سجاد نیک آیین
طی ماههای اخیر انتشار اخبار مربوط به بیماری آقای خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی گمانه زنی ها پیرامون مسأله جانشینی وی را دامن زده است. این گمانه زنی ها بخصوص با توجه به انتخابات پیش روی مجلس خبرگان رهبری وحساسیت ترکیب برآمده از این انتخابات ابعاد تازه تری به خود گرفته است تا آنجا که جناح های سیاسی رقیب در درون نظام جمهوری اسلامی به صراحت یکدیگر را به برنامه ریزی برای تصاحب کرسی های مجلس خبرگان با هدف تأثیر گذاری بر آیندۀ رهبری نظام وتصاحب قدرت در رأس هرم تصمیم گیری کشور متهم می کنند. نگرانی نسل بنیانگذاران انقلاب 57 وکسانی همچون آیت الله هاشمی رفسنجانی دربارۀ وضعیت رهبری کشور پس از درگذشت آقای خامنه ای برخواسته از این تصور است که وضعیت سیاسی کشور وبالانس موجود نیروهای سیاسی در داخل بلوک قدرت امکان رسیدن به توافقی جمعی دربارۀ رهبر آیندۀ نظام را سلب کند. طرح شورای رهبری از سوی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز طرحی پیشدستانه برای خروج از بن بست وانسداد سیاسی محتمل بشمار می آید. به عبارت دیگر، اعتراف هاشمی رفسنجانی به کارساز نبودن رهبری یک نفر در آینده نوعی اعتراف ضمنی به عدم وجود اجماع بر شخصی معین برای رهبری آنهم در بالاترین سطوح تصمیم گیری نظام به شمار می آید. در مقابل ایدۀ شورای رهبری، که البته بازگشت به متن قانون اساسی ودر حقیقت اجرای اصلی از اصول معلق آن بشمار می رود، نظریۀ رهبری فردی همچنان توسط اصولگرایان حکومتی از مقبولیت خاص برخوردار بوده وبر هرگزینۀ دیگری ترجیح داده می شود. اما اصولگرایان در این راه اما با دو مانع اساسی روبرو هستند؛ از یکسو؛ یافتن فرد مورد اجماع که تمامی جناحهای سیاسی درون حاکمیت بتوانند در مورد رهبری او به توافقی غیر مشروط برسند مسأله ای به غایت دشوار وتقریبا محال به نظر می رسد. ماهیت نظام سیاسی حاکم، فقیه سازی های موازی حکومت در کنار سالهای رهبری آقای خامنه ای وعملکرد ویژۀ او در عقیم سازی نظام سیاسی از تولید، رشد وپرورش رهبران کارآمد سیاسی عملاً زمینه های کشف رهبری مورد اجماع را از هم اکنون با بن بستی جدی روبرو کرده است. از سوی دیگر؛ حتی به فرض یافتن فرد مورد اجماع نیروهای سیاسی نظام، روند اعطای مشروعیت فقهی وعلمی به فرد برآمده از این توافق سیاسی بویژه در فضای کنونی حوزه های علمیه امر چندان ساده ای نیست. جلب رضایت مراجع تقلید کنونی مستقر در قم در مورد رهبر برآمده از توافق سیاسی خبرگان حتی درمیان مراجع تقلید نزدیک به حکومت، دشوار به نظر می رسد. مراجع سنتی ومنتقدان حاکمیت نیز اساساً به چنین انتخابی روی خوش نشان نخواهند داد، بویژه آنکه در این زمینه با نظام وانقلاب اختلاف نظری مبنایی دارند. دراین میان نام یک نفر بیش از همه بعنوان کاندیدای رهبری فردی در آینده ویا عضوی از اعضای شورای رهبری بیشتر از همه شنیده شده است. محمود هاشمی شاهرودی، رئیس سابق قوۀ قضائیه ورئیس کنونی هیأت حل اختلاف وتنظیم روابط قوای سه گانۀ جمهوری اسلامی یکی از افرادی است که به نظر می رسد نقشی تعیین کننده در رهبری آینده نظام ایفا خواهد کرد. خبرهای رسیده از ایران نیز از رایزنی های گستردۀ سید حسن خمینی وهاشمی رفسنجانی با وی از یک طرف ونشستها وگفتگوهای محمد تقی مصباح یزدی وموحدی کرمانی با او از سوی دیگر، حاکی هستند. با توجه به نقش محوری رفسنجانی وابتکار عمل وی در انتخاب آقای خامنه ای در رسیدن به رهبری در خرداد 68، اصولگرایان خواهان