سعید جوکار اسباب و علل تمام انقلابها و شورشها از زمان پیدایش تمدن درایران باستان تا جنبش اصلاحاتی مشروطه برپایه دوعلت عمده و اصلی بوده و هیچ انقلابی غیر از این دو انگیزه که درادامه به آن خواهم پرداخت دراین مناطق وجود نداشت. علت اولِ شورشها و طغیانها، جنگ میان قدرتهای محلی و بدنه دربار و الیگارشی بر سر تصاحب قدرت بعد از مرگ شاه یا قدرت رو به ضعف حکومت بود، فی الواقع بی قانونی تا حدی بود که شاه از جانشین خود نیز اطمینان نداشت و به محض مرگ شاه، ممکن بود کشور تا مدتها بر سر تعیین جانشین شاه درجنگهای داخلی فرو برود، ناامنی همه جا را فرا میگرفت و کار بهجایی میرسید که مردم برای به قدرت رسیدن یکی از طرفین و پایان جنگهای خونین و بازگشت حداقلهای امنیت، دعا و نیایش کنند، حاجت به بیان نیست که طرفین جنگها برای توفیقِ خدمتگذاری به ملت به شورش و خونریزی نمیپرداختند بلکه قصدشان تصاحب قدرت و سپس چپاول داراییهای ملی بود، یک سیاح انگلیسی در زمان دوران قاجار در مورد رفتار شاه ایران نوشته است که«پادشاه، مملکت را وطن خود نمیداند و گویی از جای دیگری آمده و به آن مانند گاو شیرده ای نگاه میکند که تا جایی که ممکن است باید آن را دوشید». همه چیز از آن شاه بود، حق بهره برداری از معادن، حیات و ممات افراد، داراییهای افراد، زمین و زمان ملک طلق شاه بود. و این البته طبیعی بود، در ایران و به طورکلی درمشرق زمین برخلاف مغرب زمین شاه پادشاه مطلق و حکومت، خودکامه بود و برخلاف اروپا چه قبل از قرون وسطی و چه در طول قرون وسطی که رسم و رسومات محکمی وجود داشت و شاه نمی توانست خودکامه باشد و براساس هوا و هوس عمل کند درایران شاه کلامش قانون بود، اطاعتش واجب شرعی(بعد از اسلام) و چه قبل از اسلام، تمام قدرت درشخص شاه مملکت تجمع یافته بود، او هم قوه مقننه بود هم مجریه و هم قضاییه و هیچکس نمی توانست به شاه چیزی را تحمیل کند مگرآنکه شاه برای حفظ ظاهر به شعائر و آیینهای مذهبی عمل میکرد. عامل دوم شورشها و طغیانها علیه حکومتها، به ستمها و ظلمهای پادشاهان بازمیگشت که اغلب نیز ناکام می ماند، شاهان ایران قبل از اسلام«فره ایزدی» داشتند و بعد از اسلام سایه خدا، شمشیر اسلام، میخ بین زمین و آسمان، نایب امام زمان و… شدند و با توسل به ایدئولوژی می توانستند هرطور که دلشان میخواست حکمرانی کنند این شرایط در ذات خود فضای مناسب برای رشد حکومتهای ظالم و قدرتهای خودکامه داشت که می توانستند بی هیچ دلیل موجهی هربلایی که دلشان خواست بر سر ملت بیاورند، همچنانکه آغامحمدخان درکرمان از چشم مردان این شهر تپه ساخت و هنوز حتی هیچ مورخی نتوانسته نظریه ی مناسب و قابل قبولی برای این جنایت هولناک انگیزه ی شاه مسلمان و شیعه ارائه دهد و این درحالی بود که آغامحمدخان دو مرتبه با پای پیاده زیارت حرم امام رضا رفت و دستور به مطلاسازی گنبد عتبات عالیات داد. به عبارت دیگر درطول تاریخ ایران مفهوم«قانون» با هیچ تعریفی وجود نداشت، درایران تنها قانونی که وجود داشت شمشیر بود، به همین دلیل سرعت تغییرات درحکومت بهخصوص درایران بعد از اسلام بسیار زیاد بود، باثبات و دوام ترین سلسله، حکومت صفویان بود که دلایل جامعه شناسی خود را دارد. اما اگر ما در مشرق زمین و خصوصا ایران شاهد بی قانونی، سرعت بالای تغییرات و بی ثباتی درحکومتها هستیم در مغرب زمین و در اروپای غربی درست عکس این ماجراست، آنجا