رسام کدامیک دردِ اسلام داشتند؟ آیت الله خمینی یا دیگران؟ دررفتار سیاسی آیت الله خمینی، آنچه وی همواره ازآن با عنوان "اسلام عزیز" (!!) یاد می کرد، همواره چشمگیر وبسیار تکرار شدنی بود. درکشاکش بحرانهای سیاسی، وی با طرح ادعای ضرورت حفظ "اسلام" که درحقیقت کنایه از شخص وی ونظام ولایت مطلقۀ فقیه بود، تلاش می کرد، معادله را به سود خود تغییر دهد. تشخیص این قاعدۀ کلی دررفتار سیاسی آیت الله خمینی برای بسیاری درآن دوران بویژه درسالهای نخست پس ازپیروزی انقلاب بس دشوار بود. هرچند بعدها خودِ آیت الله خمینی، این دکترین را بصورت "حفظ نظام از اوجب واجبات است"، بصورت علنی وآشکارا مطرح نمود، اما هیجان انقلابی گری حاکم بر فضای سیاسی سالهای نخست فرصت آن نمی داد که کلام وگفتار ورفتار ایشان توسط عقل وشرع ودین محک زده شود، وبسیاری آن رفتارهای ضددینی را با نگاهی پرده پوشانه وگاه مسامحه گرانه می نگیریستند. برای گروهی دیگر هم خشونت وارعاب عریان تا آن اندازه اعمال می شد، که آنان را یارای ایستادگی وتحمل ودست شستن از جان ومال وآبرویشان نبود. آیت الله العظمی سید حسن قمی، دراین میان اما بگونه ای دیگر رفتار نمود. وقتی خبرنگار روزنامۀ میزان ازایشان درخواست نمود تا اگر چنانچه مطالبی را لازم به تذکر می دانند، بفرمایند ایشان اظهار داشتند: " من لازم میدانم برای چندمین بار به ملت مسلمان ایران وبلکه تمامی ملتها اعلام کنم که بسیاری از جریاناتی که فعلاً درایران به اسم اسلام انجام می شود، مربوط به اسلام نبوده بلکه خلاف احکام قطعی اسلام وتشیع است ونزدیک است اعمالی که دراین زمان انجام می شود مشمول این حدیث شریف باشد که فرموده اند: یأتی علی الناس زمان لایبقی من الاسلام الا اسمه ومن القرآن الا رسمه." اعتراض به اعدامها وتصفیه های ابتدای انقلاب شاید درگرماگرم آن دقایق پرالتهاب حتی در زوایای ذهن هیچ کدام از انقلابیون هم خطور نمی کرد که روزی باید پاسخگوی تاریخی باشند که از آغازین ساعات رسیدن به قدرت، سطور آنرا با خون وخشونت قلم زدند. اعدامهای مدرسۀ رفاه، تصفیه اساتید دانشگاه بعنوان انقلاب فرهنگی، زندان وشکنجۀ تمامی کارمندان رژیم گذشته بدون دادگاه ومحاکمه همه وهمه زمینه هایی بود، برای نهادینه شدن خشونت درجامعۀ ایران. تلخ تر آنکه همۀ اینها با وبه نام اسلام صورت می گرفت. صحنه های زشتی که آنروزها خلق شد، درحقیقت زمینه ساز آنچیزی است که ما امروزه آنرا اسلام هراسی ویا اسلاموفوبیا می نامیم. به درستی می توان جمهوری اسلامی ایران را یکی از مهمترین عوامل پیدایش این پدیده درسطح جهانی دانست. درپی همین اعدامها بی رویه وتصفیه های بی حد ومرز بود که بسیاری از اندیشمندان، متخصصان وفرهیختگان این مرز وبوم راه هجرت درپیش گرفتند وایران را به مقصدهایی نامعلوم وگاه معلوم ترک گفتند. این ترک وطن محصولی جز چند میلیون ایرانی مهاجر پراکنده درسر تاسر جهان درحالیکه ایران بشدت نیازمند آنها بوده وهست، نداشت. آیت الله العظمی قمی پس از گذشت تنها دوسال از پیروزی انقلاب پیامدهای منفی این پدیده را یادآور می شود واظهار می دارد: " آنچه دراین دو سال برمردم گذشت همه برقهای امید را به خاکستر نا امیدی کشید تا آنجا که بسیاری از مردان رشید وارزشمند اجتماع وصاحبان مغز واندیشه ومهارت وعلم وتدبیر ازکشور گریختند ویا به انزوای بدنامی وتهمت گرفتار آمدند ویا ازوجود آنها درپستهای مناسب استفاده نشد واین خود بزرگترین فاجعه برای ملت ومملکت است. چرا چنین کردند؟... دست به انتقامجویی وتصفیه حساب بردند وتیغ نابودی برجان ومال وعرض وآبروی مردم نهادند وبرخلاف وعده هایی که از عفو واغماض اسلامی داده شده بود عقده داران به تمامی شؤون این ملت ترکتازی کردند...