بابک داد
مرداد سال ۸۹ بود؛ اولین سالگرد سال سیاه ۸۸ و ریختهشدن خون جوانان نازنین و بیگناهی که به تقلب و دروغ و سرکوبها اعتراض داشتند. پیشبینی من «بازداشت قریبالوقوع سران جنبش سبز» بود؛ اما سایر همکاران در این مورد مرا به بدبینی متهم میکردند. جو عمومی این بود که: «مگر جرأت دارند اینها را بازداشت کنند؟» اما عاقبت در بهمنماه همان سال «حصر» اتفاق داد و حالا بیشتر از دو هزار روز از آن حصر غیرقانونی میگذرد. باری! در مردادماه آقای موسوی سخنی گفت که بهانهی نوشتن نامه زیر شد. مضمون سخن ایشان این بود که: «اگر ناچار شوم حقایقی درباره پایان جنگ و دلایل استعفای از نخستوزیری را به مردم خواهم گفت» بخشهایی از نامهام به میرحسین را در امروزی یادآوری میکنم که آقای باهنر گفته: «برای آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد همان حصر بهترین مجازات است!» باهنری که سالها نماینده و نایب رئیس مجلس بوده و میداند که در هیچ کجای قوانین چیزی بنام «حصر» وجود ندارد. و این مجازات ۲۰۰۰ روزه و بدون دادرسی و دادگاه و غیرقانونی، در هیچ شکلی پذیرفتنی نیست. اینک متأسفانه آقای موسوی امکان پاسخ به لاطائلات امثال باهنر را ندارد. پنج مرداد ۸۹ در نامهام از آقای موسوی تقاضا کردم حالا که «هنوز امکان دارید و میتوانید»، آن حقایق را که میدانید هرچه زودتر فاش کنید. اما به هر علتی آن کار را نکرد؛ تا روز ناچاری و حصر و سانسور ایشان فرارسید. هنوز فکر میکنم ای کاش قبل از آنکه کوی اختر را آهنکشی کنند و پنجرهها و درهای خانه را بر او ببندند ، آقای موسوی سخن گفته بود. آن روزها «گفتن حقایق» بیشتر از امروز میتوانست باعث اتفاقات سرنوشتساز و خیر بشود. همانطور که اگر فایل صوتی آیتالله منتظری در همان سالهای اولیه و یا حتی اگر در سال ۸۸ که مرحوم شدند «منتشر» شده بود، ای بسا سرنوشت کشور را به سمت تغییرات اساسی میکشاند. موسوی «امروز در حصر ناگفتههای خویش» است. قربانی نجابت نابجایی که به خرج داد و خویشتنداری کرد. ای کاش سخن میگفت. این خیلی تلخ است که «حقیقت» اینقدر با ما غریبی میکند. و اینقدر دیر افشاء میشود. درست مثل نوار صدای منتظری عزیز درباره آن تابستان سیاه! هرچند «حقیقت» هرگاه که پرده از رخ بردارد، گوهری عزیز و گرانبهاست.
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.