رسام؛
یکی از تصورات غلط رایج در منطقه وحتی در میان شیعیان این است که حکومت ایران حامی شیعیان در منطقه است. یکی از مقالات تحلیلی نسبتاً دقیق در این رابطه ونافی این باور نادرست رایج مقاله ای است که حسین باستانی در بی بی فارسی است که به زبانی ساده به نفی آن می پردازد.
یکی از کلیشه های نسبتا رایج در رسانه های بین المللی در ارتباط با تحولات خاورمیانه، تحلیل سیاستهای منطقه ای جمهوری اسلامی ایران بر مبنای "شکاف شیعه و سنی" است. تحلیلی که بر مبنای آن، نقش حمایتی ایران از شیعیان منطقه، به عنوان نقطه کانونی سیاست های تهران در مناطق مختلف - از سوریه و عراق گرفته تا لبنان و یمن - مورد توجه قرار می گیرد. این درست است که محافظه کاران حاکم بر جمهوری اسلامی، حساسیت قابل توجهی بر روی وضعیت شیعههای ساکن در کشورهای دیگر دارند یا برای اقلیت سنی ایران، قائل به حقوقی مساوی با شیعیان نیستند. همچنین، قابل انکار نیست که اغلب متحدان استراتژیک ایران در منطقه - مثلاً حزب الله لبنان، انصار الله یمن یا سپاه بدر عراق - شیعه هستند. اما تا چه حد می توان دفاع از شیعیان را، اولویت تعیین کننده سیاست منطقه ای ایران در دوران رهبری آیتالله خامنه ای دانست؟ "اولویت اصلی" ایران در منطقه؟ سخن دقیقی نیست که علوی های حاکم بر سوریه را شیعه بدانیم (در حالی که به لحاظ تاریخی، بیشتر روحانیون شیعه ای که در مورد علویان سوریه اظهار نظر کرده اند، آنها را خارج از تشیع و بعضا خارج از اسلام دانسته اند)، یا حکومت بشار اسد را شیعه تلقی کنیم (در حالی که این رژیم از غیرمذهبی ترین حکومت های منطقه بوده است) بعید است که استفاده از توصیف "جنگ شیعه و سنی"، برای طیفی از منازعاتی که ایران تاکنون در آنها درگیر بوده است به راحتی امکانپذیر باشد. به عنوان مثال، این باور آشنا که انگیزه دخالت ایران در سوریه "حمایت از یک دولت شیعه در مقابل معارضان سنی" است، به سختی قابل فهم خواهد بود. در درجه اول، سخن دقیقی نیست که علوی های حاکم بر سوریه را شیعه بدانیم (در حالی که به لحاظ تاریخی، بیشتر روحانیون شیعه ای که در مورد علویان سوریه اظهار نظر کرده اند، آنها را خارج از تشیع و بعضا خارج از اسلام دانسته اند)، یا حکومت بشار اسد را شیعه تلقی کنیم (در حالی که این رژیم از غیرمذهبی ترین حکومت های منطقه بوده است). ولی حتی با فرض اینکه بتوان حاکمان سوریه را "شیعه" توصیف کرد، به نظر نمی رسد حمایت ایران از این حاکمان، ریشه در مذهب آنها داشته باشد. دولت سوریه در دوران رهبری آیت الله خامنه ای و حتی پیش از آن، مهمترین دولت متحد ایران علیه اسرائیل بوده است. تهران بدون همکاری دولت سوریه، امکان حمایت موثر از حزب الله لبنان را از دست می دهد و در صورتی که حزب الله ضعیف شود، توان بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران در مقابل "بزرگترین دشمن" خود یعنی اسراییل بین می رود. بر همین مبناست که از آغاز جنگ داخلی در سوریه، مقام های نظامی و رسانه های اصولگرای ایران، مکررا سوریه را خاکریز اول "مقابله با اسرائیل" معرفی کرده اند. از سوی دیگر، این باور موجود در میان برخی رسانه ها که همه گروه های مسلح متحد ایران در منطقه شیعه هستند نیز، به وضوح ریشه ای