مجید خیامی؛
ویژۀ رسام؛
عزل آيت الله منتظری از قائم مقام رهبری نشان داد که آیت الله خمینی به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی که ولی فقیه مطلق یا رهبر، از اهمیت فوق العاده خاصی در این نظام حکومتی برخوردار است، نسبت به آینده این نظام و جانشین خود حساسیت بسیار ویژه ای داشته است. او در نامه ی عزل ۶/۱/۱۳۶۸ نوشت: «از آنجا که روشن شده است که شما اين کشور و انقلاب اسلامی عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از کانال آنها به منافقين می سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبری آينده ی نظام را از دست داده ايد. شما در اکثر نامه ها و صحبتها و موضعگيريهايتان نشان داديد که معتقديد ليبرالها و منافقين بايد بر کشور حکومت کنند». جدای از رد یا تایید سخنان آیت الله خمینی، این سخنان نشان دهنده اهمیت جانشینی وی دارد. به همين دليل جانشين خود را که به وسيله ی مجلس خبرگان رهبری انتخاب شده بود، از جانشينی برکنار کرد. پس از استعفای آيت الله منتظری نيز در ۸/۱/۶۸ خطاب به او نوشت: «رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئوليت سنگين و خطيری است که تحملی بيش از طاقت شما می خواهد». او در ۲۶/۱/۶۷ خطاب به نمايندگان مجلس و وزرا که ناباورانه شاهد عزل آيت الله منتظر بودند در اين خصوص نوشت: «شنيدم در جريان امر حضرت آقای منتظری نيستيد و نمیدانيد قضيه از چه قرار است. همين قدر بدانيد که پدر پيرتان بيش از دو سال است در اعلاميهها و پيغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضيه بدين جا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد. از طرف ديگر وظيفه ی شرعی اقتضا میکرد تا تصميم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگيرد. لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم». این جملات نشان دهنده آن است که اگر آیت الله منتظری به رهبری می رسید قطعاً و یقیناً وضعیت نظام و کشور و مردم با امروز تفاوتی فاحش داشت. چرا که قدرت مطلق و غیر پاسخگویی که از زمان تاسیس جمهوری اسلامی برای رهبر در نظر گرفته شده و تثبیت گردیده، با سیره و روش و منش آیت الله منتظری همخوانی نداشت و او به احتمال بسیار زیاد تغییراتی در جهت همسویی با نظامات دموکراتیک امروز حاکم بر دنیا ایجاد می نمود. آيت الله خمينی ۷۰ روز پس از عزل آيت الله منتظری درگذشت و مسیر تاریخ ایران و مردمانش به کلی دگرگون گردید. هرچند از چند و چون مجلس خبرگانی که بلافاصله تشکیل گردید اطلاعات دقیق و مستندی تاکنون انتشار نیافته است اما بنابر همان سخنان گفته شده فارغ از صحت و سقمش، اختلافاتی بر سر جانشینی آیت الله خمینی بروز کرد. ابتدا آیت الله گلپایگانی پیشنهاد شد که تنها 14 رای آورد. سپس بحث شورای رهبری به میان آمد که آن هم رای نیاورد و از دور خارج شد. نهایتاً با تلاشهای اکبر هاشمی رفسنجانی و ذکر چند نقل قول از آیت الله خمینی مبنی بر نظر ایشان به رهبری آیت الله خامنه ای به عنوان جانشین خود و شهادت موسوی اردبیلی و احمد خمینی، علی خامنه ای به عنوان دومین رهبر تاریخ جمهوری اسلامی از طرف مجلس خبرگان به این سمت منصوب شد. هاشمی در خاطرات روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ نوشته است: «من که جلسه را اداره میکردم، گفتم اکنون با رای خبرگان، رهبری فردی قانون شده و چارهای نيست... من هم در چند مورد صحبت کوتاهی کردم و نظرات امام را درباره ی صلاحيت رهبری آقای خامنهای نقل کردم. از قول حاج احمد آقا و آيتالله موسوی اردبيلی