عجیب است ما که دعوای انقلاب اسلامی وپیروی از مکتب آسمانی اسلام داشتیم ودربرابرمان قانون قرآن کریم وسنت وسیرۀ سراسر رحمت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم قرار داشت، توقع چنین اعمال غیرانسانی را نداشتیم. آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درفتح مکه وحضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درفتح بصره با دشمنان ومشرکان که کمر به قتل آن بزرگوار بسته ودر صدد نابودی آئین مقدس اسلام بودند، به انتفام جویی پرداخت ویا با اعلام عفو عمومی به همگان اطمینان داد که همه جنایتکاران راه خود را بسوی حق بگشایند وشمشیر بر زمین بگذارند وتوبه کنند درامان وپناه اسلام خواهند بود. شاید کمتر ملتی باشد که این سخن طلایی رسول اکرم را نشنیده باشد که هنگام غلبه وپیروزی بردشمن فرمود : اذهبوا انتم الطلقاء یعنی پی کار وزندگی خود باشید که همه شما را از بند عقوبت وکیفر وقصاص رها کردم ویا از قاتل سنگدلی که عموی بزرگوارش حمزه سیدالشهداء را به دلخراش ترین وضعی به قتل رسانده بود گذشت نموده واو را بخشید وبا این خلوق وخوی عظیم، جهانی را به اسلام وفرامین عالیه ان متوجه ساخت وانسانیت را به خضوع وتحسین آن آیین پاک وادار نمود. چرا آقایان از این روش انسانی واسلامی استفاده نکردند وخود وملت اسلام را به چنین درماندگی نشانده وچهره تابنده اسلام وتشیع را درمنظر جهانیان اینگونه تاریک وکریه ووحشت انگیز ترسیم نمودند. من خدای بزرگ را گواه می گیرم که برغربت اسلام وتشیع بسیار گریسته ام وچه شبها که با شنیدن شرح ظلم وستمهای کذایی که برمظلومان ومحرومان روا داشته ومی شود، بخواب نرفته ام." تشیعی که قربانی انقلاب آیت الله خمینی شد! حقیقت این بود، که قربانی حقیقی نظام ولایت مطلقۀ فقیه، اسلام وتشیع بود. مفاهیم دینی همچون "اسلام" و "تشیع" وحتی مفاهیم انسانی توسط ولی فقیه استحاله شدند وعملاً به مفاهیم تهی از مضمون ومحتوا بدل گشتند. ازاسلام چیزی جز نامش باقی نماند، اما رسم وآیینی که آیت الله خمینی آنرا بنیان نهاد، به هرچیزی شبیه ومانند بود، مگر اسلام!!! ازاخلاق مسلمانی، هیچ باقی نماند، درقلمرو حکومت ولی فقیه، نیرنگ وفریب جایز بود، فتاوای حکومت ضد دینی با بسته بندی حکم حکومتی وثانوی (!!) وتحت عنوان حفظ نظام صادرمی شد، ولی فقیه به جای امام معصوم می نشست وحکم می راند، آنهم به زور ودروغ! ودراین بازار مکاره آنچه ارزان تر ازهرچیز به حراج گذاشته شده بود، جان انسان بود وآبروی یک مکتب که شعارش انسان سازی بود نه انسان کشی. شاید این جملات آیت الله العظمی قمی خطاب به مسؤولان امر بهترین گواه بر مدعای قربانی شدن اسلام وتشیع درسایۀ شوم حکومت ولایت مطلقۀ فقیه باشد : " به متصدیان حکومت توصیه می کنم اسلام وتشیع را فدای انقلاب نکنند وهرچه بیشتر بدامن اسلام برگردند ودر دین خدا بدعت ایجاد نکنند زیرا خداوند نعمت خود را از مردمی که از او اعراض کنند می گیرد." تفاوتهای اسلام حقیقی با اسلام خمینی هرچه به پایان عمر دیکتاتوری جمهوری اسلامی نزدیک تر می شویم، پرده های دیگری از نمایشنامه بی دینی حاکمیت امروز، برداشته می شود. برای ما ناظران امروزی درک ودریافت تزویر ونفاق حاکمان بسیار سهل وآسان است. فضای مجازی، شبکه های ماهواره ای وگسترش ارتباطات زمینه ای را فراهم آورده است که هرمحقق منصف وبیغرض با پژوهش تاریخ ومقایسۀ یافته هایش با عملکرد امروز حاکمیت درایران به دروغین بودن ادعای اسلامیت این رژیم پی ببرد. آنچه گره درکار این تمییز میان اسلام ولایت فقیه واسلام حقیقی می افکند، سکوت عالمانی است که باید لب به سخن بگشایند وارباب واصحاب بدعت را به مردمان بشناسند. این سکوت تلخ زمینه ساز بسیاری سوء تفاهم ها درنسل امروز شده است. سخن گفتن از اسلام حقیقی، درفضای آن روز