نقش محوری هاشمی شاهرودی در ایجاد مانع بر سر راه قدرت گرفتن مجدد هاشمی رفسنجانی در مجلس خبرگان هستند تا مبادا این بار هاشمی به لطایف الحیلی رهبر یا شورای رهبری را بر آنان تحمیل کند. هاشمی رفسنجانی هم البته می کوشد تا با مشارکت دادن هاشمی شاهرودی در شورای رهبری مطلوب خود، هم نوعی از توازن قوا را ایجاد کند وهم او را هم سنگریِ فعال با اصولگرایان منصرف کند. هاشمی شاهرودی طبیعتاً رهبری فردی را بر عضوی از شورای رهبری بودن ترجیح می دهد، بویژه آنکه اعطای امکانات ویژه آیت الله خامنه ای به او طی سالهای گذشته، درمیان نخبگان حوزه به عنوان طرح "ب" نظام برای رهبری آینده تفسیر شده است. سکوت مرموز او در جریان انتخابات جنجال برانگیز 88 وعدم تعرض احدی از اصولگرایان ونقد رفتار سیاسی او در قالب "ساکتین فتنه" طرحی هماهنگ شده برای طرح رهبری آینده وایستادن او در میانۀ میدان بوده است. سناریوی رهبری فردی هاشمی شاهرودی البته با موانع جدی از تولد او در نجف از شهرهای عراق تا عدم تجربۀ او در ادارۀ امور داخلی کشور روبروست. قضیۀ فساد مالی او مانع دیگری است که به نظر می رسد در بحبوحۀ مسائل مربوط به رهبری به مانعی جدی در برابر مسألۀ رهبری فردی وی بدل خواهد شد. صرف نظر از این موانع سیاسی، مانع مهم دیگر هاشمی شاهرودی به آرایش نیروهای نظامی داخل حوزه بازمیگردد. یکی از چالشهای عمده واساسی آقای خامنه ای که طی سالهای رهبری همواره امکان مانور وحرکت را از وی می ستانده است، عدم برخورداری از مشروعیت مذهبی رهبری بویژه در میان حوزیون وعدم مقبولیت ایشان در میان مراجع دیگر تقلید بوده است. مراجع حکومتی هیچ یک از مراجع سنتی حوزه حاضر به اعتراف به زعامت علمی مذهبی او نشدند واین مسأله همواره مانعی جدی در برابر اعمال ولایت حقیقی از سوی ایشان بر نهاد مذهب بشمار می رفت. به دیگر سخن، تجربۀ تلخ رهبری آقای خامنه ای عدم انتقال رهبری حوزوی همانند رهبری سیاسی از مجرای متعارف آن بود. انتقال رهبری سیاسی به آقای خامنه ای هرچند با حرف وحدیث وشبهات فراوان همراه بود، اما دست کم از مجرایی متعارف وشناخته شده در چهارچوب ساختار حقوقی جمهوری اسلامی اتفاق افتاد، اما این مسأله در مورد زعامت ورهبری فقهی ومذهبی ایشان هیچ گاه تحقق نیافت، وعدم شایستگی علمی ومقبولیت ایشان در میان اهالی حوزه در مقاطع مختلف بویژه در دوران حیات آیت الله منتظری به پاشنۀ آشیل نظام بدل شد. بر این پایه، به نظر می رسد نظام در صدد است تا دربارۀ هاشمی شاهرودی همان تجربۀ تلخ تکرار نشود قدرت سیاسی وقدرت حوزوی به هاشمی شاهرودی بصورت همزمان ودر عین حال آرام اتفاق بیفتد. در این مسیر، یعنی انتقال وتثبیت قدرت حوزوی در چهارچوب مناسبات حاکم بر حوزه، موانعی وجود دارد که در ادامه بدانها پرداخته خواهد شد. نام هاشمی شاهرودی برای اصحاب حوزه در ایران وعراق با نام سازمانی سیاسی ایدئولوژیک مخوف عراقی یعنی "حزب الدعوه" گره خورده است. سازمانی که نوری المالکی نخست وزیر سابق عراق، ابراهیم الجعفری نخست وزیر اسبق عراق وحیدر العبادی نخست وزیر کنونی عراق از مهره های شاخص آن هستند. رهبران این سازمان سیاسی عراقی شیعه که از نظر ریشه های فکری با الهام از اخوان المسلمین مصر ودر دهۀ پنجاه میلادی در عراق تأسیس شد، از بدو تأسیس از نجف وحوزۀ سنتی این شهر را به عدم انفعال وسکوت در برابر مسائل مهم جهان اسلام ودر نهایت بخاطر سنتی بودن به حوزۀ خاموش متهم می ساختند. این سازمان سیاسی هدف نهایی خود را احیای خلافت