مصطفی رهبر بسیارند پسران ودختران جوانی از هم نسلان من که پس از دیدن آنچه امروز درکشورمان می گذرد، علامت سؤالی بزرگ فکر وذهنشان را به خود مشغول داشته است، که چرا امروز روحانیت شیعه با دیدن این همه بدعت، انحراف وستمِ اظهر من الشمس برمردمان اینطور به زنجیر رکود ورخوت وبی عملی گرفتار آمده است؟! آیا دروغ بود همۀ تاریخی که درمدرسه خواندیم ؟! همان تاریخی که می گفت، اگر مراجع نبودند، خیزش مردمی مشروطه به پیروزی نمی رسید؟! همان تاریخی که خبر از نقش روحانیت دردفاع از جان ومال وعزت وآبروی مردمان این سرزمین می داد! گذشته ای که روحانیت را پدر توده های مردم وپناهگاه آنان درشدائد ومصائب نشان می داد! روحانیت که با فتوای تحریم تنباکویش پنچه درپنچۀ استعمار انداخت ونشان داد که روحانیت دربزنگاه مشکلات، اجازه نخواهد داد اجنبی خاک این مملکت را به توبره بکشد؟! آیا همۀ اینها گذشتۀ سراب وار ما بودند؟! این پرسشها بخصوص دراین مقطع حساس که سرمایه های انسانی این مرزپرگهر در زندان وتبعید وآوارگی بسر می برند، بیش از پیش رخ می نمایند. براستی چه شد وچه اتفاقی افتاد؟ مشروطیت، فتوای تنباکو بطور خاص ونقش عمدۀ روحانیت دربسیج توده های مردم وقدرت رسانه ای فوق العادۀ شبکۀ اجتماعی روحانیون دراین راه، برای نخستین بار نقش ویژه روحانیت را بعنوان چالشی دربرابر سیاست های حکومتهای وقت درایران وسایر ممالکی که روحانیت شیعه درآنها از نفوذ وجایگاهی ویژه برخوردار بودند، مطرح نمود. حکام وقت به ویژه از مشروطیت به این سو، ازیک سو نمی توانستند این نهاد پرنفوذ اجتماعی را بکلی ریشه کن سازند وازسوی دیگر ناچار به نوعی تعامل با این نهاد متنفذ بودند، وسعی درکسب رضایت آن می نمودند. روحانیت شیعه هم هیچگاه درمقام تأیید حکام وقت برنیامدند که آنرا باید مرهون بافت روحانیت شیعه وشیوۀ مدیریت آن ودرمجموع مردمی بودن آن دانست. ازسوی دیگر اجرای برنامه های حکومتها گاه درتقابل با مصالح ملی، وگاه آموزه های دین قرار می گرفت. دراین میان روحانیت همواره از کارت بسیج افکار عمومی وفشار از پایین برای مجاب نمودن حاکمیت به تصحیح عملکرد خود سود می جست. از همین رو بود که حاکمان از دیرباز درپی تسلط براین کیان مستقل شیعی برآمدند. ردپای این آرزوی دیرینه را می توان درمیان اسناد موجود درآرشیو سازمان اطلاعات وامنیت کشور (ساواک) در زمان پهلوی یافت. درگزارشی از وضعیت حوزۀ علمیۀ قم، که به تاریخ 22 اسفندماه 1335 توسط ساواک تهیه شده است، با اشاره به وضعیت موجود در حوزه ها، به این مطلب که حوزه ها بطور کلی به دستگاه حاکمه کشور اعتقادی ندارند، اشاره می شود. سپس درپایان این گزارش پیشنهاد می شود: "اگر درتهران سازمان دینی بوجود آید واز مقدورات فعلی مثل مسجد سپهسالار دستگاه تولیت قم دستگاه تولیت آستانه درحوزه علمیه قم پرتو اندازد می توان غیرمستقیم این حوزه را تحت تأثیر ایهامات مفید قرار داد وبیش از هردستگاه تبلیغاتی