مجيد خیامی
ویژۀ رسام؛
«گروههای فشار» اصطلاحی بود که در زمان دولت اصلاحات بر سر زبانها افتاد. گروهی با شمایلی از چهرههایی خاص که به چماق و سایر سلاحهای سرد و نیز موتورهای سنگین مجهز بودند و هر جا که خود و پشتیبانانشان تشخیص میدادند، فراتر از حضور قانون و نیروهای انتظامی و امنیتی عمل میکردند. در شرایطی که در سالهای پس از دولت اصلاحات این گروه ها کمتر دیده می شدند، با آغاز دولت یازدهم به نظر میرسد منتقدان و مخالفان روحانی، یکی از راههای «فشار» را همچنان استفاده از همین اهرم میدانند. در حالی که پیش از این نیز تحرکاتی از سوی اعضای این گروهها دیده میشد، این بار در شهر شیراز و در حمله به «علی مطهری» نماینده مجلس شورای اسلامی که برای یک سخنرانی در محفلی دانشجویی به این شهر سفر کرده بود، «گروههای فشار» حضور دوباره خود در عرصه اجتماعی-سیاسی کشور را اعلام کردند. اصطلاح گروه های فشار برای نخستین بار در اواخر دهه ی 1920 از طرف روزنامه نگاران ایالات متحده و برای اشاره به گروه هایی که خارج از چارچوب های رسمی و شناخته شده، پیگیر منافع و اهداف سیاسی خود بودند به گستردگی مورد استفاده واقع شد و رفته رفته کاربرد آن در آمریکا و در دیگر کشورها عمومیت یافت. گروهی با اهداف سیاسی ویژه که می خواهند روندهای قانونی یا مورد اجماع مردم را تحت تاثیر قرار دهند، یا سازمانی داوطلبانه خارج از ساختار سیاست و قدرت رسمی که می خواهند بر هر چیزی که اراده می کنند، تاثیر بگذارند و با یک کانون قدرت سیاسی - مذهبی یا بخش هایی از یک کانون قدرت در ارتباط می باشد. اما چیزی که باعث می شود تا ساختار گروه های فشار در کشورهای توسعه نیافته با کشورهای توسعه یافته تفاوت کند، این است که در کشورهای توسعه یافته، به طورمعمول تحزب و ساختارهای دموکراتیک با پایبندی به قواعد بازی دموکراتیک باعث تعبیه کانال هایی می شود که این گروه ها در جریان لابی گری های سیاسی، نمود نرم افزاری داشته باشند و رویه ی خشن آن ها سلب شود. اما در کشورهای کمتر توسعه یافته معمولاً تحرک این گروه ها به شکل خشونت بار است. گروه های فشار تا حدودی خودجوش به نظر می آیند، اما در روند تلاش و کوشش سیاسی خود در اختیار دیگران هستند. یعنی یک قدرت سیاسی یا یک فرد متقاضی قدرت سیاسی از آنها برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره می گیرد، اما نمیخواهد هزینهی کارهای اینها را بپردازد. در تاریخ ایران نیز همیشه و در هر مقطعی می توان حضور گروه های فشار را احساس کرد، اما دامنه ی عملکرد آن ها متفاوت بوده است. در دوران انقلاب مشروطیت این گروه ها که از سوی مستبدان و دربار حمایت می شدند هر جا لازم بود طرفداران مشروطه را مورد ضرب و شتم، قرار می دادند، تظاهرات به راه می انداختند و علیه مشروطه و مشروطه خواهان اعتراض می کردند. در فاصله ی سالهای 30 تا 32 عده یی از حزب توده در واقع گروه فشاری بودند که علیه طرفداران احزاب دیگر و طرفداران دربارعمل می کردند. بعد از پیروزی انقلاب در سال 57 فعالیت این گروه ها که آشکارا دارای رابطه و پیوند مستقیم با سپاه پاسداران، کمیته ها و شاخه های حزب جمهوری اسلامی