کیانوش وحدت سالهاست که نگارنده در این اندیشه است چرا نیروهای تحول خواه از یک سو، و از سوی دیگر عامه مردم، سید علی خامنهای را آیت الله خطاب و حساب میکنند.به دیگر سخن چرا و از کجا این اشتباه و تبلیغ حکومتی در میان مردم پاگیر و جاگیر شده است؟ مدعای ما در این نوشته اثبات این معناست:سید علی خامنهای از نظر جایگاه علمی در حد حجت الاسلام است و هیچ شأنیت علمی برای تصدی مقام رهبری و یا خدای ناکرده مرجعیت ندارد. در این نوشتار به اسناد و استدلالاتی چند مراجعه میکنیم و نتیجه نهایی را به عهده خواننده میگذاریم. امید است دیگرانی که احیاناً نظراتی خلاف مدعیات این نوشتار دارند، با سکوت از کنار این مقاله عبور نکنند و با قلمی کردن استدلالات خود، هم ما و هم دیگران را روشن سازند. به این امید. الف) خاطرات سیدعلی خامنهای منتشر شده در سایت رسمی او او در بخش خاطرات و زندگی نامهاش به بیان شرح زندگیاش از کودکی تا زمان تصدی مقام رهبری پرداخته است و به زندگی طلبگی اش نیز اشاراتی دارد. ما در سطور آتی عین مطالب او را راجع به زندگی طلبگی و علمیاش بیان میکنیم و سپس توضیحاتی خواهیم داد تا ثابت شود بنا به خاطرات خود او سطح سواد فقهی و حوزوی او بسیار نازل و اندک است. منبع مطالب نیز بیان میشود. «ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود.سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت میگویند:عامل و موجب اصلی در انتخاب این راه نورانی روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند.ایشان کتب ادبی را از قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطی»، «مغنی» نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت میکرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقداری را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدی» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزی در پنج سال و نیم به اتمام رساند.پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمی در پیشرفت این فرزند برومند داشت.رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسی» خواندند. در حوزه علمیه نجف اشرف آیت الله خامنهای که از هیجده سالگی در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمی میلانی شروع کرده بودند.در سال 1336به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهای خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی، سید یحیی یزدی، و میرزا حسن بجنوردی، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولی پدر موافقت نکرد. پس از مدّتی ایشان به مشهد باز گشتند. در حوزه علمیه قم آیت الله خامنهای از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی، شیخ مرتضی حائری یزدی و علامه طباطبائی استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتی که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنهای به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند و از پدرشان مواظبت نمایند.» منبع: http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bio در این خاطرات نکاتی مندرج است که برای خوانندگان هشیار ما بسیار با اهمیت است. 1- تناقض در تاریخ وقایع: در جایی ورود او را به نجف سال 1336 ذکر کرده و در جای دیگری میگوید از