به دلیل حضور سه ستونِ قدرتِ همزمان در کشورهای مختلف به نوعی قدرت تقسیم شده بود، در اروپای غربی پایههای قدرت بین سه پایه اصلی فئودالها(اشراف، بارونها، سنیورها…)، شاه(دربار) و کلیسا(وعلمای وابسته به آن) تقسیم شده بود، درپایتخت، سلاطین پذیرفته بودند که فئودالها به عنوان قدرت وجود دارند و نیز کلیسا هم وجود دارد، این قدرتها برای قرنهای متوالی به نوعی با هم درتعادل و بالانس بودند، حدود یکدیگر را رعایت میکردند و به حریم هم احترام میگذاشتند، بررسی اسباب و علل و چگونگی بهوجود آمدن این شرایط در اروپای غربی خارج حوصله این یادداشت است اما مهم است بدانیم از نتایج اصلی و عمده این تقسیم قدرت دراروپا و مثلا درانگلستان ظهور مفهوم «قانون» بود. در سال ۱۲۰۰، کینگ جان سلطان مستبد و قدرتمند انگلستان که مایل نبود به این شرایط تن دهد و خواهان قدرت بیشتری بود با فئودالها به جنگ پرداخت، کلیسا نیز تقریبا بی طرف ماند و انگلستان و اروپای غربی وارد یک دوره جنگ داخلی طولانی شدند ولی درنهایت کینگ جان شکست خورد، منتهی وقتی این شخص توسط فئودالها شکست میخورد آنها تخم چشم او را در نمی آورند، اخته اش نمیکنند بلکه قبول میکنند که به پادشاهی اش ادامه دهد ولی با شرایط و اصول جدیدی که مکتوب شده در منشور و سند معروفی به نام«مگناکارتا»، که به نوعی پایه گذاری لیبرالیسم و تحکیم مفهوم«قانون» شد این شرایط دراروپا تا قرون ۱۶ و حتی ۱۷ و بعد از آغاز رنسانس ادامه پیدا کرد تا آنکه دموکراسی و دولتهای مدرنِ برآمده از رای مردم و قانونی جای آن را گرفت. با این مقایسه بسیار خلاصه و اجمالی به ایران زمان مشروطه بازگردیم و ارتباط این صحبتها به «رفع حصر» در امروز. ایرانیان درسالهای ۱۲۰۰ بهوسیله جنگ با روسها متوجه شکاف عمیق علمی بین خود و روسیه تزاری شدند، با حضور مستشاران فرانسوی ناپلئون بناپارت درایران و سفرهای ایرانیان به اروپا به حیرت ایرانیان آن زمان افزوده شد، پروفسور یروان آبراهامیان درکتاب ایران بین دو انقلاب خود در وصف اوضاع نابسامان ایران می آورد: درعصر قاجار جادههای مواصلاتی آنچنان ویران بود که برای سفر از خرمشهر به تهران، مسافرت از خلیج فارس به دریای سیاه با کشتی، از ارزروم به دریای خزر از راه زمینی، از باکو به بندر انزلی با کشتی و از انزلی به تهران بسیار سریعتر از راه مستقیم از تهران تا خرمشهر بود. سیاحان ایرانی در سفر به اروپا آنچنان متحیر از پیشرفتهای علمی و فناوری میشدند که حتی نام سفرنامههایشان را«حیرت نامه» میگذاشتند. شاهزاده با درایت اصلاحطلب عباس میرزا، ولیعهد فتحعلیشاه قاجار در دیدار با موسیو ارنست ژوبر دیپلمات فرانسوی دریکی از منزلگاههای تبریز به ژوبر چنین میگوید: مردم به کارهای من افتخار میکنند، ولی چون من، از ضعیفی من بیخبرند. چه کردهام که قدر و قیمت جنگجویان مغرب زمین را داشته باشم؟ چه شهری را تسخیر کردهام و چه انتقامی توانستهام از تاراج ایلات خود بکشم؟… از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است، معالوصف تمام قوای مرا یک مشت اروپایی(روسی) سرگرم داشته، مانع پیشرفت کار من میشوند… نمیدانم این قدرتی که شما(اروپاییها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون، جنگیدن و فتح کردن و بهکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما درجهل و شغب غوطهور و به ندرت آتیه را درنظر میگیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش برجمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمیکنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هوشیار نمایم؟ در چنین فضایی، روشنفکران آن زمان در پاسخ به پرسشهای عباس میرزا، علت اصلی درماندگی و عقب ماندگی و فلاکت ایران عصر قاجار را در یک کلمه یافتند؛ «قانون». آنها اصرار داشتند علت تمام بدبختیهای این ملت و مملکت نبود این مفهوم است، میرزا ملکم خان ناظم الدوله از روشنفکران نامدار آن زمان، در لندن روزنامه ای به همین نام – قانون – منتشر میکرد و تا می توانست به حکومتهای استبدادی می تاخت و کار بهجایی رسید که ناصرالدین شاه نیز پذیرفت که باید قانون حاکم باشد، تلاشها ادامه یافت تا زمان مظفرالدین شاه که پادشاهی مشروطه به امضای شاه رسید(مرداد ۱۲۸۵ ه.ش) و مجلس اول به سرعت تشکیل شد و قانون اساسی پادشاهی مشروطه تدوین گردید، اما به قول پروفسور کاتوزیان از آنجا که سنتها«سخت جان» هستند مشروطه خواهی به سرعت و با همدستی روحانیت، آیت الله شیخ فضل الله نوری با محمد علی شاه قاجار و نیز همکاری روسها و به توپ بستن مجلس توسط تیپ زرهی کلنل لیاخوف شکست خورد. اما روح مشروطه خواهی و حکومت قانون دربین روشنفکران از بین نرفت و همچنان ادامه داشت تا انقلاب اسلامی درسال ۵۷، در اواخر حکومت پهلوی محمدرضا شاه صدای مردم ایران را شنید و قول داد از قانون اساسی مشروطه و حکومت«قانون» پیروی کند ولی بسیار دیر شده بود. اهمیت قانون و پایبندی به آن با این مقدمه اجمالی بسیار بیش از پیش روشن شد، امروزه «حصرخانگی سران جنبش سبز» عین بیقانونی، عین استبداد، عین خودکامگی و عین عقب ماندگی است. رفع حصر به خودی خود دراین مملکت کن فیکون نمیکند ولی بیقانونی و استبداد و حکومت خودکامه دراین مملکت ویرانی به بار می آورد، آنچه رفع حصر را بسیار مهم میکند پیروی از«قانون» است، و پیروی از قانون باید از حکومت آغاز شود، کارل مارکس میگوید: «فرهنگ طبقه عامه متاثر از فرهنگ طبقه حاکم است». اگر حکومت علناً قانون را زیرپا بگذارد و حرمت آن را بشکند نباید توقع جامعهای مدرن و مترقی را داشته باشیم، اگر حکومت درمقابل قانون پاسخگو نباشد نباید انتظار ترقی و توسعه را داشته باشیم. بنابراین اصل و مفهوم قانون است که در رفع حصر سران جنبش سبز و یا حداقل محاکمه آنان اهمیت داده میشود و از این باب است که رفع حصر و یا محاکمه سران جنبش سبز طبق قانون اساسی مهم میشود و باید مطالبه ملی همه ما ایرانیان باشد. «یعنی عمل به قانون توسط حکومت». و چون حکومت و الیگارشی آن به هیچ عنوان حاضر نیست دراین رابطه به قانون عمل کند و درعوض به قانون شکنی خود ادامه میدهد ملت نیز نباید از این خواسته کوتاه بیایند و عقب نشینی کنند، حرمت شکنی قانون توسط حکومت درهرجا باعث آن خواهد شد که به راحتی درجاهای دیگر نیز قانون شکنی توسط حکومت ادامه پیدا کند، همچنان که در عمل نیز اینطور شده و اسکلههای غیرقانونی و واردات قاچاق امروز تبدیل به امرعادی شده، اختلاسهای نجومی در چند سال اخیر صورت گرفته و اگر تحریمها و درنتیجه بی پولی نبود معلوم نبود حکومت با اختلاسگران برخورد کند یا خیر؟ بنابراین وادار نمودن حکومت در پیروی از قانون و رفع حصر تامین کننده منافع ملی است که باید از سوی خود مردم تعقیب شود.
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.