مجتبی واحدی
پس از انتشار نوار صوتی از دیدار مرحوممنتظری با آفرینندگانهولوکاست جمهوری اسلامی ، بار دیگر تحلیلگران و ناظران به تحسین وی پرداختند زیرا او در حالی آینده سیاسی خویش را در معرض خطر داد که از بیماری آیت اله خمینی و قریب الوقوع بودن رسیدنخود به رهبری خبر داشت. البته آن اقدامماندگار ،هیچگاه از خاطره ها حذف نخواهد شد زیرا پیش و پس از منتظری ، هیچیک ازکسانی که ادعا می کنند “حکومت برای آنان از آب بینی بز کمارزش تر است ” برای احقاق حقوق مردم ، قدرت را رها نکرد. بر همیناساس ، و را می ستایمو به روح بزرگش درود می فرستم. اما به باور من ،منتظری دهسال قبل ازآن دیدار کذایی ، رمز نگرانی خود از استقرار در جایگاه “قدرت مطلقه “را بیان کرده بود. اجازه بدهید زمان را چهار صد و چهل و دو ماه به عقب برگردانیم. بعد از ظهر چهارشنبه هجدهممهرماه سال یکهزار و سیصد و پنجاه وهفت ،تهران،ساختمان مجلس سابق سنا،جلسه چهل و یکممجلس بررسی و تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی. در آنجلسه ،آقای مکارم شیرازی پیشنهاد داد که اختیار فرماندهی کل قوا به رئیس جمهور منتخب مردم داده شود. اینپیشنهاد موجب آشفتگی فراوانآقای منتظری شد . وی خطاب به مکارمشیرازی گفت : «متأسفانه در شرایط رئیس جمهور، شرط فقاهت را نگذاشته اید و حتی نگفته اید که لااقل یک نفر فقیه او را تأیید کند. آنوقت ما بیاییم قدرت قوای سه گانه مملکت را بدهیم به دست یک “آدم الدنگ” که از قدرتش سوء استفاده کند . خری را ببریم بالای بام که دیگر نتوانیم آن را پایین بیاوریم ». ظاهرا در آنشرایط ، منتظری تصور می کرد فقها حتی پس از قبضه قدرت ،همان زاهدان قانعی خواهند بود که در گوشه حجره های فیضیه و دارالشفا ،با لقمه نانی روزگار می گذرانند.اما لابد رئیس جمهور فارغ التحصیل از سوربون یا امآی تی ،از روز نخست برای دریدن مردم و چپاول اموال آنان دندان تیز می کند. روحش شاد . او درست تشخیص داده بود که اگر اختیار قوای سه گانه را دست یکنفر بدهیمپس از آنبا الدنگی سر و کار خواهیم داشت که دیگر نمی توانیماو را از اریکه قدرت پایینبیاوریم. اما او در تشخیص مصداق “الدنگ “اشتباه می کرد. او ظاهرا به دهسال وقت نیاز داشت تا بداند “خری که دیگر نمی توان او را از بالای بامبه زیر آورد “کیست. او که ارادت ویژه به آیت اله خمینی داشت با گذشت زمان ، خروجی عملکرد بهترین ولی فقیه -از نگاه او- را با تمام وجود لمس کرد. تلاش آیت اله منتظری بر آنبود که خود راقانع کند “خمینی همچون پادشاهان ستمگر نیست” اما نهایتا به این نتیجه رسید که”سیستم اطلاعاتی خمینی روی ساواک را سفید کرده است. “. معمولا بعد از ظهر هر پنجشنبه ، منزل آیت اله منتظری پاتوق بسیاری از مقامات نظام به ویژه اعضای دفتر آیت اله خمینی بود پس منتظری با خلق و خوی اغلب آنان آشنا بود تمایل تدریجی آنان به دیکتاتوری و خفه کردنصدای مخالفان را از نزدیکلمس می کرد. مجموعه عملکرد احمد خمینی و باند او به اضافه دستورات آیت اله خمینی -یا دستورات منتسب به او- کمکم منتظری را قانع کرد که اشکال نه از فرد بلکه از جایگاه است. آیت اله منتظری زمانی جنگخود با باند حاکم را علنی کرد که از مرگقریب الوقوع آیت اله خمینی خبر داشت. برای او دو راه متصور بود:جنگعلنی با جناح مسلط و تن دادن به عزل -با توجه به آگاهی او از نفوذ احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی بر آیت اله خمینی – یا اندکی تامل تا به دست گرفتنقدرت. او اعداممهدی هاشمی -برادر پرنفوذ داماد خود – را از یاد نبرده بود و می دانست توصیه های او به آیت اله خمینی برای جلوگیری از اعدامها هیچحاصلی نخواهد داشت. ضمنآنکه بر افراد نزدیکبه حاکمیت از جمله منتظری ، اینحقیقت آشکار شده بود که آیت اله خمینی در سال های آخر عمر خود چیزی بیش از ماشین امضا برای منویات باند احمد -اکبر نیست. بر همیناساس معتقدم ایستادگی او در برابر روند حاکم اولا با امید قابل توجه برای اصلاح ، همراه نبوده و ثانیا با آگاهی از احتمال عزل صورت گرفته است . او در حالی موقعیت سیاسی خود را به خطر انداخت که تدبیر و حتی وظیفه دینی به او حکممی کرد برای رهایی ملک و ملت از شر اطرافیان خبیث آیت اله خمینی و باند احمد- اکبر ، اندکی صبر پیشه کند و خود با در دست گرفتن قدرت ، اصلاحات مدنظر را انجامدهد. اما چرا او به جای این تدبیر ، درگیری علنی را انتخاب کرد ؟ به باور من،اینانتخاب تنها یک دلیل داشته است. دهسال تجربه ولایت مطلقه فقیه ،به او ثابت کرده بود هر کس در آن جایگاه بنشیند و از قدرت مطلقه برخوردار شود خروجی عملکرد او فساد ،خونریزی و تباهی خواهد بود. منتظری با چشمخود دید آنکه بالای بام رفته را به هیچقیمت نمی توانپایین آورد. متاسفانه دهسال وقت لازمبودتا منتظری بداند خطری که کشور و مردم را تهدید می کند رئیس جمهور نیست بلکه ولایت فقیه است که هر کس در آن جایگاه بنشیند نهایتا یک “الدنگ” خواهد بود که خاطره “خر بالای بام “را برای مردم تداعی می کند. معتقدم و بر ایناعتقاد پافشاری می کنم که انگیزه اصلی منتظری از جنگ علنی با باند حاکم، فهمدقیق او از نتیجه “ولایت فقیه “بود . او می دانست اگر او هم بر کرسی ولایت فقیه تکیه بزند ناماو به عنوان “الدنگ ” ثبت خواهد شد؛ همان الدنگی که به تعبیر هجدهممهرماه پنجاه وهفت خود او، اختیار قوای سه گانه را در دست دارد و کسی نمی تواند او را از بالای بام به پایینبیاورد. منتظری طی یکدهه به این درکرسید که آنچه او برای استقرار آن تلاش فراوان کرده بود نتیجه ای جز تسلط “الدنگ” ها بر کشور ندارد. او به خوبی فهمید ” خری ” که خودش بالای بام فرستاده ،حاضرو حتی قادر به پایین آمدن نیست پس تلاش کرد که خودش ” الدنگ ” نباشد و همین، ناماو را جاودانه کرد.
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.