مصطفی رهبر هراندازه که به روزهای پایانی این نبرد سرنوشت ساز میان آزادی واستبداد دینی درکشورمان نزدیک تر می شویم، وحکومت خودکامۀ ولایت مطلقۀ فقیه خود راهرچه بیشتر وبیشتر درانزوا می یابد، ساز تازه ای از درون اتاق های توطئۀ وزرات اطلاعات ایران کوک می شود، تا شاید با چنگ زدن به حربه هایی نخ نما شده، تدوام سلطنت ولایت فقیه برکشور بیشتر وبیشتر تدوام یابد. حاکمیت خودکامه به درستی دریافته است که حضور متدنین وعلما درصحنۀ مبارزات مردم وپتانسیل عظیم این قشر درایجاد یک خیزش مسالمت آمیز مدنی برعلیه نظام ولایت فقیه تا چه اندازه می تواند، این واپسین سنگر واستراتژیک ترین خاکریز نظام را فتح وردای مشروعیت را یک بار برای همیشه از تن شخص ولی فقیه وتئوری ولایت فقیه بدرآورد. برخوردهای به غایت وحشیانه وسركوبگرانه حاکمیت با معترضانِ برخواسته از لایه های دیندار جامعه وبخصوص علمای ومراجع مستقل، از آغاز انقلاب تاکنون نشان از دغدغۀ عمیقی است که حاکمیت ازاین جهت برای خود متصوراست وهمواره کوشیده است تا به شیوه های گوناگون از ارعاب وتهدید گرفته تا ترغیب وتطمیع، صداهای اعتراض برخواسته از نهاد دین را قلع وقمع نماید. البته دایرۀ برخوردهای ناجمهوری غیراسلامی ایران، محدود به ایران ومراجع وعلمای داخل کشور نبوده است بلکه بزرگان دین دردیگر بلاد را نیز شامل می شود. حکومت ایران درطی سی ودو سال سلطۀ خود، کوشیده است که قلمرو نفوذ خود را به فراتر از مرزهای ایران گسترش دهد. هدف ازاین سیاست، باتوجه به مخالفت مراجع طراز اول شیعه با تئوری ولایت مطلقۀ فقیه واساساً تشکیل حکومت اسلامی، ونیز پیشینۀ موضع گیری آنان نسبت به وقایع ورخدادهای جهان تشیع، محدود نمودن نقش حوزه های علمیۀ درآنسوی مرزهای ایران ودرپی آن جلوگیری ازنقش آفرینی مراجع بزرگ شیعه دررویدادهای داخلی ایران بود. برای تحقق همین سیاست بود که تضعیف حوزه های نجف وکربلا، سوریه ولبنان وتراشیدن بدعتی نو بنام مراجع داخل کشور وخارج کشور، دردستور کار حاکمیت قرار گرفت. به موازات این سیاست، نهادهای امنیتی نظام، تسلط برگروهها، احزاب، تشکلها وشخصیتهای مستقل شیعه را دررأس برنامه های خود قرار می دادند. بودجه های هنگفتی از محل درآمد نفت به تأسیس صدها حوزه، تشکل، حزب وسازمان سیاسی درکشورهای گوناگون منطقه بویژه سوریه ولبنان وبعدها عراق اختصاص یافت تا پروژۀ تسلط برشیعیان کشورهای منطقه با شتاب هرچه تمام پیگیری شود. شیعیان دراین مناطق بواسطۀ عواملی چند ازجمله عدم سازمان یافتگی ونیز دشواریهای مالی واداری که با آن مواجه بوده وهستند، بهترین طمعه های نهادهای امنیتی رژیم برای تحقق این اهداف بشمار آمده ومی آیند. ادامۀ این روند به انگیزه ای برای حاکمان وگروههای وهابی مذهب منطقه تبدیل شده است ، تا درپوشش مبارزه با فزون خواهی جمهوری غیراسلامی ایران، به محدود ومحصور نمودن شیعیان ودرنهایت سرکوب آنها دامن بزنند. شیعیان دربحرین وکویت وعربستان سعودی وحتی عراق ولبنان به ستون پنجم بودن وعامل نفوذی ایران متهم هستند، وبراحتی وتحت این عناوین به زندان می افتند واز تبلیغ وترویج آزادانۀ مذهب وباور خود بازداشته می شوند. دراین میان حاکمان تهران با سوء استفاده از فضای موجود درصدد است تا سرنوشت شیعیان منطقه را با سرنوشت شوم خود گره زند ودراین راستا با تبلیغات گسترده درمیان شیعیان منطقه چنین وانمود می کند، که بقا وحیات شیعه درمنطقۀ خاورمیانه به بقای رژیم جمهوری غیراسلامی ولایت مطلقۀ فقیه گره خورده است، واگر آسیبی به این نظام، که به دروغ خود را پرچمدار تشیع جازده است وارد شود، تشیع وشیعه درجهان آسیب می بیند!!! وبدین واسطه همراهی شیعیان منطقه ویادست کم سکوت آنها دربرابر فجایع داخل ایران را برای خود بهمراه آورده است. اما چاره چیست وچه باید کرد؟ بنظر می رسد، گروههای اصیل ومستقل شیعه درهرکشور وهرمنطقۀ جغرافیایی که زندگی می کنند، باید هرچه سریعتر گرۀ پیوند سرنوشت شان با سرنوشت جمهوری اسلامی را با دست خویش گشوده وصراحتاً از اقدامات وموضع گیری های رژیم ایران تبری بجویند. تشکیل احزاب، گروههاف تشکل ها وسازمانهای مستقل شیعه که علاوه برداشتن هویت مستقل از جمهوری غیراسلامی ایران، به نقد آشکار وعلنی سیاست ها وباورهای داخلی وخارجی جمهوری غیراسلامی بپردازند، نخستین گام دراین مسیراست. شیعیان منطقه بواسطۀ استقلال قولی وفعلی ازجمهوری غیراسلامی ایران، می توانند وباید گرانیگاه ومرکز ثقل جهان تشیع را که اکنون توسط نظام ولایت مطلقۀ فقیه مصادره وغصب شده وانفاسش بشماره افتاده است، باردیگر احیاء نموده، وتشیع حقیقی را به کشورهای خود وجهانیان عرضه نمایند.