برای ارشاد ورهبری افکار عمومی بخش مهمی از مردم کشور اقدام نمود." سطور پایانی این گزارش حاکی از اهمیت فوق العاده ای است که حوزه ها وتأثیرگذاری آنها برافکار عمومی ونیز سیطره برآنها نزد دستگاه حاکمه برخوردار است. این سند را می توان بخشی از نقشۀ راهی دانست که هیئت حاکمه برای تسلط برنهاد حوزه وروحانیت وتحت کنترل درآوردن این نهادپرقدرت، در پی اجرای آن بوده است. در سوی دیگر هم حوزه وبزرگان آن ومراجع وعلما همواره دربرابر تهدیدها وتطمیع های حاکمان مقاومت نمود، وتوانست تا حدود زیادی استقلال خود را حفظ نماید. اجرای این طرح عملاٌ تا پیروزی آیت الله خمینی به تعویق افتاد واین نقشۀ راه پس از پیروزی انقلاب آیت الله خمینی، دردستور کار انقلابیونی قرار گرفت که خود با بهره گیری از پشتیبانی وسیع نهاد روحانیت، قدرت را قبضه نموده بودند. تسلط بر نهاد روحانیت وبه چال کشیدن اعتبار حوزه هدف نهایی آیت الله خمینی برای درکنترل گرفتن نهادی بود که بصورت بالقوه می توانست برای رژیم استبدادی او منشأ خطر باشد. از این رو بود که طرح حذف مراجع مستقل ومعترض وسرکوب وارعاب منتفدان بصورت وسیعی آغاز شد. درکنار پروژه ارعاب، دولتی کردن نهاد روحانیت، همانگونه که درسند ساواک مورد اشاره قرار گرفته است، توسط انقلابیون پیگیری شد. تأسیس نهادهای دینی دولتی به موازات مؤسسات دینی موجود بهمراه اختصاص بودجه های کلان میلیونی به تأسیس مؤسسات به اصطلاح تحقیقاتی بخشی از برنامه های تطمیع هیئت حاکمه برای تسلط بر نهاد حوزه بود. بدعتهایی چون خلع مرجعیت، نصب به مرجعیت، اعلام لیست مراجع جایز التقلید و... همه وهمه ازپیامدهای شوم نقشه ای بود که رژیم ولایت فقیه میراث دار آن بود. روحانیت که بازتاب دهندۀ افکار عمومی قشر متدین جامعه بودند، دیگر آن کارکرد سابق را نداشت وبه انعکاس آنچه رهبری امر می فرمود بدل شد. تا بدانجا که امروز شأن مرجعیت شیعه تا بدانجا تنزل یافته است که مشتی اراذل واوباش تحت عنوان " انصار حزب الله " و... بر حوزه وحوزویان فرمان می رانند. هرکس با سلطان بیعت کند، امان دارد وهرآنکس که مخالفت نماید، امانش می برند! درکنار اینها وازهمه مهمتر، راهکار دیگر حاکمیت ایجاد طبقه ای از مزدوران بود که با وجود انواع مفاسد اقتصادی، خارج از سازوکارهای متعارف برای تصدی مرجعیت وصرفاً بفرموده وبا اشارۀ رهبری متصدی مرجعیت شدند، تا نظام از جهت عدم اعتراض آنان درآینده مطمئن باشد. "نومرجع های بی سواد" ملقمه ای از دین سیاسی وانحصارطلبی را با چاشنی خشونت بعنوان دین به مردم عرضه نمودند تا حاکمان با اتکا به فتاوای رنگارنگ وعاظ السلاطین جامۀ شرم وحیا را بدرند، وحتی تجاوز به زندانی هم با استناد به فتوای عالمان دین تقریر شود. دراین میان اما برخی براین باورند که مراجعی هم هستند که راه سومی را برگزیده اند که همانا سکوت وعدم مداخله درکشمکش های جاری است. درنوشتار آینده بطور مشروح به این مسأله خواهم پرداخت.