حسین علیزاده
در نخستین سالگرد توافق هستهای عباس عراقچی، دومین مذاکره کننده ارشد هستهای، دانسته یا ندانسته سخنان مهمی را بر زبان آورد تا جهان و جهانیان بدانند خطوط قرمز آقای خامنهای نه چنان که از معنای «خط قرمز» مستفاد میشود، قابل گذر هستند. این درس بزرگی است که از زبان عراقچی میتوان آموخت تا در رفتارشناسی آقای خامنهای به عنوان سکاندار سیاست خارجی ایران بدانیم خطوط قرمز وی چندان که باید «قرمز» نیست. عراقچی تصریح کرد که برخی از خطوط قرمز «در صحنه مذاکره و صحنه عمل قابل محقق شدن نبود». وی افزود اصرار بر برخی خطوط قرمز، به معنای «عدم توافق» بود، و از این رو با موافقت آقای خامنهای «در چند مورد» خطوط قرمز تعیین شده از سوی او در طول مذاکرات جابهجا شد. گو اینکه عراقچی تمامی مواردی را که تیم مذاکره کننده با چراغ سبز رهبری از خطوط قرمز عدول کرد، برنشمرد ولی تنها مثالی که درباره عدول خامنهای در برابر امریکا آورد، انسان را با این پرسش مواجه میسازد که آیا خامنهای میتواند باز مدعی شود که امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند؟ عراقچی گفت: «یکی از خط قرمزها لغو همه تحریمها علیه ایران بود، اما مقامهای آمریکا اعلام کردند که دولت این کشور نمیتواند تحریمهای مصوب کنگره را لغو کند و اگر تیم مذاکره ایران اصرار میکرد «به معنای عدم توافق بود». او تصریح کرد که دستور [آقای خامنهای] این بود عیبی ندارد تحریمهای اتحادیه اروپا، دستورات اجرایی رئیسجمهور و قطعنامه شورای امنیت لغو شود ولی تحریمهای کنگره متوقف شود و رئیسجمهور آمریکا متعهد شود این توقف را ادامه دهد». به عبارت دیگر مصرح سخن عراقچی این است که: یکم؛ هدف اصلی آقای خامنهای «حصول توافق» بود. او استراتژی خود را بر حصول توافق با امریکا بنا نهاده بود. دوم؛ در مسیر تحقق این هدفگذاری که مذاکرات به شکست نیانجامد، ناگزیر آقای خامنهای از برخی خطوط قرمز خود عدول کرد. این یعنی خطوط قرمز آقای خامنهای چندان که باید «خط قرمز نبود». خط قرمز چیست؟ مستفاد از خط قرمز در ادبیات سیاسی و روابط بین الملل مانند «چراغ قرمز» در آیین راهنمایی و رانندگی است. رنگ قرمز، رنگ هشدار است. از اینرو، خط قرمز یا چراغ قرمز اشاره به مفهوم «بازداشتن طرف مقابل از ارتکاب عملی است که نباید تخطی شود». همانطور که گذر از چراغ قرمز جرم تلقی میشود و مرتکب آن، مورد مواخذه و جریمه قرار میگیرد، خط قرمز در مذاکرات به معنای «آستانه تحمل و بردباری» است. از اینرو، ترسیم خط قرمز به معنی تعیین سرحد برباری است به این معنی که اگر این سرحد عبور شود، خاطی باید متحمل زیان و خسارت شود. در مثال هستهای اگر خط قرمز آقای خامنهای رفع کلیه تحریمها همزمان با توافق هستهای بود، حال اگر این شرط تحقق نیافته بود باید فرمان به قطع مذاکرات میداد. به ویژه اینکه وی در میانه مذاکرات گفته بود «آمریکاییها به این مذاکرات بسیار احتیاج دارند». گذر از خطوط قرمز در مذاکرات هستهای از یاد نباید برد که مذکرات هستهای هنگامی کلید خورد که آقای خامنهای در یک سخنرانی علنی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران، تاکتیک «نرمش قهرمانانه» را مطرح کرد. او خود در تفسیر این نوع از نرمش گفت: «نرمش قهرمانانه معنای واضحی دارد که نمونهٔ آن در مسابقهٔ کشتی نمایان است در این مسابقه که هدف آن شکست دادن حریف است اگر کسی قدرت داشته باشد اما انعطاف لازم را در جای خود به کار نگیرد قطعاً شکست میخورد اما اگر انعطاف و قدرت را به موقع مورد استفاده قرار دهد پشت حریف را به خاک مینشاند.» از تصریح کلام خامنهای فهمیده میشود که در نرمش قهرمانانه باید «انعطاف» وجود داشته باشد. اما، پرسش این است که آیا میتوان در خطوط قرمز نیز انعطاف داشت؟ پاسخ از دو حال خارج نیست: اگر میتوان از خط قرمز عدول کرد که دیگر چنان خطی را خط قرمز نباید دانست چرا که دانستیم منظور از ترسیم خط قرمز بازداندگی دیگران از ارتکاب عملی است که فوق آستانه تحمل است. و اگر نمیتوان از خط قرمز عدول کرد، چرا به گفته عراقچی، خامنهای پذیرفت که از خطوط قرمز خود عدول کند؟ با عدول خامنهای از خطوط قرمز خود آیا او میتواند مدعی باشد نرمشی که در برابر شیطان بزرگ! داشته، قهرمانانه بود؟ مگر او مدعی نبود که امریکاییها به این مذاکرات احتیاج داشتند، پس چرا او حاضر شد با تحمل خسارت محض برای خود، چنان امتیاز بزرگی را به امریکاییها بدهد؟ وانگهی اگر او مجبور شده از خطو قرمز خود عدول کند باز میتواند مدعی باشد که نرمشش قهرمانانه بود؟ نرمش قهرمانانه یا نرمش منفعلانه؟ میدانیم که توافق هستهای ایران و ۱+۵ از آنجا آغاز شد که آقای خامنهای رویکرد جدیدی را در پرونده هستهای اتخاذ کرد. وی به صراحت اعلام کرد که برای «دفع شر» دشمن با «شیطان بزرگ» و «انگلیس خبیث» در آنچه وی «حق مسلم» نظام میدانست به مذاکره پردازد. وی این رویکرد جدید را «نرمش قهرمانانه» نامگذاری کرد تا مفهوم «انعطاف مقتدرانه» در برابر امریکا را به پیروان خود القا کند. اگر نرمش قای خامنهای، انعطافی مقتدرانه بود چرا حتی یک سخن ستایش آمیز از او در توافق هستهای سراغ نداریم؟ نه تنها هرگز شاهد نبودیم که وی زبان به تحسین برجام گشوده باشد بلکه دیدم که وی توافق هستهای را خسارت محض دانست و عراقچی نیز از عدول رهبر در خطوط قرمزش یاد کرده است. شگفت انگیزتر اینکه او عدول از خطوط قرمز و تحمل خسارت محض را در حالی متقبل شد که پیشتر و در حین مذاکرات هستهای گفته بود: «این خطا است اگر خیال کنیم که دعواى آمریکا با ما سرِ قضیه هستهاى است؛ نه، قضیه هستهاى بهانه است… اگر یک روزى هم مسئله هستهاى حل شد – فرض کنید جمهورى اسلامى عقبنشینى کرد؛ همانکه آنها میخواهند – خیال نکنید مسئله تمام خواهد شد؛ نه، ده بهانه دیگر را به تدریج پیش میکشند: چرا شما موشک دارید؟ چرا هواپیماى بدون سرنشین دارید؟ چرا با رژیم صهیونیستى بدید؟ چرا رژیم صهیونیستى را به رسمیّت نمىشناسید؟ چرا از مقاومت در منطقه… حمایت میکنید؟ و چرا؟ و چرا؟ و چرا؟» در این اظهارات آقای خامنهای، سه نکته برجسته است: یکم؛ او حل مساله هستهای با غرب (مشخصا امریکا) را «عقبنشینی» توصیف کرده است. دوم؛ اوعقب نشینی هستهای را خواست و مطلوب امریکا دانسته است. سوم؛ او به وضوح از پیشبینی و بدبینیهای خود نسبت به پیامدهای منفی هرگونه توافق با غرب سخن گفته و بر سبیل مثال پنج تالی فاسد (که میتواند بیشتر هم باشد) را برای هرگونه نرمش هستهای در برابر غرب برشمرده است. این پنج تالی فاسد که او برای ورود در مذاکرات هستهای برشمرد عبارت بودند از: – بهانهگیریهای غرب در پرونده موشکی – بهانهگیری در پرونده حقوق بشر – بهانهگیری در عدم شناسایی اسرائیل – بهانهگیری در حمایت از نیروهای مقاومت در برابر اسرائیل (مثلا حزبالله و حماس) که غرب آن را حمایت از تروریسم تعبیر میکند. – بهانهگیری در تواناییهای ایران در ساخت هواپیماهای بدون سرنشین (پهباد) یا توان موشکی. نتیجه: هرچه از مذاکرات هستهای فاصله میگیریم، شواهد بیشتری از استیصال آقای خامنهای به دست میآید که او از برای دفع شر (بخوانید تحریمهای فلج کننده به قول هیلاری کلینتون) هم حاضر به نرمش منفعلانه شده و هم عدول از خطوط قرمز خود. با این ضعفی که خامنهای از خود نشان داد قصه مذاکرات هستهای پایان ماجرا نیست. آغاز ماجراست.
* منبع: رادیو فردا
** مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.