بودند و فعالیت های غیر شفاف داشتند در قالب کلی و مبهم حزب الله انجام می شد. از حمله به تجمعات گروه های دگراندیش و اپوزیسیون چون سازمان مجاهدین خلق، جبهه ملی، سازمان فدائیان خلق و.. شروع شد و بعد به ابوالحسن بنی صدر و روحانیون منتقدی چون حجت السلام لاهوتی رسید و وی را که عضو مجلس بود در هنگام سخنرانی کتک زدند. سید احمد خمینی نسبت به حمله به تجمع سازمان مجاهدین خلق در امجدیه تهران و ضرب و شتم لاهوتی موضعگیری تندی کرد و حمله کنندگان را اراذل و اوباش و چماقدار نامید. اما از تریبون مجلس کسانی مانند علی اکبر ناطق نوری از وی انتقاد کرده و تلویحاً از اقدامات گروه های فشار حمایت کردند. آنها همچنین سخنرانی مهندس بازرگان در سالگرد فوت پدر دکتر علی شریعتی را بر هم زده و او را مضروب ساختند و به اعضاء نهضت آزادی در هنگام حضور در کنار مقبره آیت الله طالقانی نیز حمله کردند. حتی برخی از نمایندگان مجلس مانند محمدی محمدی گرگانی مورد حمله قرار گرفته و بینی اش شکسته شد. اما رهبران اکثریت مجلس از جمله سید محمد موسوی خوئینی ها که رئیس کمیسیون اصل ۹۰ و مسئول رسیدگی به شکایات در مجلس اول بود نمانیدگان قربانی را به دلیل مواضع لیبرال شان سرزنش کردند. این گروه ها از همان ابتدا همیشه خود را پیرو فرامین و نظرات ولی فقیه اعلام می کنند که سیاستهای وی را در جامعه تحقق بخشیده و اجازه نمی دهند خطوط قرمز مد نظر وی توسط دولت مردان و یا فعالان سیاسی و مدنی زیر پا گذاشته شود. آیت الله خمینی و خامنه ای هرگز به صورت علنی از این گروه ها حمایت نکردند اما هیچ اقدامی هم برای جلوگیری از اقداماتشان انجام ندادند. این گروه ها مدعی هستند که رهبری برای بیان برخی حرف ها محذوریت دارد و نمی تواند علناً حرف هایش را بزند اما آنها این حرف ها را تشخیص داده و آنها را در جامعه طرح می نمایند. هیچگاه هویت این افراد و گروه ها که خود را تحت عنوان کلی حزب الله و یا امت انقلابی پنهان می کردند معلوم نشد اما عدم پیگرد آنها از سوی دستگاه قضائی کشور و نیروهای امنیتی نشان می داد که به مراکز پر قدرتی در حکومت متصل هستند. با شروع به کار دولت سازندگی با رویکردهای توسعه ی اقتصادی به ریاست هاشمی رفسنجانی، فعالیت گروه های فشار با پوشش رسانه ای قدرتمند وارد فصل جدیدی شد. آنها با رفتارهایی که دست کم در دهه ی 60 شاهد آن نبودیم، خواهان فشار بر دولت و تغییر مسیر آن شدند. در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی که با تشدید شکاف بین وی و رهبری همراه بود آماج حملات خود را از گروه های اپوزیسیون و مخالف به خودی ها نیز گسترش دادند. اینها اگر چه از نظر عددی بسیار محدود بودند، اما در برخی موارد بسیار فراتر از بدنه ی اجتماعی خود در فضای سیاسی کشور به نقش آفرینی می پرداختند. در این دوران گروهی از درون هیات رزمندگان اسلام که شامل تعدادی از رزمندگان دوران جنگ بود، به نام انصار حزب الله با محوریت حسین الله کرم و مسعود ده نمکی به بهانه امر به معروف و نهی از منکر و برخورد با مفاسد اخلاقی تشکیل شد. آنها با حمله به سینماها و آتش زدن انتشارات مرغ آمین، حمله به سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش در دانشکده فنی دانشگاه تهران، حمله به کنفرانس انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی و ممانعت از سخنرانی حجت الاسلام یوسفی اشکوری و هاشم آغاجری خبرساز شدند. با پیروزی سید محمد خاتمی فعالیت گروه های فشار تشدید شد. آنها با ایجاد درگیری فیزیکی و حمله به تجمع های قانونی فضا را به سمت درگیری و خشونت می بردند تا القاء کنند برنامه اصلاحات منجر به بی ثباتی در کشور شده و در عین حال سدی در برابر پیشروی جنبش اصلاحی قرار دهند. رویارویی با دانشجویان در دانشگاه ها و دانشکده ها، حمله به زنان بی حجاب، بر هم زدن میهمانی های مختلط، تجمعات علیه یک کارخانه تولید شیر خشک در ایران به بهانه صهیونیستی بودن، حمله به اتوبوس توریست های آمریکایی، به تشنج کشاندن تجمع ها و راهپیمایی های مسالمت آمیز دانشجویان و زنان و کارگران، برخورد فیزیکی با شخصیت های اصلاح طلب و وزیرانی چون عبدالله نوری و عطاء الله مهاجرانی و بسیاری موارد دیگر که اوج فعالیت آنها حمله به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸ بود که منجر به تخرب وحشیانه اتاق های دانشجویان و ضرب و شتم ده ها نفر از دانشجویان شد را می توان از اقدامات این گروه ها در دهه 70 و 80 نام برد. این گروه ها که مورد حمایت و پشتیبانی پایگاه های بسیج، قرارگاه ثارالله و هیات های مذهبی و مداحانی چون منصور ارضی، سعید حدادیان، محمود کریمی، سیب سرخی، هلالی و البته روزنامه کیهان بودند در دوران احمدی نژاد نیز اقداماتی همچون حمله به مهدی کروبی و میر حسین موسوی و فحاشی به آنها در سال 88، حمله به معترضان به تقلب انتخاباتی سال 88، قطع سخنرانی سید حسن خمینی در آرامگاه آیت الله خمینی، پرتاب کفش و مهر نماز به علی لاریجانی رئیس مجلس در صحن مطهر حضرت معصومه در 22 بهمن به بهانه موافقت وی با وقف دانشگاه آزاد و برهم زدن سخنرانی علی اکبر ناطق نوری در مشهد را در کارنامه ننگین خود دارند. اینک به نظر می رسد که سازمان دهندگان گروه های فشار، الگویی مشابه دوران اصلاحات را مجدداً در دستور کار قرار داده اند. افرادی فاقد شناسنامه سیاسی در سطح میدانی فعال شده و مخالفت های آنها به نام مردم گذاشته شده و بر دولت مردان فشار وارد می شود تا برنامه های اصلاحی خود در حوزه های سیاسی و فرهنگی را متوقف سازند. نهادینه کردن قانون، پایبندی به قانون و دوری از خود اجتهادی می تواند یکی از راه کارها در برابر گروه های فشار باشد. همچنین داشتن احزاب سیاسی شناسنامه دار و حرفه یی در کشور باعث می شود که هر حزب یا گروهی مسوولیت موضع گیری ها و اقداماتش را بپذیرد و در کشور آرامش ایجاد شده و جایی برای گروه های فشار باقی نماند. در آخر باید بگوییم که این گروه ها از آنجا که به عنوان گروه های ابزاری، ماموریت ویژه دارند و مستقل نیستند، تاریخ مصرف دارند و تاریخ مصرفشان نیز متناسب با میزان آگاهی و رشد فرهنگ عمومی است. میزان رشد آگاهی های عمومی و تقویت نهادهای مدنی، بسیاری از اینگونه گروه ها را مثل حباب های روی آب زایل می کند. * مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.