت و فتنه گر، نمونههائی از نتایج روحیه ی خودشیفته، خودکامه و کینه جوی رهبری(بخش اول)
این روزها اعلام حکم محمدرضا رحیمی، ومتعاقب آن نامه رحیمی به احمدی نژاد درصدراخبار و تحلیلهای رسانههای مختلف حول محور مسائل داخلی ایران قرار گرفته است، دراین نوشتار که درچند قسمت تقدیم میگردد، تلاش گردیده سر منشا به وقوع پیوستن این ماجرا توسط محمدرضا رحیمی و سایراتفاقات سیاسی به خصوص در دو دهه اخیر، و به طورمشخص جریانات سال ۸۸، که عده ای فتنهگر و برخی دیگر بابصیرت نامیده شدند، مورد تحلیل و مداقه قرارگرفته، و به باور نگارنده از آنجا که رهبری نقش محوری درشکل گیری تمامی این ماجراها داشته و آنچه دراین سالها به وقوع پیوسته، چیزی جزنتایج رهبریها و تدابیر وی نبوده است، با نگاهی تاریخی به برخی مسائل و اتفاقات درسالیان گذشته تاکنون، دلیل جابجا شدن جایگاه افراد بابصیرت و فتنه گر، که از نتایج روحیه ی خودشیفته، خودکامه و کینه توز رهبری است را به طور دقیق بررسی خواهیم نمود. دراواسط دهه پنجاه هجری شمسی، دریکی از حجرههای مدرسه علمیه نواب مشهد، تعدادی ازطلاب جوان، گرد یکی از طلاب هندی حلقه زده، و به پیش گوئیهای او درمورد خود گوش فرا میدادند، گویا این طلبه هندی به علوم غریبه تسلط دارد، وآینده تک تک افراد حاضر درآن مجلس را بیان نموده، و ضمن بیان نکات جالبی درمورد هریک ازحضار، تعجب همگان را برمیانگیزد. درگرماگرم این گفتوشنودها، ناگهان سیدعلی خامنه ای جوان، وارد حجره میشود، حاضران درجلسه، شرح ماجرا را برای وی بیان مینمایند، اما خامنهای جوان، به جای استقبال ازاین قضیه، با نگاهی تمسخرآمیز که حکایت از روحیه روشنفکری وی دارد، ازهمگان میخواهد که این بساط را جمع کنند، آن طلبه هندی، دراین هنگام، رو به سیدعلی خامنهای کرده و میگوید:«تو هم که جای شاه خواهی نشست»، این سخن طلبه هندی باعث به سخره گرفتن افزونتر او توسط آقای خامنهای شده و میگوید: دیدید گفتم که همه این مسائل مزخرف است، این چه حرف بی ربطی است که این بنده ی خدا می زند. نقل است که مشابه این ماجرا درجلسات دیگری توسط افراد مختلفی که به علوم غریبه آشنائی داشتند، نیز اتفاق میافتد، اما درتمامی این موارد، آقای خامنه ای به دلیل داشتن روحیه روشنفکری و خرافه پنداشتن این مسائل، این سخنان را فقط اراجیفی بیش دانسته و به آن وقعی نمی نهد. دربهمن سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی به پیروزی می رسد و اولین پیش گوئی طلبه هندی و سایرآشنایان به علوم غریبه اتفاق میافتد، شاه می رود، اتفاقیکه بسیاری با توجه به موقعیت به ظاهرمستحکم او در دهه پنجاه، هرگز احتمال آن را نمیدادند، شاید یکی از دلایل اهمیت ندادن آقای خامنهای به آن پیش گوئیها هم، همین نکته بود که چگونه ممکن است شاه قدرتمند ایران که ژاندارم منطقه است، به این زودیها برود؟ و چگونه ممکن است یک طلبه جوان از مشهد جای او بنشیند؟ نکته ای که اصلا برای هیچکس قابل درک نبود. دومین اتفاق، انتصاب سیدعلی خامنه ای درسال ۱۳۵۸ به عنوان امام جمعه تهران در سن چهل سالگی، پس از شخصیتهای محوری و کلیدی انقلاب هم چون آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری، علیرغم وجود چهرههای شاخص تر و با سابقه تر و مشایخ و بزرگان انقلاب بود، که تعجب همگان را برانگیخت. شاید بسیاری احتمال میدادند که آقای سیدعلی خامنهای به عنوان امام جمعه مشهد انتخاب شود، شهری که وی به عنوان یکی از افراد مبارز درحوادث