اسلامی به سبک قرنهای اولیه اسلامی می داند ومشارکت فعلی خود در حکومت عراق را هم مبتنی بر ضرورتی مقطعی توصیف می کند. این سازمان سیاسی شیعه هرچند در آغاز میانۀ خوبی با انقلاب اسلامی وآیت الله خمینی نداشت وچهره های شاخص آن همچون آیت الله تسخیری آیت الله خمینی را مزدور شوروی وکمونیسم جهانی می دانستند، وپدر روحی آنها یعنی سید محمد باقر صدر در آغاز مناسبات چندان گرمی با آیت الله خمینی نداشت، اما پس از پیروزی انقلاب وقدرت گرفتن روحانیون انقلابی در ایران، در چرخشی آشکار حزب الدعوه فضا را برای نزدیکی به ارکان قدرت در ایران مناسب یافت و اتفاقاً این هاشمی شاهرودی بود که نقش پل ارتباطی میان رهبری معنوی حزب، یعنی سید محمد باقر صدر وآیت الله خمینی را ایفا نمود، بود. آنچه بعدها زمینه های ترقی وی در سلسله مراتب قدرت در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی را فراهم آورد. حزب الدعوه از آغاز تأسیس در پیکرۀ جامعۀ شیعه در عراق تا کنون با دو مانع جدی واساسی روبرو بوده است که بویژه در مراحل اولیه تأسیس حتی مسأله عضو گیری را برای این حزب به مسأله ای بغرنج بدل ساخته بود. مانع جدی اول حوزۀ علمیه نجف اشرف بود که علمای آن بویژه پس ز تجربه های تلخ مکرر دخالت در سیاست، عزم خود را در عدم ورود مجدد به سیاست جزم کرده بودند وبه هیچ وجه حاضر نشدند پوشش برای مشروعیت بخشیدن به عملرد حزب باشند. مانع دیگر موجود بر سر راه حزب الدعوه، حوزۀ علمیه کربلا به رهبری آیت الله سید مهدی شیرازی بود که او البته نه با رویکرد سیاست گریزی، بلکه از پایگاه ضرورت مستقل ماندن نهاد حوزه با قدرت گیری این حزب سیاسی ایدئولوژیک مقابله می نمود. مسأله ای که در دوران زعامت فرزندان وی، یعنی آیت الله سید محمد شیرازی ودر دورۀ کنونی توسط برادر وی آیت الله سید صادق شیرازی فعالانه پیگیری واجرا شده است. تأکیدات مکرر وفراوان جریان آیت الله شیرازی برهویت جمعی شیعیان در قالب آیین های مذهبی ومسائل بین فرق اسلامی، در حقیقت با هدف بازتولید همان مرزبندی ها صورت میگیرد. مبانی عملی حزب الدعوه بطور کلی بر مبنای احیای خلافت اسلامی، از بین بردن مرزبندی های هویتی شیعه با گروههای اسلام سیاسی ودر نهایت سیاسی کردن حوزه علمیه در خدمت تحقق پروژه های بلندپروازانه حزب، استوار شده است. مسأله ای که در نهایت به نوعی همگرایی میان ایدئولوژی حاکم بر انقلاب ایران وایدئولوژی حاکم بر حزب را فراهم ساخت. آثار این همگرایی در هم پیمانی استراتژیک حزب الدعوه وجمهوری اسلامی به روشنی مشهود است. مسأله ای که در آغاز انقلاب به تبلیغات گسترده وهمزمان حزب الدعوه علیه مرجعیت نجف وکربلا بصورت هماهنگ انجامید ودر مواردی هم به نگارش کتابهایی همچون "حزب قاعدین زمان" منجر شد که در آن نویسنده به عنوان یکی از جوانان کربلائی الاصل انقلابی وشیفتۀ اندیشه های آیت الله خمینی وحزب الدعوه بشدت به رهبر وقت حوزۀ علمیۀ نجف، یعنی آیت الله العظمی خوئی، تاخته بود. روابط گرم میان این حزب ونظام جمهوری اسلامی بویژه پس از آیت الله درگذشت آیت الله خمینی برکسی پوشیده نیست. روابطی که اتفاقا یکی از نگرانی های حوزۀ سنتی نسبت به رهبری هاشمی شاهرودی در دوران پس از آیت الله خامنه ای را تشکیل می دهد. مراجع تقلید سنتی حوزه و دیگرانی از اهالی حوزه که با حزب الدعوه در عراق ونظام ایدئولوژیک این سازمان عراقی آشنا هستند، رهبری هاشمی شاهرودی را اولاً به مثابۀ برباد رفتن واپسین امیدهای حفظ استقلال وهویت مستقل حوزه