فرزانه روستایی از مطرحشدن لغو تابعیت ایرانی حدود چهارمیلیون ایرانی ( معادل یک بیستم جمعیت کشور) که از ثروتمندترین و تحصیلکردهترین و متخصصترین اقشار چهار دهه گذشته جامعه ایران معاصر هستند میتوان به این فکر کرد که شاید قوه قضاییه و سپاه و لایههای امنیتی برای مقابله با فشار غیر قابل کنترل و غیر قابل تحملی که از سوی مردم و جریان اصلاحطلبی و فضاهای مجازی بر آنها وارد میشود استراتژی زمین سوخته را برای آینده ایران تدارک میبینند. یعنی استراتژی وارد شدن به بازی ناجوانمردانه و خانمانسوزی که حداقل تاثیر آن این خواهد بود که امید بسیاری از مردم ایران به اصلاح امور از طریق انتخابات و رایگیری به یاس تبدیل و همه ناخودآگاه ضمیمه همان نامه سی نفری میشوند که چندی پیش به ترامپ نوشته شد. استراتژی زمین سوخته که در ادبیات سیاسی به Scorched earth شهرت دارد به دلیل عمق فاجعهای که برای بشر ایجاد میکند بر اساس ماده ۵۴ کنوانسیون ژنو منع شده است. طبق استراتژی زمین سوخته٬ در جریان جنگها یا در جریان عقبنشینیها معمولا هر آنچه را که ممکن است از سوی دشمن یا رقیب مورد استفاده قرار بگیرد را میسورانند. در جریان این استرانژی معمولا مزارع و انبارهای غذایی یا دارویی سوزانده میشود٬ پلها و تاسیسات مخابراتی و جاده و راه آهن و بیمارستان را منفجر میکنند ٬ منابع آب آلوده و سمی میشود. هدف از این استراتژی غیر ممکن کردن زندگی غیرنظامیان و مردم عادی است تا از گرسنگی بمیرند، بیمار شوند، جلای وطن کنند و دوباره نتوانند سر پا شوند. مهمترین مثالها برای استراتژی زمین سوخته در پنجاه سال گذشته این است که در جنگ جهانی دوم روسها تاسیسات همه شهرهای شرقی خود را قبل از اینکه به دست نازیها سقوط کند، نابود کردند. آمریکا در جنگ ویتنام با استفاده از عامل آبی و نارنجی تلاش کرد همه مزارع را نابود کند تا غذایی برای مردم ویتنام باقی نماند و ویتکنگها گرسنه بمانند. صدام حسین همه چاههای کویت را قبل از عقبنشینی به آتش کشید . و بالاخره ارتش سوریه هر شهری را که به دست شورشیان افتاد با بمبهای بشکهای با خاک یکسان کرد و حتی جنگلهای شمال سوریه را سوزاندند تا شورشیان در آن پنهان نشوند. دو تابعیتیهای ایران چه کسانی هستند دو تابعیتیهای ایران تقریبا همهی نفرات اول تا پنجم کنکور سراسری و بدون استثنا اکثر فارغالتحصیلان دانشگاه صنعتی شریف بوده و هستند. دو تابعیتیهای ایران تقریبا باهوشترین فارغالتحصیلان همه رشتههای تحصیلی دانشگاه تهران٬ شیراز٬ صنعتی اصفهان ٬ پلیتکنیک تهران و همه فارغالتحصیلان عادی دانشگاهها هستند که در خارج از ایران گل کردند. همه آنها از ایران رفتند تا بدون استرس تحصیل و زندگی کنند ٬ شغل داشته باشند٬ امنیت اقتصادی و خانوادگی داشته باشند. آنها از ایران رفتند چون دوست نداشتند دروغ بگویند یا درگیر باندبازیهای مافیایی شوند. آنها از مبتلا شدن به سرطان و پارازیتها میترسند٬ همه آنها بیاستثنا به این اعتقاد رسیدند که نمیتوان در ایران زندگی کرد٬ آرامشی وجود ندارد و تنشهای اجتماعی بیپایان یک نظام مذهبی منحط و عقب افتاده و فاسد با هیچ استاندارد انسانی نمیخواند. دو تابعیتیهای ایران همان چند هزار استاد دانشگاه ایرانی