مجید خیامی حمله به سفارت عربستان سعودی در تهران وکنسولگری این کشور در شهر مشهد موجی از انتقادات وموضع گیری کشورهای عربی ومحکومیت جهانی را در پی داشته است. هرچند این اعتراضات در پوشش محکومیت اعدام روحانی منتقد شیعه، نمر النمر، در عربستان سعودی آغاز شد، اما غروب آفتاب نخستین روز اعتراضات آبستن اتفاقاتی بود که به هیچ وجه خوشایند نظام جمهوری اسلامی ودستگاه دیپلماسی آن نبود، تا آنجا که رسانه های داخلی کشور از آن به عنوان باخت بزرگ ایران در سیاست خارجی یاد کردند. حمله نیروهای به اصطلاح "خودسر" به سفارتخانه وکنسولگری عربستان سعودی وبه آتش کشیدن اماکن استقرار نمایندگی های دیپلماتیک این کشور در ایران وعدم برخورد جدی نیروی انتظامی ویگان های محافظت از اماکن دیپلماتیک با حمله کنندگان سبب شد تا کار به شورای امنیت سازمان ملل کشیده شده ومحکومیت شدید ایران را در پی داشته باشد. در این میان مسئولان ومسببان این حادثه در تلاشی مذبوحانه در صدد برآمده اند تا از این قمار باختۀ خارجی محملی برای تسویۀ حساب با جریانهای مذهبی داخل کشور بسازند. طی دو روز گذشته چماقداران انصار حزب الله وارگانهای رسمی آنها در فارس نیوز وغیره با پخش شایعاتی در فضای مجازی تلاش کرده اند تا با به میان کشیدن پای جریان آیت الله شیرازی به این ماجرا، به زعم خود هواداران ایشان را عاملان اصلی تجاوز به سفارت وکنسولگری عربستان سعودی در تهران ومشهد جلوه دهند. این نوع فرافکنی ها در ادبیات جمهوری اسلامی وهواداران آن البته تازه وبی مانند نیست، اما به نظر می رسد در سایۀ خفقان رسانه ای موجود در داخل کشور وممنوعیت موجود در رسانه های داخل کشور دربارۀ پرداختن به آیت الله سید صادق شیرازی، توضیح نکات زیر ضروری به نظر می رسد: نخستین نکته قابل تأمل در این ماجرا برخورد دوگانۀ جمهوری اسلامی با ماجرای اعدام روحانی منتقد سعودی بود. جمهوری اسلامی در آغاز تلاش کرد تا با پنهان کاری دربارۀ اختلافات با آیت الله اعدام شدۀ سعودی از این ماجرا ابزاری برای زهرچشم گرفتن از رقیب منطقه ای بسازد. در نخستین لحظات پس از مخابرۀ خبر اعدام روحانی منتقد سعودی جمهوری اسلامی تلاش کرد تا از فرصت پیش آمده واحساسات تحریک شدۀ شیعیان منطقه نسبت به اعدام این روحانی محبوب شیعه ابزاری برای تحمیل رهبری خود بر شیعیان بسازد. سیاست گذاران جمهوری اسلامی گمان می کردند که با موج سواری بر خون اعدامیان شیعۀ سعودی می توانند ایران را بار دیگر در کانون توجه شیعیان منطقه قرار داده وبه جهانیان بقبولانند که ایران همچنان رهبر بلامنازع شیعیان در منطقه وجهان است. از رهبر جمهوری اسلامی گرفته تا نمایندۀ جمهوری اسلامی در لبنان، سید حسن نصر الله، آیت الله نمر النمر را فقیه مجاهد خطاب کردند وبا توصیف مجاهدت ها وشجاعت های این روحانی منتقد وستایش از شخصیت او تلاش کردند تا راهی به دلهای به خشم آمدۀ شیعیان وتسویه حساب با رقیب دیرینه بازکنند. مقامات ایران البته تلاش کردند تا با وعده هایی از قبیل انتقام الهی، آنچنانکه رهبر جمهوری اسلامی هم اشاره کرد، در نهایت چراغ سبزی برای طراحی حملات نیروهای خودسر ولباس شخصی به نمایندگی های دیپلماتیک عربستان سعودی شد. اما آنچنانکه طی روزهای بعد مشخص تر شد، در حقیقت جمهوری اسلامی اعدام شیخ نمر وخون او را تنها وتنها محملی برای انتقام از رقیب دیرینۀ منطقه ای اش قرار داد. مسأله ای که