مصطفی رهبر خواندن اظهارات اخیر آقای خامنه ای دربارۀ تعریف ولایت مطلقۀ فقیه ومسائل مربوط به آن، هرچند درنگاه نخست برای من وشاید بسیاری دیگر، مشمئز کننده بود اما نیمۀ پرلیوان هم نباید دورازنظر بماند. این اظهارات اولاً نشان از چالش تئوری ونظری عمیقی داشت که نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه این روزها با آن دست به گریبان است. پیشینۀ تاریخی آقای خامنه ای درنادیده گرفتن چالشهای موجود درعرصۀ سیاسی تاسرحد امکان وانکار واقعیتهای موجود سیاسی، اجتماعی وفرهنگی ، نشان می دهد که وی حداکثر تلاش خود را برای نادیده گرفتن گفتمانهای سیاسی حاکم درمیان نخبگان سیاسی، بکار می گیرد، وتا زمانیکه چالش وبحران به سطح جامعه وافکار عمومی گسترش پیدا نکند، اقدام به موضع گیری صریح وروشن دربارۀ آن موضوع خاص نمی نماید. همگان به یادداریم که چگونه درآغاز دوران اصلاحات وانتخاب سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری، ایشان وجود اصل اختلاف درمیان جریانهای سیاسی داخل نظام را انکار نمود، اما درانتخابات مجلس ششم دربارۀ به قدرت رسیدن یک جریان سیاسی خاص هشدار داد ورسماً به وجود یک جریان غیرخودی درنظام اعتراف نمود. اظهارات امروز آقای خامنه ای دربارۀ ارائۀ تعریفی نسبتاً طنزآلود، از ولایت مطلقۀ فقیه وتلاش برای ارئۀ چهره ای عقلانی ومنطقی از نظریه ای ناسازگار با مبانی اولیۀ عقل ومنطق وحتی دین وشریعت، درحقیقت ازعبور پرسشهای پیرامون این نظریه از مرز نخبگان سیاسی به افکار عمومی جامعه حکایت دارد، تا آنجا که حسگرهای امنیتی نظام این خطر را به آقای خامنه ای منعکس نموده وایشان پس از دوره ای از ناکامی درفضیلت تراشی ها وتلاش برای خرید مشروعیت، اکنون به اصطلاح درصدد رفع شبهه وپاسخ به اتهامات برآمده اند. نگریستن به اظهارات رهبر دیکتاتور ایران از این منظر درحقیقت امیدواری ها برای تداوم جنبش اعتراضی مردم واحتمالاً فشار هرچه بیشتر بررهبری برای تن دادن به خواسته های مدنی مردم را افزایش خواهد داد. ازسوی دیگر، مطرح نمودن مسائلی چون انعطاف پذیری درعین کوتاه نیامدن از اصول ومواردی ازاین قبیل را می توان درراستای اتخاذ سیاست بیم وامید ویا به تعبیر سیاسی تر چماق وهویج دربرخورد با بخشهایی از اصلاح طلبان دانست که ممکن است درنهایت آنان را وادار به مشارکت درانتخابات نماید. اما روی دیگر این اظهارات نیز بسیار امیدوار کننده است. آقای خامنه ای ودستگاه تبلیغاتی طویل وعریض ایشان امروز وپس ازگذشت بیش ازدوسال از تکرار ادعاهای پرطمطراق رفع ودفع فتنه وبه انزوا راندن فتنه گران، برای به صحنه کشاندن دوبارۀ همان فتنه گران می کوشد وبه درستی دریافته است، که اگر چاره ای برای جذب این فتنه گران که ظاهراً امروز همگان پذیرفته اند تعدادشان اندک نیست ودرحقیقت بیست وچهار میلیون نفر است، اندیشیده نشود، انتخابات آیندۀ مجلس را به چالشی عظیم دربرابر نظام بدل خواهد نمود. بکارگرفتن واژۀ "کلیددار اصلی نظام" توسط آقای خامنه ای، درحقیقت پیغامی است اولاً به جامعه، که سرنخ تمامی امور به رهبری می رسد، ومقاومت دربرابر امرمطاع ولی مطلق فقیه، امری بی فایده است، وثانیاً پیامی است به نخبگان وجریانهای سیاسی، که پیمانها وائتلافهای سیاسی برای رقابت جریانهای مربوط به بیت رهبری، بی فایده ومحکوم به شکست است، ورهبری ممکن است با اتکاه به همان انعطاف یاد شده، ائتلافهای سیاسی خود را با جریان یا گروهی خاص برهم بزند وجریانها سیاسی باید اندیشۀ عبور ازکلید دار اصلی نظام ودور زدن او را برای همیشه فراموش کنند. اصولاً زبان تهدید واستفاده مکرر آن برای دیکتاتورها امری طبیعی وپذیرفتنی است که نشان از استیصال فرد مستند ودیکتاتور دارد. رسیدن ورساندن آقای خامنه ای به این نقطۀ استصال را باید به فال نیک گرفت ودرانتظار تغییراتی ازجنس بهار عربی درایران نیز بود.