سال 1337 تا 1343 در قم در حال تحصیل بوده است. و در همان سالها طی مکاتباتی با پدر متوجه بیماری او میشود و به مشهد رجعت میکند. لذا معلوم نمیشود تاریخ دقیق ورود او به نجف و زمان مشخص حضور او در شهر نجف و تاریخ بازگشتش به ایران چه زمانی بوده است. این نشان میدهد که اساساً حضور او در نجف بیش از آنکه برای تحصیل در حوزه باشد برای زیارت و یا احیاناً دیدار آقای خمینی بوده است. 2- بی سابقه بودن مدت زمان اتمام دروس: در این زندگی نامه، خود نگارندگانش بیان میکنند به طور بی سابقه و شگفت انگیزی سطوح مختلف درس حوزوی را به مدت 5 سال و نیم طی کرده است. نگاهی به روند طی دروس حوزوی نشان میدهد اساساً همانطور که نویسندگان خود میدانسته اند، 5سال بسیار عجیب و شگفت انگیز است.سایت تبیان راجع به دوره طی دروس حوزه چنین میگوید: «تاکنون چنین مرسوم و رایج بوده است که هر طلبهای با ورود به حوزه علمیه در دوران تحصیل خود، مراحل مشخصی از سطوح علمی را پشت سر میگذاشت.ابتدا، این مراحل را به طور اجمال مد نظر قرار میدهیم، تا زمینه بحث از موضوع اصلی فراهم آید: 1- دروس مقدماتی 2- سطح 3- خارج 4- دروس تخصصی 5- دروس جنبی دروس مقدماتی: در نظام فعلی حوزه علمیه قم، این مرحله شامل پایههای اوّل تا سوم است و هدف اصلی در این دوره، آموزش ادبیات عرب (صرف، نحو، معانی و بیان و...) و آشنایی با دروس پایه مثل منطق و فقه است که به طور معمول از کتابهای جامع المقدمات، سیوطی، مغنی و تلخیصهای آن، المنطق و یا تلخیص المنطق و... استفاده میشود. هدفهای فرعی در این مرحله، بالا بردن اطلاعات عمومی مثل ادبیات فارسی و مستدل شدن و تثبیت عقاید در طلاب است. دروس سطح در نظام فعلی حوزه، این مرحله شامل پایههای چهارم تا دهم است. در این دوره اهداف زیر تعقیب میشود: 1- بالا بردن قدرت فهم متون فقهی و اصولی؛ 2- آشنا شدن با روشهای استنباط از آیات و احادیث؛ 3- خواندن یک دوره کامل فقه و اصول؛ 4- تعمیق عقاید و گسترش اطلاعات عمومی طلاب به وسیله دروس عمومی. در این دوره به طور معمول در علم اصول کتابهایی نظیر: معالم الأُصول یا اصول الإستنباط، اصول الفقه، رسائل، کفایة الأصول تدریس میشود. در علم فقه، کتابهایی نظیر شرح لمعه و مکاسب تدریس میشود. این مرحله بین چهار تا هفت سال طول میکشد که زمان آن بستگی به استعداد و تلاش طلاب دارد. مرحله درس خارج این مرحله عالیترین دوره دروس حوزوی محسوب میشود که با هدف مجتهد شدن طلاب در دو رشته فقه و اصول و توان استنباط احکام از منابع اصیل (کتاب، سنت، عقل، اجماع) برپا میشود و معمولاً متن درسی خاصی ندارد. ولی برای نظم بخشیدن به مطالب، مباحث بر اساس کفایة الاصول در اصول فقه و جواهر الکلام، تحریر الوسیله و عروة الوثقی در فقه طرح میشود و در حقیقت این دوره تحقیقاتی حوزه محسوب میشود. در سالهای اخیر، رشتههای تخصّصی تفسیر و کلام و تبلیغ نیز در کنار فقه و اصول تشکیل شده است که متخصصان و محقّقانی در آن رشتهها تربیت میکنند. از آنجا که رسیدن به قوه اجتهاد بستگی به استعداد و تلاش شخصی افراد دارد، لذا زمان این دوره برای افراد متفاوت است. ولی این دوره دست کم شش سال طول میکشد.» منبع: http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=102227 این مطلب نشان میدهد که لزوماً و حداقل بالغ بر ده سال حضور در حوزه علمیه