هم که در جلسه خدمت امام بودند، همين مضامين تاييد شد». در بیانیه مجلس خبرگان هم از علی خامنه ای که تا پیش از این با عنوان حجت الاسلام یاد می شد، با عنوان آیت الله علی خامنه ای نام برده شد. البته 5 سال بعد با قتل احمد خمینی به دلیل انتقاد از رهبری و طی 10 سال اخیر با به حاشیه رانده شدن هاشمی رفسنجانی که زمانی «مرد بحران ها» نامیده می شد، صلاحیتهای این رهبر به برکشانندگانش ثابت گردید و معلوم شد که وی به مراتب تواناتر از هاشمی در مهار بحران ها در چارچوب نظام خودساخته اش می باشد. با نگاهی به مسائل جهان عرب بویژه مصر و فرایند انقلاب های سال های اخیر در این کشورها مشاهده می کنیم که بحران جانشینی رهبران بعنوان یکی از پیچیده ترین و مهمترین مسائل سیاسی نظام های دیکتاتوری قلمداد شده و نقش مهمی در انفجاری تر شدن اوضاع داشته است. همانگونه که صدام حسین در عراق به فکر جانشینی پسرش بود و بشار اسد در سوریه به جای پدرش حافظ اسد نشسته بود، مبارک نیز رویای جانشینی جمال مبارک و معمر قذافی، سیف الاسلام را در نظر گرفته بود. در ایران نیز طی شش ماه اخیر بحث جانشینی آیت الله خامنه ای به بحثی داغ در محافل سیاسی و حتی در داخل خانواده ها و جوامع غیر سیاسی تبدیل شده است. عمل جراحی پروستات رهبر ایران، درگذشت آیت الله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان، انتشار خبرهایی مبنی بر پیشرفت سرطان آیت الله خامنه ای و انتخاب رئیس جدید مجلس خبرگان از مهمترین عوامل ایجاد بحث بر سر جانشینی رهبر ایران می باشد. تا جایی که حتی بعضی مقامات، منجمله قربانعلی دری نجف آبادی اظهار داشت که «...به هر حال باید برای دوران بعد از ایشان به فکر باشیم». پیش از انقلاب ۱۳۵۷ چپ ها، ملی گراها و تقریباً همه گروههای فکری و عقیدتی ایران برای سرنگونی شاه با روحانیون همکاری کردند. آنها به اشتباه فکر می کردند که روحانیون از حکومت و کشورداری چیزی نمی داند و وقتی هدف مشترک یعنی سقوط شاه به سرانجام رسید، آنها می توانند به راحتی روحانیون را کنار بزنند. با چنان ذهنیتی بود که انقلاب به پیروزی رسید و در سه دهه گذشته همه آنان که چنان تصور غلطی از روحانیون را داشتند، ناچار به پرداخت هزینه های سنگینی شدند. با این حساب آیتالله خامنهای که معروف به دخالت در همه امور، از مسایل امنیتی گرفته تا اجرایی و تقنینی و قضایی که در دوران ریاست جمهوری او هم به طنز گفته میشد که علاقه دارد حتی درباره انتصاب رییس فلان اداره در فلان شهرستان و بخش و دهستان هم نظر خود را اعمال کند و با داشتن تجربه آیت الله منتظری و همچنین نحوه انتخاب خودش به رهبری، آیا برای دوران پس از خود، نظری ندارد و کار را به مجلس خبرگانی که هاشمی رفسنجانی در آن عضو است و جنگ قدرت آن در دوران نبود آیتالله خامنهای معلوم نیست به کجا بکشد، سپرده است؟ هر چند که به عقیده بسیاری، رهبر بعدی از قدرت چندانی همچون خود آیتالله خامنهای برخوردار نخواهد بود اما پس از بیرون رفتن خامنه ای از صحنه قدرت خلاء قدرتی بی سابقه در تاریخ ایران پدید خواهد آمد. طبیعتاً در آن زمان همه تصمیم گیرندگان و نهادهای قدرت به فکر آینده و سرنوشت خود خواهند بود. به گفته مهدی خلجی «روحانیون به دنبال کسی هستند که منافع روحانیون را تضمین کند و سپاه هم دنبال کسی است که منافع سپاهیان را تامین کند، هیچکدام نمیخواهند کسی بیاید که آنها را کنترل کند». فارغ از شایعات سال های اخیر راجع به رهبر آینده ایران و با در نظر نگرفتن بسیاری از فاکتورهای مهم و تعیین کننده همچون تغییر دیدگاه