با پخش گستردۀ فیلمهای سخنرانی آیت الله نمر در فضای مجازی وآشکار شدن شکاف میان مواضع او ومواضع جمهوری اسلامی بیش از پیش مورد تأکید قرار گرفت. شخصیت مستقل نمر النمر، ومواضع او هیچگاه با مواضع رسمی جمهوری اسلامی وسیاستهای تبیین شدۀ این کشور در منطقه وجهان همخوانی نداشت. آیت الله نمر النمر از مهمترین منتقدان تاریخ صدر اسلام وخلفای اهل سنت به شمار می رفت که در ادبیات جمهوری اسلامی امری مذموم به شمار می آید. در بعد سیاسی هم آیت الله نمر النمر از مهمترین منتقدان نظام اسد در سوریه به شمار می رفت که بارها کشتارها وسرکوبهای حکومت این کشور را محکوم کرده بود. انتساب به جریان آیت الله شیرازی وجریان آیت الله مدرسی (از جریانهای نزدیک به مرجعیت آیت الله سید صادق شیرازی) نکتۀ دیگری بود که آیت الله منتقد سعودی بارها بر آن انگشت گذاشته بود وچندان خوشایند جمهوری اسلامی ورهبر آن نبود. همین ویژگیهای فکری هم بود که سبب شد تا در زمان زنده بودن شیخ هیچ اقدام وفشار جدی دیپلماتیک از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران برای آزادی ویا دست کم لغو حکم اعدام وی صورت نگیرد. این در حالی بود که تریبونهای رسانه ای وتبلیغاتی آیت الله شیرازی یکپارچه دربارۀ آزادی آیت الله نمر النمر بسیج شده بودند. سازمان دیده بان حقوق شیعه، از بنیادهای حقوق بشری وابسته به جریان آیت الله شیرازی، طی بیانیه های متعدد خطر اعدام این روحانی منتقد شیعه را یادآور شده وخواستار دخالت سازمانهای حقوق بشری برای نجات جان او شده بود. علیرغم آنکه در منظر سیاستمداران وافکار عمومی داخلی ومنطقه ای وجهانی بعنوان مسببان اصلی این حادثه به شمار می روند، تلاش انصار حزب الله برای وارد کردن جریان آیت الله شیرازی به این ماجرا در حقیقت تلاش دوگانۀ ایران از یکسو برای "شیرازی" کردن آیت الله نمر النمر وانحصار این روحانی محبوب شیعۀ عرب به جریان شیرازی هاست تا با به اصطلاح محدود سازی دایرۀ تأثیر گذاری والهام بخشی وی به عنوان شخصیتی که رژیم ها دیکتاتور چه شیعه وچه سنی را به طور یکسان مورد انتقاد قرار می داد، همچنان شخصیتهای وابسته به جمهوری اسلامی همچون حسن نصر الله را در دایرۀ توجهات شیعیان منطقه وجهان قرار دهند وهم از سوی دیگر گناه حماقتها وندانم کاری ها خود را برگردن شیرازی ها بیندازند وچالش این شکست مفتضحانه را به فرصتی برای انتقام گرفتن از شیرازی هایی بدل کنند که اعدام شیخ نمر محبوبیت شان را به ویژه در جهان شیعه وبویژه در میان شیعیان عرب یکباره دو چندان ساخت. برپایۀ این تحلیل درک پیش زمینه ها و چرایی های ایراد اتهامات اخیر به جریان آیت الله سید صادق شیرازی چندان دشوار نیست ویافتن شواهد در رد این مدعا حتی آسان تر نیز هست. مدعیان علاوه بر آنکه باید اتهامات خود را در دادگاهی صالحه به اثبات برسانند، باید به پرسشهای زیر نیز پاسخ دهند؛ اول اینکه، شیرازی ها "عدم خشونت مطلق" در مبارزه را به عنوان اصلی مسلم پذیرفته اند. از مرجع جریان شیرازی ها، آیت الله سید صادق شیرازی، وپیش از او برادرش آیت الله سید محمد شیرازی تا نمادهای این جریان از جمله آیت الله نمر النمر، همیشه وهمواره بر ضرورت عدم خشونت وتوسل به زور در تمامی وجوه واشکالش پای فشرده اند. آیت الله نمر النمر که هم حسن نصر الله وهم آقای خامنه ای او راه فقیه مجاهد وعلامه خطاب کردند، از آغاز مبارزاتش در عربستان