ودولتی شدن یکپارچه وتمام عیار حوزۀ علمیه می دانند وثانیاً تن دادن به تسلط حزب الدعوه به عنوان یکی از دشمنان سرسخت نظام متعارف فقاهت شیعی را به معنای ضربه ای مهلک بر پیکر نظام کنونی فقاهت شیعی قلمداد می کنند. از دوسال پیش که حمله های رسانه ای علنی وگسترده حکومت بر علیه بیت آیت الله سید صادق شیرازی بویژه در محافل حوزوی آغاز شد، همواره این پرسش مطرح بود که اولاً این برنامه با چه انگیزه وهدفی پیاده سازی واجرا می شود وثانیاً پشت پردۀ طراح ومجری یا مجریان اصلی این ماجرا چه کسانی هستند. در این میان نام یک نفر بیش از دیگران شنیده میشد؛ آیت الله هاشمی شاهرودی، رهبر معنوی حزب الدعوه در ایران ودشمن سرسخت وقدمی شیرازی در ایران وعراق. همانطورکه پیش تر نیز اشاره شد، حوزۀ سنتی مانعی جدی بر سر راه رهبری قریب الوقوع هاشمی شاهرودی بشمار می آید. یکی از مهمترین موانع درون حوزوی هاشمی شاهرودی در این مسیر رقبای دیرینۀ حزب الدعوه ومدافعان سرسخت استقلال حوزه یعنی جریان شیرازی ها به رهبری آیت الله العظمی سید صادق شیرازی است. بر این اساس چرایی طراحی پروژۀ برخورد با بیت آیت الله سید صادق شیرازی توسط آقای خامنه ای واستفاده از هاشمی شاهرودی بعنوان مدیر اجرایی این طرح را دریافت. این تحلیل بویژه آنگاه تقویت می شود که بدانیم محسن اراکی بعنوان لیدر رسانه ای برخورد با بیت آیت الله شیرازی، از دوستان گرمابه وگلستان سید محمود هاشمی شاهرودی واز میزبانان ثابت نشستهای اعضای برحسته حزب الدعوه در لندن بوده است وطی ماههای اخیر بطور مشخص یکی از تحریک کنندگان اصلی برخورد با جریان آیت الله سید صادق شیرازی تحت عنوان دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی بوده است وپای ثابت برنامه های ومصاحبه های هدف دار بر علیه آیت الله شیرازی بوده است. این بازی برای رهبر جمهوری اسلامی نوعی انتقام گیری هم هست؛ درحقیقت آقای خامنه ای با به میدان آوردن آیت الله هاشمی شاهرودی، که استاد فقه واصول او هم هست، می کوشد تا با بهره برداری از اختلافات ایدئولوژیک عمیق حزب الدعوه با جریان سنتی شیرازی ها هم به نوعی انتقام کینه ای دیرینه در عدم تأیید مرجعیتش از سوی آیت الله سید صادق شیرازی را گرفته باشد وهم زمینه های هرگونه مخالفت آتی آنهم از درون حوزۀ مستقل وسنتی شیعه را از میان بردارد. شیرازیها در مقابل به رهبری سید صادق شیرازی ضمن پای فشاری بر دو محور استقلال حوزه ومخالفت با ولایت وطلقۀ فقیه، با در اختیار داشتن رسانه های مذهبی متعدد، انتشار جغرافیایی گسترده بویژه در اقصی نقاط عالم وبرخورداری از مقلدین فراوان در کشورهای اسلامی، بهره برداری از فضای مجازی ودر نهایت قدرت قابل ملاحظه در انتقال کانونهای نزاع کلامی وفقهی وهمچنین روابط نسبتاً حسنه با دیگر اقطاب حوزۀ سنتی شیعه می توانند به مانعی بالقوه در راستای جلب رضایت مرجعیت سنتی شیعه بویژه در قم برای پذیرش رهبری فردی شخصیتی همچون هاشمی شاهرودی باشند. توفیق هاشمی شاهرودی در به سرانجام رساندن پرونده ای که رهبر جمهوری اسلامی به او واگذار کرده است ومقابله مؤثر با جریان شیرازی ها وزمین گیر کردن آنان درحقیقت به نوعی روند انتقال شرعی قدرت در جمهوری اسلامی را تسهیل وهواداران حوزۀ سنتی وغیربرخوردار از امکانات حرکتی شیرازی ها را ناگزیر خواهد ساخت که حتی به رهبری شخصی همچون هاشمی شاهرودی ودست شستن همیشگی از استقلال کنونی نیم بند حوزه شیعه تن دهند.
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.