بسیاری از نخبگان و حتی سیاستمدارانی همچون هاشمی رفسنجانی که مرتباً بر شورای رهبری تاکید می کند و به بن بست رسیدن نظریه ولایت فقیه در عمل با کارنامه ای بسیار سیاه، فعالیت های جنبش های اجتماعی و سیاسی و عصر انفجار اطلاعات که بر آگاهی بخشیدن به مردم نقش بسیار مهمی را ایفا می کند و نامشخص بودن و سرعت بالای تغییر و تحولات سیاسی ایران و منطقه، ادامه این بحث با این پیشفرض است که تغییر جدی در عرصه سیاسی ایران ایجاد نشده و ساختار قدرت تداوم یابد. اما گزینه های احتمالی و شایع برای جانشینی علی خامنه ای به دو دسته تقسیم می شوند. دسته اول آقایانی که در حلقه رهبر کنونی ایران قرار دارند و بنظر می رسد در شعار و عمل همین مسیر امروزی و در برخی موارد حتی تندتر از رهبر فعلی هم حرکت کنند و دسته دوم افرادی که کمی با نظرات و روش رهبر کنونی زاویه داشته و از حلقه وصل علی خامنه ای فاصله گرفته اند. هر کدام از این افراد دارای نقاط قوت و نقاط ضعفی برای جانشینی آیت الله خامنه ای از نظر تصمیم گیران می باشند. سن، سیادت بودن یا نبودن، سواد و دانش فقهی، میزان دوری و نزدیکی به سیاستهای فعلی نظام و آیت الله خامنه ای، مقبولیت در میان حوزه های علمیه و روحانیون و مردم، مسئولیتها و سوابق گذشته از مهمترین این خصوصیات می باشد. یکی از شایع ترین نام ها برای جانشینی رهبری، مجتبی خامنه ای فرزند دوم علی خامنه ای است. شایعه ای که در سال ۸۸ و در جریان اعتراضات مردمی با واکنش معترضان مواجه شد و شعار «مجتبی بمیری/ رهبری رو نبینی» را به گوش حکومتیان رساند. او اگر چه خود تاکنون هرگز حضور رسانه ای نداشته و اظهار نظر سیاسی رسمی ای از وی منتشر نشده، اما از سال ۸۴ که مهدی کروبی نام وی را در نامه اعتراض آمیز خود به عنوان یکی از عوامل "تغییر نتیجه انتخابات" بر زبان آورد، فضای سیاسی ایران را نسبت به اخبار و حواشی مربوط به خود حساس کرده است. مهدی کروبی همچنین از جمله کسانی بود که در سال ۸۸ از تصمیم جریان بیت رهبری برای اعلام جانشینی وی پرده برداشت. کروبی بر این باور بود که انتخاب محمود احمدی نژاد در دور دوم و تغیییر نتیجه انتخابات به نفع وی با هدف آماده کردن زمینه اعلام جانشینی رهبری برای مجتبی خامنه ای بوده است؛ تصمیمی که طی دوران احمدی نژاد، به دلیل اعتراضات مردمی و نیز اختلاف آیت الله خامنه ای با احمدی نژاد مطرح نشد. وی چندی است کلاسهای درس خارج فقه برگزار میکند و بدین ترتیب کوشش میشود وی در جایگاه یک مجتهد طراز اول جا بیفتد. هرچند مراتب اجتهاد و مرجعیت پدرش نیز همواره در همه این ربع قرن، محل مناقشه بوده است. رابطه نزدیک با بخش رسمی سپاه، حضور در کانون بلوک قدرت، رابطه نزدیک با خامنهای، تمایل به فعالیتهای پیچیده، سید بودن، جوانی، قدرت مالی و نظامی نقاط قوت وی هستند. اگر طرحی برای جایگزینی خامنهای در دست باشد او بالقوه میتواند هدف این طرح باشد. اما عدم حضور او در مجامع عمومی و فعالیت علنی نقطه ضعف بزرگ وی است. همچنین میزان سواد و دانش فقهی وی نیز معلوم نیست. رابطه نسبی وی بحث موروثی کردن ولایت فقیه را نیز پیش میکشد که در جای خود مانعی برای رهبری او ایجاد میکند. بنابراین رهبری وی و اساساً اقدام برای آن کار مشخص نیست. اما برای بررسی گزینههای محتمل نباید فقط خواست و اراده بخش مسلط قدرت را در نظر گرفت. بخش مسلط قدرت کنونی، موقعیتش تابعی از رهبری خامنهای است. لزوماً این وضعیت در دوران پس از رهبری خامنهای صدق نمی کند. تجربه سید احمد خمینی نیز در این خصوص روشنگر است. وی و حلقه یارانش