هستند که در مجامع علمی اروپا و آمریکا تدریس میکنند. کسانیاند که بخشهایی از ناسا را میگردانند. بخش چهایی از یاهو یا گوگل را مدیریت میکنند. خلبانهایی هستند که در ایران بیکار شدند٬ اما به استخدام هواپیمایی امارات و ترکیشایر درآمدند و با گرانترین و لوکسترین هواپیماهای جهان٬ یعنی A 380 Air bus به همه کشورهای جهان سفر میکنند. برخی از آنها وقتی به مقصد تهران پرواز دارند عرق میهنیشان گل میکند و پرچم ایران را از پنجره کابین خلبان در آورده تکان میدهند. دو تابعیتیهای ایران صدها مهماندار ایرانی هستند که برای تامین معاش خانواده خود یا باید در مترو دستفروشی میکردند یا مهاجرت میکردند تا به استخدام شرکتهایی هوایی در آیند. پرستارانی هستند که با حقوق اندک شیفتهای پیاپی شب را با حداقل استاندارد بهداشتی کار کردند و بیمار شدند. آنها بیش از این نمیتوانستند از جان خود مایه بگذارند. پس به امارات و کانادا و استرالیا رفتند تا قبل از پیر شدن برای خود زند گی جدیدی دست و پا کنند. البته همه زنان ایرانی تحصیلات و تخصص نداشتد تا برای تامین آیندهای بهتر، محترمانه از کشور مهاجرت کنند. لایههایی از زنان هممی روند و میآیند ولی هیچ کشوری به آنها تابعیت نمی دهد. آنها برای تامین هزینه زندگی و کرایه منزل خانوادهشان٬ در مراکز و خانههای فساد اربیل و دوبی و تایلند کار میکنند٬ به مالزی قاچاق شدند و در ترکیه خرید و فروش میشوند؛ فقط به این دلیل که این زنان سرپرست خانوار هستند ٬ شوهرانشان بیکار و معتاداند و کلا به این دلیل که تامین معاش در ایران نزدیک به محال است. هم اینکه ٬ دو تابعیتیهای ایرانی صدها سرمایهدار هستند که برخی با وقوع انقلاب از ایران رفتند. تعداد قابل توجهی از آنها با کودتای سال ۸۸ و برای در امان ماندن سرمایههایشان از سیاستهای اقتصادی یک رئیس جمهور اسکیزوفرن مهاجرت کردند. برخی نیز نمیخواستند شریک معاملههای مشکوک شرکتهای قدرتمند و مافیایی سپاه شوند و به همین علت به امارات و ترکیه رفتند و هیچ یک جز برای دیدار با اقوام یا پدر و مادر پیر خود قصد باز گشت ندارند. دو تابعیتیها یک بحث استراتژیک مساله دو تابعیتیها به دلائل متعددی یک موضوع استراتژیک است که چهار دهه پس از انقلاب ایران بهتدریج برجسته شده و به صورت طبیعی خود را نشان میدهد. در واقع با انقلاب و جنگ و نیز پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ بسیاری از اقشار کشور را ترک کردند و برای تسهیل امور اداری و خانوادگی خود در خارج از کشور دو تابعیتی شدند. قلیلی از آنها بازگشتهاند و آنان که بازنگشتهاند مرتبا از سوی دولت های ایران دعوت به کار میشوند اما نمیآیند. دو تابعیتیها بخشی از مساله فردای ایران هستند که لایههای محافظهکار و راستهای افراطی از مطرح شدن نقش و اهمیت آنها بشدت نگراناند. دو تابعیتیها از تحصیلات بالاتر ٬ تجربه کاری و مدیریتی بهروزتر برخوردارند. آنها آمریکا و اروپا و دنیای مدرن را بیشتر میشناسند و بههمینخاطر یک فرصت و نیز یک تهدید برای سیستم حکومتی فعلی ایران به شمار میآیند. دوتابعیتیها فرصتی استثنایی هستند زیرا با امکان ورود آنان به بازار کار و مدیریت زمینههای مهارکردن فساد گسترده دولتی