که عده ای قلم به مزد آیت الله خمینی را ازفرش به عرش می بردند ودرکراماتش سخن از تصویر وی درماه می گفتند، کار آسانی نبود. شجاعت بسیار می خواست، تا کسی از اهل دین، بی دینی نظام نوپا را فریاد بکشد، اما آیت الله العظمی قمی کسی نبود که بتواند با چنین بی دینی هایی تخت عنوان تقیه و... مدارا کرده وآرام گیرد. ازهمین رو بود که می گفت: " اسلام دین رأفت است نه قساوت وبیرحمی وانتقام. اسلام دین وحدت ومشورت واحترام به حقوق انسانها ومحبت به یکدیگر وسپردن کار به کاردان است. مکتب اسلام مکتب استبداد وتک روی ومزاحمت یکدیگر نیست. کشوری که درآن چراغ دانش وعلم خاموش ومغزهای اندیشمند فراری ودانشگاهها تعطیل ومردم نسبت به آینده نگران وازیکدیگر بترسند وهرکس دیگری را جاسوس بداند وهرکس بفکر آبرو ریزی وافشاگری ومزاحمت همنوع خود باشد درآن کشور اتحاد ویگانگی واحترام واعتماد بوجود نخواهد آمد بلکه نتیجۀ معکوس خواهد داشت." آیت الله العظمی قمی بلافاصله پس ازاین اظهارات دربندی دیگر از توصیه های خود به اقشار مختلف مردم ایران بر ضرورت روشن گری مردم توسط علما وروحانیون پای می فشارد ومی گوید : " از اهل منبر ووعاظ محترم توقع دارم نگذارند چراغ خاندان پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خاموش گردد وازگفتن حقایق اسلامی واحیاء مکتب جعفری بیم وهراس بخود راه ندهند ودست از روشن گری وتبلیغ معارف برندارند ومنبرها را تنها وسیلۀ چاپلوسی وارتزاق وامرار معاش قرار ندهند وخود را مدیون خاندان نبوت ورسالت بدانند....تحت تأثیر کلمات بظاهر زیبا وتعبیرات فریبنده قرار نگیرند واز اتهامات گروهی انحصار طلب ومصلحت اندیش بهراسند وبدانند که مردم شریف ومسلمان ومؤمن ایران حساب روحانیون واقعی ومروجین مکتب تشیع را ازگروهی معممین ضعیف الایمان وشاید هم منحرف درعقیده وقدرت طلب حاکم جدا می دانند..... از علماء اعلام وائمۀ جماعات خواستارم.... که بر اعمال زمامداران نظارت داشته باشند ونگذارند آنها از صراط مستقیم واحکام اسلام منحرف شوند وبه آنها هشدار دهند که از رژیم گذشته عبرت گیرند تا بواسطۀ غرور ونخوت وطغیان وخود خواهی مبتلا به سرنوشت گذشتگان نشوند." شکاف حکومت وملت وهشداری که توجهی بدان نشد! اما خواندن فرازهای پایانی گفتگوی آیت الله العظمی قمی با روزنامۀ میزان، زبان حال امروز رابطۀ میان حاکمان ومحکومان درناجمهوری ولایت فقیه است : " از زمامداران امور انتظار دارم کاری نکنند که هر روز مردم این مملکت از آنان فاصله بگیرند ومردم را درمقابل خود قرار ندهند وبدانند که اینها همان مردمی بودند که با مذاهب گوناگون ومشاغل مختلف بدامن اسلام وروحانیت با یکدنیا امید وآرزو پناه آوردند. اینها مردمی بودند که از حفقان واختناق ومحدودیتهای زمان پهلوی بجان آمدند ومکتب تشیع وروحانیت را بعنوان یک پناهگاه امن انتخاب کردند. نگذارید این اعتماد از بین برود زیر مردم پناهگاهی نخواهند داشت. کاری کنید که مردم احساس حقارت نکنند ومأیوس نشوند وفکر وعلم وعلاقه واحساس این جامعه را نکشید تا این ملت زنده بماند." بی اعتمادی مردم، مسأله ای شد که درنهایت بزرگترین سران ناجمهوری غیراسلامی هم بدان اذعان می کنند، وبمناسبتهای گوناگون ودرکشاکش تبلیغات انتخاباتی این بی اعتمادی را به رخ یکدیگر می کشند وهر کدام خود را بازگردانندۀ اعتماد به نظام معرفی می کنند! این سلسله نوشتارها پیرامون آیت الله العظمی قمی دراینجا، به پایان رسید. اما این تمامی آنچه می شد دربارۀ آیت الله العظمی قمی گفت، نبود. نامۀ آیت الله العظمی قمی به شماری از مقلدین وعلاقمندان وواکنش خشونت بار حاکمیت به انتقادات ایشان، بیانگر بخشی دیگر از بی دینی های دین فروشان نظام ولایت فقیه است که دربخشهای آینده بدان خواهیم پرداخت.