سيد مجتبی واحدی
سی و هشت سال از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام استبدادی ولایت فقیه در ایران می گذرد. در مورد عوامل ماندگاری این نظام علیرغم همه فسادها، بی کفایتی ها و ضعف های آن ، سخن بسیار گفته شده است. البته اغلب تحلیلگران بر اینموضوع متفقند که در دوره های مختلف از چهار دهه گذشته ، عوامل متفاوت ، موجب ماندگاری نظام بوده است. حمایت قاطع مردمی در سالهای اولیه ، پس از آن نگرانی از جنگ و حضور دشمن خارجی که اتحاد داخلی را اجتناب ناپذیر می ساخت و امید به تغییر شرایط و سازندگی پس از جنگ را می توان از عوامل موثر بر دوام نظام ولایت فقیه دانست. در آغاز دهه سوم و در حالی که انواع نارضایتی های سیاسی و اقتصادی ، گلوی نظام را می فشرد ظهور پدیده خاتمی و پس از آن تشکیل مجلس ششم ، به فریاد نظام رسید و سقوط آن را به تاخیر انداخت. هر چه از زمان استقرار نظامجمهوری اسلامی گذشت فاصله عملکرد مسئولان با وعده های انقلابیون بیشتر شد و به موازات آن ، نظام در سرکوب و گسترش اختناق ، کار آزموده تر شد تا جایی که اکنون با اطمینان می توان وحشی گری و سرکوب را از عوامل پایداری نظام دانست. اما معتقدم ساده سازی موضوع و معرفی " سرکوب و خشونت " به عنوان تنها عامل ماندگاری نظام ولایت فقیه ، موجب غفلت از سایر عوامل و کمکبه تداوم استقرار نظامی است که هیچ دلیل منطقی برای پایداری آن وجود ندارد. این یادداشت ، به موضوعی می پردازد که به باور نگارنده ، تاکنون نظام جمهوری اسلامی را بیمه کرده است. تردیدی نیست که همواره انسان هایی در برابر مستبدان حاکمبر ایران ایستاده اند و آزادی را فریاد زده اند . اما از زمان آغاز مبارزه برنامه ریزی شده برای استقرار یک نظامدموکراتیک در ایران بیش از یکصد سال می گذرد. گروهها و افراد مختلف ازآغاز نهضت مشروطیت تا دوره انقلاب اسلامی تلاش های آزادیخواهانه داشتند اما آیت اله خمینی با وارد کردن عنصر مذهب، توانست گروههای زیادی از مردم را به دور خود جمع کند . او در سال چهل و دو با صدای بغض آلود، فریاد " رفت اسلام " سرداد تا احساسات مذهبی مردم را در خدمت اهداف خود بگیرد و حربه او کارساز شد. او البته با هوش تر ازآن بود که از سایر گروهها و فعالان سیاسی غافل شود. به همین جهت بر خلاف اعتقاد واقعی خود ادعا کرد " در جمهوری اسلامی ، کمونیست ها هم آزاد خواهند بود " . وی همچنین با مذهبی های سنتی، همزبانی می کرد تا از فداکاری های این گروه نیز بهره مند شود. با پیروزی انقلاب و استقرارنظام ولایت فقیه اما کاربرد دیگری از مذهب در خدمت اهداف آیت اله خمینی قرار گرفت. او تلاش می کرد همه ضعف ها ، کاستی ها و حتی فساد های موجود را با القای دروغ بزرگی به نام " تحمل و فداکاری برای پیاده کردن اسلام " توجیه نماید. در واقع قرائت ویژه ای از اسلام که بهترین نام برای آن " اسلام سیاسی " است به صورت کامل در خدمت خمینی قرار گرفت. او از روز پیروزی انقلاب تا لحظه مرگ، اسلام با قرائت ویژه خویش را تبلیغ کرد والبته افراد زیادی نیز اسلام او را باور کردند. نقش میهن دوستی در هجوماقشار مختلف مردمبه جبهه ها و توقف پیشروی تجاوزگران قابل انکار نیست اما چه کسی می تواند نقش تبلیغات مذهبی آیت اله خمینی برای گسیل صدها هزار جوان به جبهه ها را نادیده بگیرد ؟ بسیاری از افراد که با احساس افتخار و پیروزی ، اجساد سومین و چهارمین شهید خانواده خویش را تحویل می گرفتند سخن آیت اله خمینی را باور کرده بودند که شهدای نبرد با عراق، در بهشت همنشین اصحاب عاشورا هستند. ( البته تردید ندارم که شهدای جنگ تحمیلی ، در بارگاه خداوند به خاطر نیت پاک خویش ، عزیز هستند و از پاداش بزرگبرخوردارند اما بحث بر سر سوء استفاده های حکومت از باورهای مذهبی مردم است) فاصله یک ساله بین پایان جنگ و مرگآیت اله خمینی نیز با تدبیر " مظلوم نمایی و نوشیدن جام زهر " طی شد تا همچنان ، بسیاری از عوام الناس مذهبی ، خمینی را قربانی دشمنی استکبار جهانی با اسلام بدانند . این تدبیر نیز کارساز شد و خمینی تا زمان مرگ، خود را نیازمند پاسخگویی به خاطر ادامه لجوجانه جنگ ندانست. پس از فوت آیت اله خمینی ، نه تنها تظاهر به مذهب و ادعای "رسالت دینی " کاهش نیافت بلکه در بعضی عرصه ها ، خامنه ای بسیار قوی تر سلف خود ، اسلام و باورهای مذهبی را به خدمت گرفت. بر گزاری مجالس متعدد مذهبی با حضور رهبر ، سفرهای مکرر او به مشهد، توسعه مکان هایی همچون جمکران و تلاش برای فریب مردماز طریق انتشار ادعاهایی از قبیل ارتباط خامنه ای با امام زمان ، مظاهری از " اسلام سواری" در نظامجمهوری اسلامی بوده است. پس از کودتای انتخاباتی سال هشتاد و هشت ، رهبر جمهوری اسلامی و زیر دستان او ، حکومت خویش را در خطر می دیدند.در آن مقطع نیز نماد دیگری از " سوءاستفاده مذهبی" به داد آنان رسید که البته موفقیت آنها تا حدی مدیون " نا بخردی سران جبهه اصلاحات " بود. عاشورای سال هشتاد و هشت ، فرصت مناسبی در اختیار معترضان گذاشت تا بلند ترین فریادهای خود را به گوش هموطنان و جهانیان برسانند. در آن روز برخی حوادث مشکوک و غیر معمول به وقوع پیوست که هنوز نمی توان در مورد ریشه ها و برخی دست های پشت پرده آنبه صورت قطعی قضاوت کرد.اما حکومت توانست گروههایی از اقشار مذهبی را قانع کند که معترضان انتخاباتی، به امام حسین و عاشورا اهانت کرده اند. متاسفانه برخی" اصلاح طلبانِ منفعل" نیز فریب حکومت را خوردند و با ابراز تبری از مسببان اهانت به امام حسین در روز عاشورای سال هشتاد و هشت ،، عملا ادعای حکومت را تایید کردند. در واقع سران نظام ولایت فقیه ، تا قبل از کودتای انتخاباتی سال هشتاد وهشت معمولا تلاش می کردند خود را متولی اجرای احکامالهی معرفی نمایند و از این طریق، حمایت اقشار مذهبی را تحصیل نمایند. اما در ماجرای جنبش سبز ، وحشت از پیشروی جنبش و فراگیر شدن آن، سران حکومت را تشویق نمود تا سوءاستفاده خود از " مذهب " را به اعلا درجه برسانند. در رویه جدید، تمرکز حکومت بر اثبات " دشمنی فعالان جنبش سبز با مبانی دینی " قرار گرفت و متاسفانه این استفاده ابزاری نیز برای حکومت فریب کار جمهوری اسلامی، مفید بود. باید بگویم به کار گیری " اسلام سیاسی" به عنوان ایدئولوژی حکومت در حالی که متولیان حکومت ، مفسران این " اسلامِ جمهوری اسلامی ساخته " هستند بسیار خطرناک است که این خطر ، هم مردم را تهدید می کند و هم برای اسلام سنتی ، پیامدهای فاجعه بار دارد. قبلا نیز خطاب به روحانیون سنتی نوشته ام اگر در برابر مردم احساس وظیفه نمی کنند، اگر ادعاهای سالیان قبل از انقلاب خود در خصوص همراهی با مردم را پس گرفته اند و اگر ویرانشدن ایرانبرای آنان اهمیت ندارد اقلا به اسلام سنتی خویش بیندیشند. البته اینسخن از باب اهانت نیست .