برای رسیدن به سطح درس خارج ضروری است و مدت زمان کمتر از ده سال برای رسیدن به مرحله اجتهاد بسیار نادر و غیرواقعی است. اینجاست که مشخص میشود چرا نگارندگان زندگی نامه سیدعلی خامنه ایی از صفت «بی سابقه و شگفت انگیز» استفاده کردهاند. چه، خود متوجه بودهاند این زمان اندک 5 سال و نیم زمان بسیار کوتاهی است و به طور طبیعی کسی که این مدت را در حوزهها گذرانده، نمیتواند ادعای مرجعیت و کرسی تدریس درس خارج کند. جز سیدعلی خامنهای در تاریخ فقه، فقیه دیگری را سراغ نداریم که اینچنین باهوش و باذکاوت باشد و بتواند در مدت 5 سال به مرحله اجتهاد و تدریس درس خارج برسد. ضمن اینکه سیدعلی خامنه ایی خود مدعی حضور جدی در مبارزات علیه رژیم پهلوی بوده و بارها به زندان افتاده و به تبعید رفته است. بعد از پیروزی انقلاب نیز بنا به ادعای خود او در مصدر امور بوده و فرصت چندانی برای ادامه تحصیلات حوزوی خود نداشته است. لذا تمام حضور او در حوزه علمیه تا به امروز محدود به همان 5 سال و نیم میشود. حال چگونه کسی با حضور 5 ساله در حوزه میتواند آیت الله شود و مقام مرجعیت را کسب کند و عده ایی از مردم او را اعلم بپندارند؟؟!از عجایب این اعجوبههاست. ب) نامههای آقای خمینی به سیدعلی خامنهای آقای خمینی در مقام رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی بارها به سیدعلی خامنهای که تا پیش از مرگ آقای خمینی مقام ریاست جمهوری را داشته، نامههایی داده است. عنوان نامه برای اثبات سطح سواد آقای خامنه ایی بسیار مهم است. چه، آقای خمینی با اشرافی که به حوزهها و مقامات حوزوی داشتند، و همچنین بنا به سطح سواد خود، به درستی میتوانستند تشخیص دهند چه کسی آیت الله است و چه کسی نیست. آخرین نامه ایی که آقای خمینی در فاصله کمتر از چند هفته پیش از مرگش به رئیس جمهور وقت یعنی سیدعلی خامنه ایی داده است، برای ما بسیار گویاست. عین نامه در اینجا آورده میشود. «حکم به رئیس جمهور "تدوین متمم قانون اساسی " حکم زمان : 4 اردیبهشت 1368 / 17 رمضان 1409 مکان : تهران ، جماران مخاطب : خامنهای ، سید علی "رئیس جمهور" موضوع : تدوین متمم قانون اساسی صفحه : 363 بسم الله الرحمن الرحیم از آنجا که پس از کسب ده سال تجربه عینی و عملی از اداره کشور، اکثر مسئولین و دست اندر کاران و کارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیدهاند که قانون اساسی با اینکه دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است ، دارای نقایص و اشکالاتی است که در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب وعدم شناخت دقیق معضلات اجرایی جامعه ، کمتر به آن توجه شده است ، ولی خوشبختانه مسئله تقسیم قانون اساسی پس از یکی - دو سال نیز مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلابی ماست و چه بسا تأخیر در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای کشور و انقلاب گردد. و من نیز بنا بر احساس تکلیف شرعی و ملی خود از مدتها قبل در فکر حل آن بودهام که جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن میگردید. اکنون که به یاری خداوند بزرگ و دعای خیر حضرت بقیه الله - روحی له الفدا - نظام اسلامی ایران راه سازندگی و رشد و تعالی همه جانبه خود را در پیش گرفته است ، هیاتی را برای رسیدگی به این امر مهم تعیین نمودم