در واقعیت ندارد. این باور موجود در میان برخی رسانه ها که همه گروه های مسلح متحد ایران در منطقه شیعه هستند، به وضوح ریشهای در واقعیت ندارد. واضح ترین مثال های نقیض این فرضیه، دو گروه سنی مذهب حماس و جهاد اسلامی هستند واضح ترین مثال های نقیض این فرضیه، دو گروه سنی مذهب حماس و جهاد اسلامی هستند. یعنی دو گروه اصلی فلسطینی که همچون حزبالله لبنان، به استفاده از کمک ایران اشتهار دارند. البته حماس غیر از ایران، حامیان دیگری نیز همچون عربستان و قطر نیز دارد که آن را برای کاهش وابستگی به جمهوری اسلامی تحت فشارقرار می دهند. فشاری که در مواردی همچون بحران های سوریه یا یمن، به ناهمسویی این گروه فلسطینی با تهران منجر شده است. اما حتی با وجود ناهماهنگی های ایجاد شده در سال های اخیر، قابل انکار نیست که ایران از زمان تأسیس حماس، هزینه های سنگینی را برای حمایت از آن پرداخته است. انگیزه این حمایت، دقیقا مشابه دلیل حمایت از حزب الله لبنان بوده است: اینکه تهران به این گروه فلسطینی در مقابل "دشمن اصلی" خود یعنی اسراییل احتیاج دارد. حمایت ایران از گروه سنی مذهب جهاد اسلامی هم، از همین قاعده تبعیت می کند. در یک نگاه سخت گیرانه تر، حتی با این گزینه که حمایت از شیعیان، از اولویت های اصلی حکومت ایران در منطقه است نیز، لزوما نمی توان موافق بود. قابل چشم پوشی نیست که حکومت ایران و مراجع تقلید شیعه، برای ترویج مذهب تشیع در کشورهای دیگر تلاش می کنند و در مواقعی که شیعیان منطقه تحت فشار حکومت هایشان قرار می گیرند، عکس العمل نشان می دهند. با وجود این، مبالغه آمیز خواهد بود اگر دفاع از شیعیان را، همواره اولویتی تعیین کننده در سیاست منطقه ای ایران بدانیم. بررسی رویکرد حکومت ایران به برخی بحران های منطقه ای در دوران رهبری آیت الله خامنه ای، در توضیح این واقعیت موثر خواهد بود. در جریان درگیری جمهوری آذربایجان با ارامنه قره باغ در فاصله سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴، که به از دست رفتن بخشی از خاک این جمهوری منجر شد، جمهوری اسلامی ایران از کمک کردن به آذربایجان خودداری کرد و حتی به ارائه کمک های موثر لجستیکی به ارامنه متهم شد. این در حالی است که جمهوری آذربایجان، به لحاظ درصد شیعیان در جمعیت مسلمان خود، بعد از ایران در دومین جایگاه در میان کشورهای جهان قرار دارد به عنوان نمونه، در جریان درگیری جمهوری آذربایجان با ارامنه قره باغ در فاصله سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴، که به از دست رفتن بخشی از خاک این جمهوری منجر شد، ایران از کمک کردن به آذربایجان خودداری کرد و حتی به ارائه کمک های موثر لجستیکی به ارامنه متهم شد. این در حالی است که جمهوری آذربایجان، به لحاظ درصد شیعیان در جمعیت مسلمان خود، بعد از ایران در دومین جایگاه در میان کشورهای جهان قرار دارد. در زمان جنگ قره باغ، ایران به شدت از بابت سیاست های جمهوری آذربایجان و به ویژه شتاب نزدیکی این کشور همسایه به آمریکا و اسرائیل نگران بود. همین نگرانی استراتژیک، به تنهایی کفایت می کرد تا تهران در هنگام درگیری قره باغ، اقدامات عملی خود را بر مبنای معادلات ساده ای همچون "کمک به شیعیان علیه مسیحیان" انجام