مجتبی واحدی
اگر در سالهای پیش از انقلاب، روحانیون از احترام ویژه ای در میان ایرانیان بر خوردار بودند دلیلی نداشت جز آنکه مردم، آنان را نماد دین می دانستند و اگر امروز حتی روحانیون منتقد جمهوری اسلامی برخلاف سالهای پیش از انقلاب، از احترامی در جامعه برخوردار نیستند دلیل آن را باید در تغییر نگاه اکثریت ایرانیان به مقوله دین و نقش آن در زندگی روزمره جستجو کرد. اخیراً آمارهایی توسط مقامات رسمی جمهوری اسلامی منتشر شده که افزایش بی سابقه مصرف مشروبات الکلی در ایران را نشان می دهد. قطعاً این موضوع را نمی توان مهمترین نگرانی برای جامعه کنونی ایران دانست زیرا به برکت ادامه حاکمیت جمهوری اسلامی، انواع پلیدی ها در حال گسترش در ایران است. امروزه اختلاس های کمتر از میلیارد موجب سرشکستگی مختلس در میان هم قطاران است، دروغ های معمولی ، بسیاری از افراد را ارضا نمی کند، پایبندی های خانوادگی هر روزدر حال کاهش است و.....اما هدف از این نوشتار مقایسه وضعیت "ایران پس از جمهوری اسلامی " با "ایران در سالهای پیش از انقلاب " است تا مشخص شود شکست جمهوری اسلامی تنها در اداره درست جامعه و تأمین حداقل رفاه برای ایرانیان نیست بلکه این نظام پرمدعا در مهم ترین حوزه مورد ادعای خویش با بزرگترین شکست مواجه بوده است. اجازه بدهید از یک تجربه شخصی آغاز کنم. دوران نوجوانی و سالهای اولیه جوانی من در تهران و در محله نارمک سپری شده است. البته پدر و مادرم همچنان در محله ای زندگی می کنند که چهل و پنج سال قبل در آنجا مستقر شدیم. پدرم روحانی محل بود و البته در آستانه هشتاد سالگی ، همچنان در محل زندگی مورد احترام است زیرا اغلب همسایگان شاهد کاهش سطح زندگی او نسبت به سالهای قبل از انقلاب بوده و هستند. در همین محل در سالهای پیش از انقلاب ، همسایه ای داشتیم که مصرف کننده دائمی مشروبات الکلی بود اما گاه زیاده روی او در این کار حتی خانواده اش را دچار نگرانی و وحشت می کرد. یک بار افراط او در نوشیدن مشروبات در حدی بود که همسرش وحشت زده به درب منزل ما آمد و از پدرم کمک خواست . پس از حدود چهل سال ، منظره آن شب همچنان جلوی چشمان من است.زمانی که به درب منزل آنها رفتیم سرو صدای مرد خانه به شدت بلند بود اما به محض آنکه چشمش به پدرم افتاد به حالت احترام روی زمین نشست وساکت شد. این امردلیلی نداشت جز آنکه احترام به روحانیون، ملکه ذهنی اغلب ایرانیان بود. حدود بیست سال پس از آن شب و در حالی که من زندگی مستقل داشتم روزی برای دیدن پدر و مادر، به نارمک رفتم. پدرم در خانه نبود بعد از دقایقی از راه رسید. چهره بسیار خسته و پرغصه او نگرانم کرد .علت را سؤال کردم . گفت از میدان امام حسین تا خانه پیاده آمده ام - حدود شش کیلومتر- زیرا هیچ تاکسی یا مسافر کشی من را سوار نکرده است. چندی بعد از آن ، یک شب که مجدداً برای سرکشی به پدر و مادر عازم نارمک بودم دو تن از روحانیون که از دوستان پدرم بودند را دیدم که منتظر تاکسی بودند. جلوی پای ایشان ایستادم و آنها هم به تصور آنکه به مسافر کشی مشغول هستم درب عقب پیکان من را باز کردند و سوار شدند.درد دل آن دو روحانی سالخورده با یکدیگر شنیدنی بود. یکی از آنها به دیگری می گفت : " قبل از انقلاب ، چه احترامی در میان مردم داشتیم. حالا تاکسی که سوارمان نمی کند ، هر جا که پیاده رفت و آمد می کنیم بچه ها آزارمان می دهند ، جوان ها به ما ناسزا می گویند و بزرگ تر ها هم بی احترامی یا حد اقل بی اعتنایی می کنند .