فراهم میشود و سیستم بوروکراسی کشور میتواند در مسیر اصلاح قرار گیرد. ورود دوتابعیتیها به نظام اداری به احتمال قابل توجه روابط مافیایی را تا حدود زیادی مهار میکند و امور مالی و اداری رو به شفافیت میرود. البته ٬ برخی از مخالفان این تحلیل معتقدند سیستم سیاسی و مدیریتی در ایران با پشتیبانی سرداران سپاه چنان فاسد و انحصاری و مافیایی است که هر تازه واردی را به شکل خود در میآورد و کسی را توان هماوردی در برابر آن نیست. اما دو تابعیتیها در عین حال تهدیدی هم برای کارکرد سیستم موجود هستند. آنها به دلیل تحصیلات و شناخت عمیقتری که از جهان دارند با نظام ارتشاء و اختلاس کنار نخواهند آمد. تهدید بودن دو تابعیتیها از این جهت است که تابع مدیران همفکر امثال جنتی ٬ اژهای ٬ فلاحیان ٬ یا لاریجانیها نخواهند بود. آنها یاد نگرفتهاند دروغ بگویند٬ در مقابل روابط فاسد اداری ایستادگی میکنند. تا حدی که٬ با ورود دو تابعیتیها به سیستم اداری و مالی ایران دیگر به سختی میتوان گفت نظام حزبی در کشورها باعث فساد میشود٬ ٬سندیکای شغلی تجربه کمونیستی است٬ روایتی از ائمه نداریم برای حلال بودن شفافیت مالی ٬ یا اینکه زنان در منزل بنشینند بهتر است تا اینکه در رده های مدیریت به کار گرفته شوند. در واقع٬ دو تابعیتیها با امکان مالی و تحصیلی بیشتر در جامعه ایران این پتانسیل را دارند تا به صورت یک طبقه مانعی در برابر فساد و استبداد و سرکوب سیستماتیک باشند٬ و هر چه باشد٬ دشوار است که چهار میلیون از ایرانیان را که مهاجرت کردند و دوتابعیتی شدند و هنوز خود را ایرانی میدانند در معادلات و تنش های آینده نادیده گرفت. اجداد آیت الله خمینی و مهاجرت از هند اگر دو تابعیتی بودن یا داشتن ریشه دومی از یک کشور دیگر٬ نقصانی در ارزیابی از هویت ملی ایرانیان است بیتردید ریشه خانواده آیتالله خمینی که بزرگترین جنبش سیاسی نیم قرن اخیر منطقه خاورمیانه را هدایت کرد از شمول چنین قاعدهای مستثنی نیست. آیتالله پسندیده برادر بزرگتر آیتالله خمینی در همان اوایل انقلاب در مصاحبهای به هندی بودن اصالت خانوادگی جد خود اشاره کرد. حتی برادر دیگر آنها که در خمین دفترخانه داشت به سید هندی معروف بود. اگر اجداد خانواده آیتالله خمینی از هند آمده اند، پس بدون اینکه در جایی ثبت شده باشد به نوعی دوتابعیتی بودهاند. در واقع اصالت هندی داشتن خاندان خمینی ذاتا نه جنبه منفی دارد و نه حتی جنبه مثبت. برای اقلیمی مانند ایران که نزدیکی فرهنگی با عراق ٬ افغانستان ٬ هند و لبنان داشته و هنوز دارد. بسیار طبیعی است که خانوادههایی از کشوری به کشور دیگری مهاجرت کرده و در آن ریشه دوانده باشند. خانواده خانم بینظیر بوتو یا خاندان گاندی ریشه یزدی یا شیرازی داشتهاند و کلا از ایران نشات گرفتهاند. بسیاری از آیتالله های عراق و لبنان نیز ریشه ایرانی داشته و مورد احترام مردم عراق بوده و هستند. بیست درصد از بالاترین و بیست درصد از پایینترین ایرانیان با توجه به بحرانهایی که کشور با آن مواجه است طرح سلب تابعیت ایرانیانی که پیرو تحولات سیاسی از کشور مهاجرت کردهاند ٬ فقط میتواند آغاز تسویه حساب با جریان تحولخواه در ایران باشد، بر سر اینکه هر چه میگذرد بیشتر