که پس از بررسی و تدوین و تصویب موارد و اصولی که ذکر میشود، تایید آن را به آرای عمومی مردم شریف و عزیز ایران بگذارند. جناب حجت الاسلام آقای خامنهای ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران دامت افاضاته- صفحه : 364 توفیق حضرات آقایان را از خداوند متعال خواستارم . والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته....... . روح الله الموسوی الخمینی 4 / 2 / 68» منبع: صحیفه نور، جلد بیست و یکم - صفحه 363 آقای خمینی رئیس جمهور وقت را حجه الاسلام خطاب کرده است. چرا که دقیقاً از سطح سواد حوزوی وی آگاهی داشته و میدانسته است او در چه جایگاهی است. ج) سخنرانی معروف مرحوم آیت الله العظمی منتظری در 13 رجب مرحوم آقای منتظری در سخنرانی معروف 13 رجب سال 78 به روشنی و وضوح بیان کردند که سیدعلی خامنهای شأنیت و مقام علمی تصدی مرجعیت را ندارد.این سخنرانی معروف در اینترنت موجود است و خوانندگان را به شنیدن مجدد آن سخنرانی دعوت میکنم.لذا باید گفت با توجه به نامه آقای خمینی و سخنرانی آقای منتظری که هر دو، از بزرگترین مدرسان و اساتید و مراجع زمان ما بودند، نشان میدهد سیدعلی خامنهای حداقل از نظر ایشان، آیت الله که نه، حتی حجت الاسلام و المسلمین نیز نبوده است چه برسد به مقام مرجعیت و اجتهاد و تدریس درس خارج. بد نیست در اینجا شرایط خاص مرجعیت را بیان کنیم تا ببینیم آیا سیدعلی خامنهای میتواند مرجع باشد؟ معمولاً افراد حوزوی برای اخذ عنوان اجتهاد، اقدام به تحریر دروس اساتید خود به همراه نگارش شرحی بر آن دروس میکنند و به استاد خود تقدیم میکنند.استاد اگر آن دروس و شروح را تایید نماید، همین تایید نشانه اجتهاد نویسنده میشود. ما در بخش دیگری از این نوشتار به آثار سیدعلی خامنهای رجوع میکنیم و بررسی میکنیم کدامیک از آثار او اینچنین است.اما پیش از آن به شرایط خاص مرجعیت اشاره میکنیم. سایت پاسخگو، به عنوان پاسخگوی پرسشهای دینی به بحث شرایط مرجعیت پرداخته و آنرا اینچنین احصا کرده است: « مهمترین شرایط اجتهاد عبارتند از: الف: داشتن استعداد مجتهد شدن: ب: تلاش و جدیت برای یاد گرفتن درسهای حوزه. و مسلط شدن بر موضوعات زیر: 1-آگاهی داشتن به ادبیات عرب و مسائل صرف و نحو بهمقداری که بتواند با مفاهیم قرآن و روایات آشنائی پیدا کند و قرآن و سنت را بفهمد. 2- تشخیص معانی عرفی که در بین مردم رایج است از معانی دقیق عقلی، و پرهیز از مسائل عقلی و فلسفی در فهم معانی عرفی. 3- آشنایی با علم منطق به مقدار مورد نیاز در استنباط حکم شرعی. 4- دانستن مسائل مهم اصول فقه که در استنباط حکم شرعی مؤثر هستند. 5- آشنایی با علم رجال و راویان احادیث. 6- شناخت قرآن و سنت که مهمترین مقدمه اجتهاد است. 7- داشتن تمرین و ممارست با فروع فقهی و تطبیق آنها با اصولشان، تا بدین وسیله ملکه استنباط برای او حاصل شود. 8- شناخت شهرت (نظریه مشهور بین فقها) و اجماع (نظریه مورد اتفاق علما) 9- آشنایی با نظریاتی از اهل سنت که در زمان ائمه - علیهم السلام - رایج بوده است.» منبع: http://www.pasokhgoo.ir/node/20797 نشانههای تسلط به این مباحث، در آثاری ست که یک مرجع می نگارد.هرچه سطح کیفی و کمی این آثار بیشتر باشد، نشان دهنده میزان تسلط نگارنده بر موضوعات فوق است.اما آثار منتشره سیدعلی خامنهای تا به امروز بیانگر این تسلط نیست.