نیز در ذهن میپروراندند تا وی را به عنوان جانشین پدرش طرح نمایند. حتی کار به قیاس با امام جواد و سن کم وی نیز در هنگام انتخاب به امامت رسید اما آنها در نهایت ناکام ماندند و حتی نتوانستند طرح خود را در مجلس خبرگان ارائه نمایند. با این حال از سال 88 تاکنون گزارش ها و اخبار غیر رسمی در خصوص تلاش پشت پرده برای مهیا کردن شرایط جانشینی مجتبی همواره مطرح بوده است. بسیاری از چهره های سیاسی در طی این ۴ سال در اینباره مقاله و تحلیل نوشته و سناریوهای احتمالی این رویداد را بررسی کرده اند؛ سناریوهایی که در اغلب اوقات به نام مصباح یزدی، عماریون و جبهه پایداری ختم می شود و حکایت از ارتباط فرزند آیت الله خامنه ای با این حلقه دارد. حسن خمینی یکی دیگر از کاندیداها است. اگر چه سلیقه و مذاق سیاسی بخش مسلط قدرت و مجلس خبرگان با حسن خمینی همراه نیست. اما او برای پا گذاشتن در کفش پدر بزرگش بی شانس نیست. مزیت اصلی، ارتباط نسبیاش با آیت الله خمینی است. دانش فقهی او مناسب است و به عنوان یک مدرس درجه اول در حوزه علمیه قم جا افتاده است. رابطه خوبی با مراجع دارد و در بین گزینههای مطرح پایگاه اجتماعی بهتری در جامعه دارد. جوانی نیز دیگر برگ برنده وی است. اگر خبرگان بخواهند از منظر دوام و بقاء نهاد ولایت فقیه کسی را انتخاب کنند حسن خمینی بهترین گزینه است که میتواند علاوه بر محافظه کاران، بخش هایی از معترضان و تحول خواهان محافظه کار را نیز به کارکرد نهاد ولایت فقیه راضی سازد. بخش رسمی سپاه و بسیج با وی مشکل دارند اما اگر شرایط بحرانی شود و یا جنبش اعتراضی در موقعیت کنش قدرتمند قرار بگیرد، شانس رهبری وی نیز افزایش مییابد. چندی پیش سایت عماریون تلویحاً به شایعه رقابت مجتبی خامنه ای و سید حسن خمینی برای جانشینی پرداخته و نوشته بود: «نباید از خاطر برد که بسیاری از طلاب حوزه علمیه قم بارها فرزندان مقام معظم رهبری را دیده اند که بر خلاف نوه حضرت امام بدون هیچ تشریفاتی، البته گاه با یک یا دو محافظ در سطح فیضیه یا دیگر مدارس علمیه شهر مقدس قم به درس و بحث و تدریس مشغول هستند و به سادگی و با فروتنی در بین مردم به رفت و آمد می پردازند. طلاب گرانقدر که هر یک متعلق به یکی از مناطق دور و نزدیک این کشور هستند همچون رسانه ای فراگیر، مشاهدات خدشه ناپذیر خود را به گوش اقوام و دوستان و مریدان خویش در همه نقاط ایران رسانده اند». اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمود شاهرودی، عبدالله جوادی آملی، صادق لاریجانی، محمد تقی مصباح یزدی، علی اکبر ناطق نوری، سید احمد خاتمی و سید ابراهیم رئیسی نیز از دیگر اسامی است که از آنها نام برده شده است. در عین حال با وجود تمام این گمانه زنی ها، به نظر نمی رسد نهادهایی چون سپاه پاسداران، مجلس خبرگان و شورای نگهبان به تنهایی تعیین کننده بازیگران فرآیند تعیین رهبر آینده جمهوری اسلامی باشند. این که در ذهن رهبر جمهوری اسلامی ایران برای آینده پس از مرگش چه میگذرد، بر کسی روشن نیست. اما این نکته دور از ذهن به نظر نمیرسد که او نخواهد تعیین جانشین پس از خود را به نقل قولی شفاهی واگذار کند یا به دست نوعی بلاتکلیفی و بخت و اقبال بسپارد که نظامیها و امنیتیها و روحانیان دور و نزدیک از هم یقهدرانی کنند. باز دور از انتظار نیست که رهبر مطلقه بخواهد از همین حالا اوضاع پس از مرگش را هم به سلیقه و خواست خود سروسامان دهد و پیش زمینههای آن، از جمله آمادگی افکار عمومی را از هم اینک فراهم کند.
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.