ضمن آنکه معتقدم هنوز هستند روحانیونی که همبه اسلامسنتی خویش می اندیشند ، هم دغدغه رفاه و امنیت مردم را دارند و هم سربلندی ایران ، وجهه همت ایشان است. در عین حال خطاب من به تعداد بیشتری از آنان است که نگرانی اصلی ایشان، حفظ اعتبار اسلام در میان ایرانیان است اما در برابر " متولیان اسلامسیاسی " سکوت پیشه ساخته اند با آنکه می دانند اسلام سیاسی ابزاری برای حفظ حکومت استبدادی ولایت فقیه و سرکوب منتقدان و مخالفان آنست. عبارت اسلامسیاسی که در این یادداشت به کار می برم هیچملازمه ای با اسلامندارد. در اسلامسیاسی ، به گفته طراح قرائت شیعی آن - آیت اله خمینی- برای حفظ حکومت می توان تماماحکام و مناسکمذهبی را تعطیل کرد . با این نگاه به اسلامسیاسی - قرائت شیعی- نظام حکومتی ، مقدس تر از هر چیزی است ولذا جان هر انسان تا جایی ارزش دارد که حیات و فعالیتهای آن فرد ، حکومت را با چالشی روبرو نکند. هنر خمینی و جانشین او ، اینبوده که باور مذهبی بسیاری از آحاد غیر سیاسی مردم را نیز به خدمت گرفته اند و قرائت خود از اسلام را معتبرترین خوانش از اسلاممعرفی کرده اند . اما آیا واقع چنین است ؟ یافتن پاسخ برای این سوال ، چندان سخت نیست. می توان در میانروحانیون تجدد گرا و سنتی ، افرادی را پیدا کرد که نگاه آنها به اسلام، تفاوت فاحش با قرائتی دارد که بنا بر منافع سیاسی آیت اله خمینی و جیره خواران او به جامعه ایران تحمیل شد. شاید بهترین کلید برای حل این معما، بررسی اجمالی نظریات برخی روحانیون سرشناس در مورد فاجعه " ولایت مطلقه فقیه " باشد. پیش از انقلاب اسلامی ، آیت اله خویی سرشناس ترین مرجع تقلید شیعه در داخل و خارج از ایران بود . در اوایل دهه شصت شخصا در مساجد جنوب لبنان ، تصاویر او را دیدم که از او به عنوان " مرجع دینی اعلا" در کنار تصویر آیت اله خمینی به عنوان " رهبر انقلاب اسلامی" نامبرده شده بود. این مرجع سرشناس شیعه، نظریه ولایت فقیه را یک بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی می دانست. او به صراحت می گفت : " ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقها اثبات نمی شود . ولایت تنها به پیامبر و ائمه اختصاص دارد . " آیت اله خویی ولایت فقها را محدود به امور حسبیه می دانست. ظاهرا روحانیونی که ولایت فقیه را بدعت می دانستند با اسلامسیاسی نیز سر سازگاری نداشتند. بر همیناساس ، آیت اله خویی با انقلاب اسلامی که رسالت آن پیاده کردن اسلامسیاسی بود همراهی نکرد. آیت اله علی سیستانی که می توان او را نزدیک ترین مرجع تقلید- در قید حیات- به آیت اله خویی دانست نیز ولایت عام فقها را محدود به امور حسبیه می داند و معتقد است تسری ولایت به اداره جامعه ، نیازمند مقبولیت و پذیزش عمومی است. به عبارت دیگر ، از نظر سیستانی میان ولی فقیه و سایر کسانی که می خواهند اداره جامعه را به عهده بگیرند تفاوتی وجود ندارد و استقرار در جایگاه و مقامحاکم، منوط به تایید مردم است که احراز آن جز از راههای مدرن مانند انتخابات ، امکان پذیر نمی باشد. در میان مراجع تقلید و روحانیون سنتی ، مراجع دیگری را نیز می توان یافت که حداکثر ولایت مورد پذیرش ایشان برای فقها، تصدی امور حسبیه است. اما حتی برخی یاران نزدیک آیت اله خمینی نیز با اینحد از سیاسی کردن اسلام و واگذاری نقش گسترده و اختیار به مظهر اسلامسیاسی یعنی ولی فقیه مخالفت آشکار داشته اند. یکی از اینافراد ، آیت اله مرتضی مطهری است که از وی به عنوان نظریه پرداز انقلاب اسلامی ، یاد می شود . مطهری در کتاب " پیرامون انقلاب اسلامی " می نویسد " تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنندو اداره مملکت را به دست گیرند. این مفهوم اختصاص به اهل سنت دارد . در شیعه هیچگاه چنین مفهومی وجود نداشته است ." همانطورکه در بالا توضیح دادم بسیاری از روحانیون طراز اول شیعه، حتی با ولایت فقیه با تعریف قبل از انقلاب آیت اله خمینی همراهی و علاقه ای نداشتند