ما هرچه در سایتهای وابسته به دفتر او جستجو کردیم، اثری از آثار او نیافتیم.لاجرم به سراغ سایت دانشنامه اینترنتی ویکی پدیا زدیم و این آثار را از او پیدا کردیم: تألیف و تحقیق طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛ از ژرفای نماز؛ گفتاری در باب صبر؛ چهار کتاب اصلی علم رجال؛ ولایت ؛ پیشوای صادق؛ وحدت و تحزب؛ هنر از دیدگاه آیت الله خامنه ای؛ اجوبه الاستفتائات؛ درست فهمیدن دین؛ عنصر مبارزه در زندگی ائمه؛ روح توحید؛ نفی عبودیت غیرخدا؛ ضرورت بازگشت به قرآن؛ سیره امام سجاد؛ امام رضا و ولایتعهدی؛ تهاجم فرهنگی؛ حدیث ولایت ترجمه 1. صلح امام حسن، تألیف راضی آل یاسین. 2. آینده در قلمرو اسلام، تألیف سید قطب. 3. مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، تألیف عبدالمنعم نمری نصری. 4. ادعانامه علیه تمدّن غرب، تألیف سید قطب.» منبع: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C#.D8.AA.D8.A3.D9.84.DB.8C.D9.81_.D9.88_.D8.AA.D8.AD.D9.82.DB.8C.D9.82 خوب این آثار تألیفی و ترجمه ای به ما میگوید سیدعلی خامنهای هیچ اثر مشخص و مطرحی در هیچیک از علوم فقهی، اصولی، تفسیری، رجال، حدیث و یا فلسفی ندارد.حتی هیچ شرح مشخص و مبرزی بر یک اثر غنی فقهی و اصولی ندارد. آثار منتشره او تماماً آثاری ست در سطح سواد واقعی او. ترجمههای او نیز دقیقاً نشان دهنده علاقههای سیاسی اویند نه میزان سواد فقهی و اصولیاش.حال چگونه او موفق به کسب درجه اجتهاد و مرجعیت شده است، پرسشی است بی پاسخ. کمینه اینکه آثار منتشره او بیانگر اجتهاد و مرجعیت او نیستند. حال عده ایی از مردم که علاوه بر مرجعیت برای او مقام اعلمیت نیز قائلند، باید بیان کنند بر اساس چه اثر مشخص و شاهکار فقهی یا اصولی، او را بر مراجع فعلی اعلم میدارند.واقعاً اگر کسی آثار مراجع بنام هم روزگار ما را با تعداد و موضوعات کتابهای منتشره سیدعلی خامنهای مقایسه کند، نخواهد فهمید که ادعای مرجعیت او از آن مضحکتر اعلمیت او بر ساخته نظام اطلاعاتی و تبلیغاتی اوست؟ آثار مرحوم منتظری، وحید خراسانی، صافی گلپایگانی، جوادی آملی کجا و آثار سیدعلی خامنهای کجا؟ نه تنها فاصله بعیدی میان او و مراجع مشهور است بلکه میزان سواد و عمق علمی بسیاری از فضلا و مراجع کمتر شناخته شده حوزههای قم و نجف بسیار بالاتر از اوست.کسی مانند آیت الله آ شیخ محمد ابراهیم جناتی که فاضلی است غیر رسانه ایی و غیر حکومتی، سالهای بسیاری را در درس آیت الله العظمی شاهرودی در نجف بوده کجا و سیدعلی خامنهای کجا؟ ادعای اعلمیت او توهینی است بس بزرگ به کسانی که عمرهای طولانی در حوزهها زحمت کشیدهاند. ممکن است ادعا شود وی بعد از تصدی مقام رهبری، به ادامه تحصیل پرداخته و مراتب علمی خود را کامل کرده است. این ادعا از چند جهت قابل خدشه است. نخست آنکه تا کنون نامی از اساتید وی در این دوره بیان نشده است. باید اسامی اساتید وی اعلام شود تا مشخص شود وی در این مدت در درس کدامیک از علما و مراجع حوزه علمیه تلمذ کرده است.دوم اینکه کسی که در طول دوران تصدی مقام رئیس جمهوری و پیش از آن، بدلیل مشغله های بسیار و شأنیت کاذبی که برای خود متصور بوده، نتوانسته در درس بزرگان حاضر شود، چگونه متصور است که بعد از تصدی مقام رهبری و غرور فراوان و مشغله های بسیار گسترده توانسته فراغت یابد و در دروس حوزوی علما شرکت کند؟ اساساً با وضعیت شدیداً امنیتی و حفاظتی که برای وی تدارک دیده می شود، امکان حضور او در حوزه علمیه قم و یا دیگر حوزه های علمیه ممکن نبوده و نیست. سوم اینکه ثمره این حضور و تداوم تحصیل باید در آثار منتشره جدید او نمایان شود. از بعد از تصدی مقام رهبری توسط وی هیچ اثر ارزنده و تأثیرگذاری از وی در حوزه های تخصصی فقه و اصول و یا دیگر علوم اسلامی منتشر نشده است.پس چگونه است که وی بعد از تصدی این مقام، به ادامه تحصیل پرداخته است؟ لذا این ادعا نیز گرهی از کار فروبسته وی نخواهد گشود. د) سخنان هاشمی در جلسه انتخاب رهبر «فردی را نداریم الان مطرح کنیم در جامعه. چون ما فرضمان بر مرجعیت بود و همان مسائل بود.» این سخنان کلیدی هاشمی رفسنجانی در جلسه انتخاب رهبری بود. فیلم این سخنان در یوتیوب موجود است. نکته مشخص در سخنان هاشمی این نکته است که می دانستند سیدعلی خامنه ای مقام مرجعیت ندارد و لذا بنا به ادعایش، راجع به این مسئله با آقای خمینی محاجه و مشاوره داشته است.اگر نامه ادعایی آقای خمینی به مجلس خبرگان صحیح باشد، خود این نامه نیز دلیل دیگری است بر عدم مرجعیت خامنه ای. این نامه نیز نظر آقای خمینی است بر عدم لزوم شرط مرجعیت برای رهبر بعد از خود. تمام این شواهد و مستندات دال بر عدم مرجعیت آقای خامنه ای است.به هر روی، اینها نشانه این مسئله است که آقای خامنه ای مقام مرجعیت نداشته است و با توجه به استدلالات پیشین که امکان ادامه تحصیل او را بعد از رهبری ممکن نمی سازد، او همچنان حائز مقام مرجعیت نیست. نتیجه گیری آنچه در این نوشتار کوتاه بیان شد، یک از هزاران است.در بی صلاحیتی و بی سوادی سیدعلی خامنه ای کتابها می توان نوشت.اما نکته مهم در این است که بنا به قانون اساسی جمهوری اسلامی، شرط مرجعیت برای رهبر لازم بود و انتخاب کسی که خود انتخاب کنندگان اذعان به عدم مرجعیتش داشتند، خلاف بّین قانون اساسی و کودتایی علیه مردم و نظام قانونی کشور بود.جدا از این خیانت بزرگ و نابخشودنی، تداوم رهبری او نیز خلاف قانون است. همچنین آیت الله خطاب کردنش نیز توهین به تمام کسانی است که سالهای طولانی از زندگی خود را در حوزه های علمیه صرف علم آموزی می کنند و هیچ ادعایی ندارند. سیدعلی خامنه ای همانطور که گفته شد و تلاش شد اثبات شود، بنا به کلام رهبرش، حجه الاسلام است و کسی حق ندارد او را آیت الله خطاب کند. خطاب او با این لقب از سوی نیروهای تحول خواه و مخالف جمهوری اسلامی یکی از دردناکترین طنزهای تاریخ ماست. تلاش کنیم در نوشته ها، سخنان، گفتگوهایمان در همه جا و تمام مجامع داخلی و خارجی او را با این لقب دورغین نخوانیم. کار ساده ایی که علاوه بر احترام به علم و علم آموزی، تیشه ای مهلک بر ریشه های مشروعیت خودساخته او وارد می کند.برای من بسیار روشن است که فراگیری این تلاش، چنان ضربه ایی بر روحیه متکبر و مغرورانه و متفرعن او وارد خواهد کرد که اثرش به زودی در رفتار و گفتارش نمایان خواهد شد. همچنین با روشنگریهایی اینچنینی، نگاه مردم عوام را به او تغییر خواهیم داد و هاله مقدس دروغینی که در چشم عده ایی از مردم دارد، و مانع از پیوستنشان به جنبش دموکراسی خواهی می شود، فروخواهد ریخت. بخش مهمی از جامعه که همراهیشان با دموکراسی خواهان، تعیین کننده است.
منبع: جرس