پیش از انقلاب، درآنجا تاثیرگذاری داشت، هرچند در مشهد هم افراد با سابقه تر از او، فراوان وجود داشتند، اما بازشاید امامت جمعه مشهد، قابل پذیرشتر در دیدگاه عمومی به نظر میرسید، ولی امامت جمعه پایتخت کشور، امر دور از ذهنی بود که با کمال تعجب به وقوع پیوست، تا جائیکه برخی از افراد به این انتصاب اعتراض نمودند، ازجمله آقای شیخ علی تهرانی که همسرخواهر وی بود و طبیعتا به دلیل رابطه خویشاوندی، شناخت عمیقی از زوایای مختلف شخصیت وجودی وی داشت، طی نامهای به امام خمینی، دراعتراض به جمله ی«شما را که موصوف به علم و تقوی هستید به امامت جمعه تهران منصوب مینمایم»، مینویسد:«ایشان نه معلومات قابل ذکری دارد و نه سابقه ی تقوای مستحکمی دارد.» شاید انتصاب آقای خامنه ای به عنوان امام جمعه تهران، تلنگری بود به برخی ازحاضران درجلسات متعددی که آشنایان به علوم غریبه درمورد او پیشگوئی کرده بودند، هرچند امامت جمعه پایتخت کشور، جایگاه بزرگی برای وی محسوب میشد، اما با این جمله که:«تو جای شاه خواهی نشست» تطبیق نمیکرد، اتفاقات دیگری چون انتخاب به عنوان نماینده مجلس از تهران، معاونت وزارت دفاع، دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی و… هرچند حوادث مهمی در زندگی سیاسی آقای خامنهای محسوب میشود، اما باز هم با آن پیشگوئی مطابقت نمینمود. تا آنکه پس از ترور نافرجام وی در تیرماه ۱۳۶۰، و سپس انفجار دفتر نخست وزیری و از دست رفتن رئیس جمهور وقت محمدعلی رجائی درشهریورهمان سال، به ناگاه توجه تاثیرگذاران کشور به سمت آقای خامنهای معطوف شد و در دهم مهرماه ۱۳۶۰، او رئیس جمهورایران شد. این اتفاق با آن پیشگوئی تطبیق مینماید، حاضران درآن جلسات پیشگوئی، و کسانیکه خبرآن را بعدها شنیده بوند، احساس مینمایند که این اتفاق، دقیقا وقوع همان پیشگوئیها میباشد، وآقای خامنهای را نیز که کمی از فضای روشنفکری آن روزها فاصله گرفته، به یاد آن پیشگوئی میاندازد. هشت سال بعد که پس از ارتحال آیت الله خمینی، بازهم درکمال ناباوری، و درشرائطی خاص، آقای خامنه ای به عنوان رهبرجمهوری اسلامی ایران انتخاب میشود، وی پیشگوئی آن طلبه هندی و سایرآشنایان به علوم غریبه را کاملا جدی میگیرد، او که دیگر کاملا از فضای روشنفکری فاصله گرفته، دیگر به اینگونه سخنان بی توجهی ننموده و آنها را مزخرف و خرافه نمیپندارد و ضمن تغییر موضع قابل توجهی نسبت به این مسائل، از آن پس به علوم غریبه نگاه ویژهای مینماید، و از نزدیکان خود در دفتر رهبری میخواهد تا مبرزترین و مسلط ترین افراد آشنا به علوم غریبه را شناسائی نموده و نزد وی بیاورند، او به طور مرتب از آنان، جویای اوضاع و احوال کشور و دنیا میشود و کاملا به توصیه این افراد گوش فرا میدهد و حتی برای مقابله با دشمنان و رقبای سیاسی داخلی و خارجی، و نیز دفع شرآنان، ازآشنایان به علوم غریبه بهرهگیری مینماید، و هم چنین برای محافظت ازخود و پیشبرد اهداف و نیات خویش، انگشترهای خاص و نیز ادعیه و اذکارمخصوص را با خود همراه مینماید. نکته جالب توجه تر آنکه دراواخر دهه هفتاد، که وی به بیماری حادی مبتلا شده، و معالجه پزشکان حاذق در مورد وی موثر واقع نمیشود، آقای حجازی از اعضای برجسته دفتر رهبری، برخی از احضار کنندگان روح را به حضور میطلبد تا با احضار روح شیخ الرئیس ابن سینا، نسبت به معالجه بیماری آقای خامنه ای از روح او مدد بگیرند.
*منبع: سحام نیوز
** مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.