سعودی در بهار عربی بر مسالمت آمیز بودن مبارزه برای احقاق حقوق پای فشرد ومقامات عربستان تا کنون حتی یک مدرک از توسل او ویارانش به خشونت ارائه نکرده اند. چگونه جریانی که عدم خشونت در مبارزه ودست بردن به سلاح را به عنوان اصلی در مبارزه برای مطالبۀ حقوق پذیرفته است ودر مقاطعی بس سخت تر ودشوار تر از خشونت ورزی دوری جسته است، یکباره آنهم در ایران واینچنین بی مقدمه تمام اصول مبارزاتی اش را زیرپا بگذارد. آنهم در مقابل جمهوری اسلامی ونظریه پردازان آن که همواره خشونت وتوسل به زور در مبارزه را ترویج وتبلیغ کرده اند. خطابه های پرطمطراق وپر سر وصدای آیت الله مصباح یزدی، پدر معنوی سپاه وبسیج وانصار حزب الله، دربارۀ خشونت وضرورت کاربرد آن در اسلام آنهم در پیش از خطبه های نماز جمعه تهران بیانگر مواضع رسمی جمهوری اسلامی در باب خشونت واستفاده از آن در مبارزه است. اگر بنا باشد مبانی نظری مورد قبول جریانهای سیاسی در ارزیابی وداوری دربارۀ افعال شان مبنا قرار گیرد، بی شک جمهوری اسلامی وانصار حزب الله وبسیجیان متهمان وبلکه مجرمان قطعی ماجراهای اخیر خواهند بود، نه جریانی که اساساً نه تنها خشونت را مشروع نمی داند، بلکه عدم خشونت وتساهل وتسامح ومدارای اش همواره عناوین اتهامی اش بوده اند. دوم اینکه، اگر شیرازی ها بنای برخورد خشونت آمیز با ماجرای اعدام آیت الله شیخ نمر را داشتند چرا این واکنش های خشونت آمیز تنها وتنها به ایران محدود شد ودر دیگر مناطق که شیرازی ها فضایی بازتر ودستی گشاده تر در اعمال خشونت مدعایی داشتتند، چنین نکردند؟ سفارت عربستان سعودی در عراق بهترین کاندیدا ودر دسترس ترین مقر دیپلماتیک سعودی برای این برخورد خشونت آمیز مدعیایی بود. اگر شیرازی ها واقعاً قصد اینگونه برخوردها را داشتند، چرا در یکی از اصلی ترین پایگاه هایشان یعنی عراق که هم عده وعدۀ بیشتری برای اینکار داشتند، دست به این کار نزدند؟ واتفاقاً سخت ترین منطقه، یعنی ایران را، که خود در آنجا تحت شدیدترین فشارها قرار داشتند، برای این کار انتخاب کردند؟! سوم اینکه، چگونه نیروهای انتظامی ونهادهای امنیتی کشور که سال گذشته در اقدامی هماهنگ بسیاری از شبکه های تلویزیونی مذهبی شیعه را با اتهام وابستگی به جریان آیت الله شیرازی تعطیل وقلع وقمع نموده بودند واز دو سال پیش به این سو تمامی بولتن ها خبری را از توطئه پردازی های جریان شیرازی پر کرده بودند، از چنین توطئۀ بزرگی با چنین ابعاد خطرناکی غافل مانده بودند وچند روز طول کشید پس از انبوهی از اظهارات متناقض سرانجام جوسازی وتبلیغات یکسویه علیه جریان شیرازی ها کلید بخورد. مگر نه اینکه فرمانده پلیس تهران گفته بود اینها مردم بودند ومردم را نمی شود زد. از کی نیروهای انتظامی ونیروهای امنیتی نظام در کتک زدن هواداران یک مرجع تقلید منتقد تقوا به خرج داده بودند، که این بار دومی باشد که چنین می کنند. نزدیک به یک دهه قبل، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی وبرادران گمنام وزارت اطلاعات که حتی از حمله وضرب وستم عده ای از زنان بی پناه بیت شیرازی که در سالگرد درگذشت مرجع فقیدشان بر مزار او گرد آمده بودند، دریغ نکرده بودند، یکباره در برابر تجمع آنان واقدامات مدعایی آنان سکوت کرده وبه آنان اجازۀ ایجاد چنین هزینۀ گزافی دادند؟! مطلب چهارم اینکه، در جرم شناسی نگاهی به سوابق متهمان یکی از راههای احراز