تازه هر چند وقت یکبار، دادگاه ویژه روحانیت ، من را احضار می کند که چرا در سخنرانی هایت ، به اندازه کافی آقارا دعا نمی کنی؟" البته آن بینوا چیزهای دیگری هم گفت که بازگو کردنی نیست. اگر در سالهای پیش از انقلاب، روحانیون از احترام ویژه ای در میان ایرانیان بر خوردار بودند دلیلی نداشت جز آنکه مردم، آنان را نماد دین می دانستند و اگر امروز حتی روحانیون منتقد جمهوری اسلامی برخلاف سالهای پیش از انقلاب، از احترامی در جامعه برخوردار نیستند دلیل آن را باید در تغییر نگاه اکثریت ایرانیان به مقوله دین و نقش آن در زندگی روزمره جستجو کرد. دخالت بیش از حد و آزار دهنده جمهوری اسلامی در احولات شخصی مردم و استفاده ابزاری از دین برای تأمین خواسته های حقیر - و عموما نامشروع _ سران نظام، حاصلی جز بدبینی به دین نداشته که ثمره آن را می توان دردین گریزی، تمسخر عناوینی که روزی برای همگان مقدس بود و نیز افت منزلت اجتماعی روحانیون مشاهده کرد. البته تغییر نگاه به مقوله دین ارثی و خانوادگی و پرسش گری نسبت به مقدس ترین عناوین دینی ، نه تنها مذموم نیست بلکه می تواند نتایج و برکات فراوان داشته باشد اما اکنون به نظر می رسد نوعی دین گریزی همراه با لجاجت در حال فراگیر شدن در جامعه است. در واقع بسیاری از کسانی که قدرت مقابله مستقیم با حکومت دینی را ندارند به کم خطر ترین مبارزه با نمادهای حکومتی بر خاسته اند و آگاهانه یا ناآگاهانه دست به کارهایی می زنند که مخالفت با جمهوری اسلامی تلقی می شود.پس از آنکه معاون وزیر بهداشت جمهوری اسلامی ، از مصرف سالانه چهار صدو بیست میلیون لیتر مشروبات الکلی در ایران خبر داد خبرگزاری فارس وابسته به سپاه ، به سراغ پلیس جاده ای کشور رفت و به نقل از مقامات رسمی این نهاد اعلام کرد از چهارصد و دو مورد تست الکل رانندگان ، صد و شصت مورد - چهل درصد - مثبت بوده است. رشد سریع و نگران کننده مصرف مشروبات الکلی در ایران ، موضوعی است که باید مورد بررسی کارشناسان مستقل قرار گیرد اما تردید ندارم که یکی را دلایل عمده آن مبارزه با خواسته ها و تبلیغات حکومت از کم هزینه ترین راه است. در واقع گروهی از ایرانیان مسائل مذهبی را از نمادهای حکومتی می پندارند و از سوی دیگر می دانند که مبارزه با نمادهای دینی حکومت به مراتب کم خطر در از ایستادگی در برابر نماد های سیاسی نظام جمهوری اسلامی است . لذا این راه را برای جدا کردن مسیر خود از حاکمیت استبدادی انتخاب کرده اند. البته مبارزه مذهبی با جمهوری اسلامی ، تنها در افزایش دین گریزی خلاصه نمی شود. بر این باورم که افزایش گرایش به برخی اقدامات مانند قمه زنی در سالهای اخیر نیز نوعی مبارزه با حکومت است. اگر چه شخصاً این کار را ناپسند می دانم اما یقیناً عده ای از قمه زن ها با اعتقاد قلبی مبادرت به این کار می کنند . در عین حال رشد گرایش به اقدامات اینچنینی را نمی توان بی ارتباط با مخالفت رهبر جمهوری اسلامی با آن دانست.همانطور که افراط نهاد های حکومتی در مبارزه با این پدیده نیزنمی تواند بی ارتباط با مواضع سیاسی برخی روحانیون باشد که گروهی از حامیان ایشان به اقداماتی همچون قمه زنی علاقه مند هستند. اما در طرف حکومت و حامیان آن نیز می توان نشانه هایی از تصعیف شدید پایبندی های دینی مشاهده کرد. افزایش اختلاس ، تضییع حقوق عمومی ، رواج مشمئز کننده دروغ در میان وابستگان به حکومت و افت شدید پایبندی های اخلاقی از مظاهر دین گریزی در میان حاکمان جمهوری اسلامی است. البته انکارنمی کنم که در ابعاد نمایشی ، ظواهر جمهوری اسلامی ، مذهبی تر شده است . افزایش نمایش های تلویزیونی اعتکاف یکی از نمونه های رایج در این زمینه است که در واقع همین مسئله نیز ناشی از دین گریزی است زیرا براساس توصیه های دینی هرنوع تظاهر در امور عبادی ، نوعی " ریا " می باشد که در احکام و توصیه های دینی به شدت مورد مذمت واقع شده است.به عبارت دیگر ، حکومتی که با ادعای احیای دین ، بسیاری از مردم را خود همراه ساخت و حکومت سلطنتی را ساقط کرد نه تنها توفیقی در این زمینه نداشته بلکه اسلام و مظاهر آن را نیز قربانی کرده است. در این مورد بازهم خواهم نوشت.
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.