چه رسد به ولایت مطلقه فقیه که نه با مبانی شرعی تطابق دارد نه عقل سلیم آن را می پذیرد. اما از میان معدود روحانیون معتقد به ولایت فقیه نیز حد اقل دو روحانی سرشناس را می توان معرفی کرد که در سالهای پیش از انقلاب از باورمندان ولایت فقیه بودند اما در سالهای پس از انقلاب - و احتمالا پس از مشاهده پیامدهای حاکمیت ولی فقیه و پیاده کردناسلامسیاسی، نظر ایشان تغعییر کرد. آیت اله حسینعلی منتظری و آیت اله سید محمد شیرازی ، دو مرجع تقلید شیعه بودند که سالها نظریه ولایت فقیه را قبول داشتند. آیت اله منتظری اختیارات گسترده ای برای ولایت فقیه قائل بود تا جایی که هنگامتدوین قانون اساسی افزایش هر چه بیشتر اختیارات ولی فقیه را درخواستمی کرد .او در اینمقوله تا آنجا پیش،رفت که خواستار تعیین رئیس جمهور توسط ولی فقیه شد. اما آنچه اسلامسیاسی آیت اله خمینی و " ولایت مطلقه فقیه" بر سر ملکو ملت آوردآیت اله منتظری را بی تاب کرد و علنا در برابرکسی ایستاد که هم استاد او بود و هم منصب ولایت فقیه رادراختیار داشت . کار مخالفت آیت اله منتظری با الگوی حکومتی آیت اله خمینی به آنجا رسید که صراحتا اعلام کرد :" ولایت مطلقه فقیه ازمصادیق بارز،شرک است " . سید محمد شیراری نیز در سالهای دور به گستردگی حوزه اختیارات فقیه قائل بوده اما به تدریج دیدگاه خود را بهبود بخشیده است. او از نظر تحقیقات و تالیفات فقهی در میان همه مراجع تقلید یکصد سال اخیر جایگاه استثنایی داشته است تا جایی که حتی سید علی خامنه ای علیرغماختلاف نظر و کینه از شیرازی ، او را اینگونه توصیف کرده است :" آن عالم بزرگوار سالهای متمادی از عمر خویش را در عراق و ایران صرف جهاد فرهنگی و سیاسی برای اعلای کلمهی اسلام و ترویج مکتب اهل بیت علیهمالسّلام نموده و زحمات فراوانی تحمل کردند. تألیفات متعدد ایشان در علوم اسلامی و مبارزه با صهیونیزم و استکبار، متضمن مجموعهی بزرگی از معارف دینی و سیاسی است ". شیرازی در سالهای پایانی عمر، اظهار نظرهای صریح و مستدل در خصوص ولایت فقها و محدودیت های آن داشته است. سرانجمهوری اسلامی ادعا می کنند اختیارات ولی فقیه ، همان حقوق و اختیاراتی ا ست که پیامبر و امامان شیعه دارند. ادعای بزرگتر آنان "نظریه کشف " است که به موجب آن انتخاب ولی فقیه از جانب خداوند است و اعضای خبرگان ، این انتخاب الهی را کشف می کنند. همه این ادعاها برای تقدیس نظام و رهبر آنست . اسلامسیاسی و نظام مبتنی بر آن قرائت از اسلام ، تا کنون با همین ادعاها ، توانسته اند حمایت بسیاری از ایرانیان مذهبی را در اختیار داشته باشند . اینهمان نکته ای است که در ابتدای یادداشت به آن اشاره کردم: رمز ماندگاری جمهوری اسلامی ! پس اگر کسی به فکر خلاصی ایران و ایرانیان از نظام استبدادی و فاسد جمهوری اسلامی است باید برای افشای دروغ و فریب نظامولایت فقیه تلاش نماید. به اعتقاد نگارنده ، مهم ترین فریب جمهوری اسلامی مقوله ای به نام " اسلام و تشیع سیاسی " است که با هدف مقدس سازی " سیاست های جمهوری اسلامی" جعل شده است. در واقع جمهوری اسلامی که با ادعای آیت اله خمینی مبنی بر احیای مبانی دینی تاسیس،شد در روندی معکوس همه اعتبار اسلام را برای توجیه سیاست های خود به خدمت گرفت. در طی سی و هشت سال استقرار جمهوری اسلامی ، ابعاد اسلامسیاسی،گسترش یافته و امروزه کمتر عرصه ای را در ایران می توان یافت که تحت سیطره اسلامسیاسی و متولیان آن نباشد. آنچه از سید محمد شیرازی در باب حکومت اسلامی و رهبر آن به جا مانده نشان می دهد او به عنوان یک روحانی سنتی، به مطالعه