عنوان اتهامی بشمار می آید. نگاهی به سابقۀ جمهوری اسلامی در این باره هرگونه شک وشبهه را درباره اینکه مقربان نظام طراحان وعاملان این حمله بوده اند، رفع می کند. نیروهای نزدیک به هستۀ سخت قدرت در نظام جمهوری اسلامی از آغاز انقلاب تا کنون بارها وبارها اقدام به حمله به سفارتخانه های کشورهای مختلف دنیا نموده وحتی دیپلماتهای کشوری دیگر را که بر اساس اعراف بین المللی از مصونیت دیپلماتیک برخوردار هستند، را به گروگان گرفته اند. حمله به سفارت آمریکا در آغاز انقلاب که آیت الله خمینی از آن به انقلاب دوم تعبیر نمود، حمله به سفارتخانه های عربستان وکویت در سال 1366 وپس از ماجرای کشتار حجاج توسط عربستان سعودی وپس از آن حمله به سفارتخانۀ انگلیس ىر سال 1390 وتخريب ساختمان آن نمونه های روشنی هستند که نه تنها مسئولان جمهوری با آن برخورد نکردند، بلکه در تمامی مورد مورد تشویق زمامداران هم قرار گرفت. حتی در اشغال سفارت انگلیس، آقای خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، حمله کنندگان را جوانان ودانشجویان پرشور، متدین وانقلابی توصیف کرد. در مقابل این پیشینۀ تاریخی چگونه می توان باور کرد که جریانی دیگر که حتی یک مورد سابقۀ چنین رفتارهای مغایر با شرع وعرف را هم درکارنامۀ خود ندارد وهیچگاه حتی اینگونه اقدامات را تأیید نکرده است، یکباره ویک شبه وبدون هیچ دلیل وبینیۀ قبلی تصمیم به تغییر رویه وچنین اقدامی گرفته باشد. نکتۀ پنجم وپایانی آنکه، چگونه شیرازی ها که از چنین اراده وقدرت سازماندهی وعملیاتی بر روی زمین برخوردار بوده اند، از چنین اقدامی حتی در سطحی ضعیف تر وبرگزاری یک تجمع اعتراض آمیز در واکنش به فشارهای دوسال ونیم گذشته خودداری کرده بودند. چرا در اعتراض به برخوردهای یکطرفۀ حاکمیت تا کنون حتی اجازۀ برپایی یک تجمع اعتراضی را هم نیافته اند اما یکباره وناگهانی اجازۀ وتوان حضور در برابر سفارت یک کشور بیگانه آنهم در پیش چشم نیروهای اطلاعاتی وامنیتی مستقر در اطراف سفارتخانه ای حساس را یافتند؟ مگر نه اینکه شواهد میدانی و بر اساس تصاویر گرفته شده از حادثه، حمید استاد از عوامل انصار حزب الله را یکی از اصلی ترین عناصر سازماندهی حمله به کنسولگری عربستان در مشهد نشان می دهد. چرا مدعیانی مثل آقای حقیقت پور از اعضای کمیسیون امنیت مجلس ربط این سرکردۀ انصار حزب الله به جریان شیرازی را دقیقاً توضیح نمی دهند وتنها به طرح اتهامات بی پایه در این باب اکتفا می کنند؟ نتیجه گیری صرف نظر از بحث های موجود پیرامون مدعیات بی پایۀ نظریه پردازان نظام جمهوری اسلامی دربارۀ عوامل حمله به سفارت عربستان، اکنون دو مطلب محرز شده است: نخست اینکه مسئولان جمهوری اسلامی بعد از تحمیل این هزینۀ سنگین به جایگاه دیپلماتیک کشور، اکنون در مقام پشیمان تنها به دنبال بهانه ای برای سلب مسئولیت حقوقی وشرعی از خود بوده وچون همیشه به جای حل مشکل به فرافکنی ومتهم ساختن دیگری روی آورده اند. دوم اینکه، پس از دو سال ونیم مطرح ساختن اتهامات رنگارنگ نسبت به جریان آیت الله شیرازی از وابستگی به کشورهای بیگانه تا تفرقه افکنی، این مدعیات بی اساس ومضحک دربارۀ ارتباط عاملان حمله با آیت الله شیرازی عمق دروغ پردازی وبی پایه گی دیگر مدعیات جمهوری اسلامی دربارۀ جریان آیت الله سید صادق شیرازی را آشکار ساخت. * مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.