آشکار میشود که لابی تحصیلکرده ها در ایران قصد کنار آمدن با یک نظام مذهبی فاسد را ندارند. از سویی٬ بیشتر مردم به آیندهای فکر میکنند که همه طیفها و جریانهای اجتماعی٬ از جمله دو تابعیتیها متناسب با توان خود در اداره امور کشور مشارکت داشته باشد. وقتی مطرح میشود که قرار است یک بیستم از دارندگان بالاترین تحصیلات و سرمایه مالی و نیز تجربه اداری کشور ایران در آینده تابعیت ایرانی خود را از دست دهند، آنگاه میتوان احتمال داد که بیست درصد از اقشار خاص فرهنگی واقتصادی اجتماعی قرار است نقش بالاتری را بر عهده داشته باشند. به عبارت دیگر اگر دارندگان مدارک دانشگاههای معتبر قرار است تابعیت ایرانی خود را از دست دهند و اجازه رفت و آمد به ایران را نداشته باشند یا برای دیدار از وطن خود به دردسر گرفتن ویزا دچار شوند، یک احتمال جدی را باید مد نظر قرار داد : بر اساس یک احتمال٬ همه کسانی که از بورسهای تحصیلی غیرقانونی در دوران احمدینژاد بهره بردند و نیز بورسیههای وزارت اطلاعات بهزودی مصادر آینده را بر عهده خواهند گرفت. کار کردن با آنها آسانتر است و بیشتر اهل بدهبستان هستند. آنها از یک سیستم فاسد و رانتخوار و اختلاسگر بیشتر حرفشنوی دارند تا کسانی که فارغالتحصیل دانشگاههای معتبر هستند. در این میان کسانی که از دانشکده مداحی فارغ التحصیل شدهاند و طیفهایی از آنان همان برادران سابق بسیج هستند در دایره معتمدترینها قرار خواهند گرفت. در شرایط حاضر همه امور اقتصادی و سیاسی و نیز ادامه برجام در گرهای کور به هم تاب خورده است. انتخابات ریاست جمهوری در راه است. جابهجایی فرماندهان سپاه در پستهای مختلف بیانگر این است که ماههای پر تنشی در راه است. این ماهها را اگر در کنار چالش دولت و قوه قضاییه قرار دهیم و نیز تاییدیه رهبر جمهوری اسلامی از قوه قضاییه را ٬ فراموش نکنیم مطرح شدن سلب تابعیت ایرانی حدود چهار میلیون از کیفیترین اقشار جمعیت کشور یک پروژه تصادفی و حساب نشده نیست. بهویژه که طرح آن از طرف سخنگوی سیاست خارجی مجلس مطرح و نیز در سایت قوه قضاییه منتشر شده است. پروژه لغو تابعیت ایرانی دو تابعیتیها چه هدفی دارد؟ شاید قوه قضاییه قصد دارد با طرح لغو تابعیت ایرانی دو تابعیتیها در قبال معاملهای از دولت گروکشی کند ٬شاید قرار است اهرم فشار گاه و بیگاه به دولت حسن روحانی باشد٬ بعید نیست پروژه بیاعتبار کردن دولت باشد تا همه تحصیلکرده ها ٬ سرمایهداران و مدیران از آینده ناامید شوند و سپاه و بسیج و اطلاعات موازی با خیال راحت هر که را خواستند قلع و قمع کنند٬ شاید هم قرار است این طرح در صورت جدیشدن جانشینی حسن روحانی برای رهبری کلید بخورد. اینجاست که میتوان گفت قوه قضاییه و سپاه و نیز سازمان اطلاعات موازی برای مقابله با اصرار مردم به اصلاح امور از هم گسیخته کشور و کوتاه کردن دست باندهای حکومتی ٬ احتمالا اجرای پروژه زمین سوخته ایران را در گوشه ذهن خود میپرورانند و معنای چنین طرحهایی جز این نیست که یا ما و کسانی که مورد تایید ما هستند کشور را اداره میکنند٬ یا اینکه چیزی باقی نمیماند تا دیگران آن را اداره کنند!
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزومآً دیدگاه رسام نیستند.