تجربیات موفق بشری پرداخته و در اظهار نظری شجاعانه ، شرط تصدی ولی فقیه را " انتخاب توسط اکثریت مردم" و حوزه اختیارات فقیه را بسیار محدود دانسته است. آیت اله سید محمد شیرازی اکنون در میان ما نیست و نمی توان با قاطعیت ، انگیزه او از بیان برخی شرایط برای تداوم ولایت فقیه منتخب را حدس زد. اما نشانه هایی در سخنان او وجود دارد که ثابت می کند تغییر نگاه او به حوزه اختیارات ولی فقیه ، متاثر از عملکرد جمهوری اسلامی و جایگزینی اسلامسیاسی به جای اسلام سنتی بوده است. شیرازی مواردی را به عنوان عوامل سقوط ولی فقیه از عدالت و سلب صلاحیت معرفی می کند که با عملکرد نظام جمهوری اسلامی و رهبران آن تطبیق دارد : فتوا دادن توسط فردی که صلاحیت ندارد ، دزدی اموال مردم که بدترینمظهر آن مصادره اموال دیگران است ، اهانت به انسان ها و آزار ایشان ، تهمت و بهتان زدن به انسان ها نمونه های از عوامل سلب صلاحیت ولی فقیه است که شیرازی به آنها اشاره کرده و به نظر می رسد مرتبط با عملکرد جمهوری اسلامی می باشد. شیرازی،با ظرافت خاص تلاش کرده جایگاه فقها را به سالهای پیش از انقلاب و قبل از حاکمیت اسلام سیاسی بر گرداند. او " ولی فقیه " را فقیهی همچون سایر فقها می داند که هیچ برتری بر دیگران ندارد . او حتی اطاعت از حکم فقیه حاکم توسط فقهای دیگر و مقلدان سایر مراجع را لازم نمی شمارد و نهایتا بر وجود شورای فقها به جای " ولایت فرد فقیه " تاکید می نماید. از دیگر نشانه هایی که عدماعتقاد شیراری به اسلامسیاسی و نظام حکومتی ولایت فقیه را نشانمی دهد تاکید او بر ممنوعیت دخالت ولی فقیه در امور شخصی شهروندان است . هدف از آنچه در بخش های مختلف این یادداشت آمد نشان دادن این موضوع است که ولایت فقیه به عنوان مظهر تشیع سیاسی نه تنها مورد اجماع روحانیون طراز اول شیعه نبوده و نیست بلکه تجربه جمهوری اسلامی ، برخی از حامیان اولیه نظریه ولایت فقیه را به مخالفت با آن تشویق کرده است. اما متاسفانه تسلط جمهوری اسلامی بر همه نهادهای تبلیغی و رسانه های فراگیر و نیز خودفروختگی بسیاری از مبلغان مذهبی ، مانع رسیدن " صدای مخالفان اسلامسیاسی و ولایت فقیه" به کسانی است که تحت تاثیر نبلیغات فریب کارانه نظام ولایت فقیه قرار دارند. معتقدمحتی کسانی که با اساس اسلام مشکل دارند می توانند با حفظ مواضع سیاسی و مذهبی خود ، برای رساندن صدای روحانیون مخالف اسلام سیاسی کمک کنند. اما مهم ترین وظیفه در این زمینه به عهده روحانیونی است که همواره از کاهش دلبستگی های مذهبی در ایران ابراز نگرانی می کنند . فراموش نکنیم که اسلامسیاسی فاجعه بزرگی است که متاسفانه هنوز میلیونها طرفدار در ایران دارد و البته اکثریتی از آن طرفداران آن ، اسلام و تشیع را فقط از دریچه تبلیغات جمهوری اسلامی می شناسند . همین باورمندانبه اسلامِ جمهوری اسلامی ، مهمترین و قوی ترین عامل پایداری و ماندگاری نظام ولایت فقیه هستند. رساندن صدای روحانیون مخالف اسلام سیاسی به اقشار مختلف مردم می تواند به کاهش اقتدار این نظام فاسد ، ضد بشری و حتی ضد اسلامی کمک کند. در اینمورد سخن بسیار است. همه کسانی را که خطر اسلام و تشیع سیاسی را درک کرده اند به همراهی برای افشای ابعاد اینفاجعه و نماد آنیعنی ولایت فقیه دعوت می کنم . بازنشر مواضع روحانیون سنتی در مخالفت با نکبت ولایت فقیه و فاجعه اسلام سیاسی ، در این راه بسیار مفید خواهد بود . البته کمک کردن در این راه به معنای تایید سایر دیدگاههای آن روحانیون نیست.
* مقالات ومصاحبه های مندرج در سایت لزومآً دیدگاه رسام نیستند.