ندهد. به عبارت دیگر در اینجا هم، مانند سوریه یا لبنان یا فلسطین عامل تعیین کننده استراتژی امنیتی ایران، نه مذهب، که بازدارندگی در مقابل "دشمنان اصلی" جمهوری اسلامی – یعنی آمریکا و اسراییل – بود. اولویت "مقابله با دشمنان اصلی" در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، در عین حال نه تنها در ارتباط با شیعیان، که در هنگام سرکوب مسلمانان در کشورهای دیگر نیز قابل تشخیص بوده است. مثلا در جریان جنگ داخلی چچن در طول دهه ۱۹۹۰، ایران قدمی برای کمک به چچن های مسلمان در مقابل دولت روسیه بر نداشت. نمونه دیگر، سرکوب ادامه دار مسلمانان غرب چین در طول سالیان متمادی بوده که هرگز با حساسیت جمهوری اسلامی ایران مواجه نشده است. در هر دو مورد، تهران به وضوح تمایلی نداشته که با "متحدان نسبی" خود در مقابل آمریکا، بر سر موضوعاتی در حد وضعیت اقلیت های مسلمانشان درگیر شود. رویارویی ایران و عربستان نمی توان انکار کرد که رد پای رقابت شیعی - سنی، در طیفی مشخص از درگیری های جمهوری اسلامی در خاورمیانه قابل شناسایی است: درگیری هایی که میتوان مشخص ترین علامت متمایزکننده آنها را، قرار داشتن ایران و عربستان سعودی در دو سوی درگیر دانست با وجود تمام سوابق ذکر شده، نمی توان انکار کرد که رد پای رقابت شیعی - سنی، در طیفی مشخص از درگیری های جمهوری اسلامی در خاورمیانه قابل شناسایی است: درگیری هایی که میتوان مشخص ترین علامت متمایزکننده شان را، قرار داشتن ایران و عربستان سعودی در دو سوی آنها دانست. هر دوی این کشورها مدعی رهبری بخشی از جهان اسلام هستند و هر دو برای گسترش نفوذ خود در سایر مناطق جهان سرمایه گذاری های سنگینی انجام می دهند. روحانیون ارشد هر دو کشور هم، مذهب رسمی کشور دیگر را انحرافی می دانند. در این میان ریاض، تهران را به تلاش برای نفوذ سیاسی و امنیتی در کشورهای عربی – به ویژه در شبه جزیره عربستان – متهم می کند. تهران نیز، ریاض را فعال ترین پایتخت در تجهیز گروه های مسلح سلفی و تحریک سایر کشورهای منطقه علیه خود می داند. هم ایران و هم عربستان، برای بسیج هواداران خود در منطقه، به طور گسترده از شعارها و محرک های مذهبی استفاده می کنند. گسترش جنگ داخلی سوریه در چهار سال اخیر، بی تردید نقطه عطفی در رویارویی منطقه ای ایران و عربستان سعودی بوده است. در جریان این رویارویی، تاکنون گروه های مورد حمایت عربستان سعودی و متحدانش، در ساقط کردن دولت مورد حمایت ایران ناکام مانده اند. نهایتا نیز، موثرترین این گروه ها – داعش– با ورود به خاک عراق و تهدید دولت شیعه مورد حمایت آمریکا در بغداد، زمینه نوعی از اتحاد مقطعی و غیرمستقیم را میان ایران و بزرگترین متحد خارجی عربستان - ایالات متحده – ایجاد کرده است. در عین حال، با وجود تغییر نسبی شرایط در سوریه و عراق، به نظر نمی رسد که پتانسیل رویارویی ایران و عربستان در سطح منطقه، تغییر معنی داری کرده باشد. شدت گیری جنگ داخلی یمن را، احتمالا می توان نشانه ای از همین واقعیت تلقی کرد. جنگی که در صورت مهار نشدن، حتی امکان تبدیل آن به بحرانی با ابعاد جنگ داخلی سوریه منتفی نخواهد بود.
* منبع: بی بی سی فارسی
** مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.