جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
امر حکومتی امر خدا نیست-5

تاريخ انتشار : 10/27/2011



س – الف
سیره و شیوه به قدرت رسیدن حکومت رسول اکرم و امامان
حکومت در قرآن به صورت جدی و به شکل تک شاهی یا تک ملکی تنها در خصوص سلیمان نبی بیان شده که صرفا در وی منحصر بوده و از وی به کس دیگری به ارث گذاشته نشده همانگونه که وی نیز از کسی آنرا به ارث نبرده چرا که داود نبی خود تحت امر جالوت و از لشگریان وی محسوب میشده ، اما در خصوص سلیمان و کیفیت حکومتش به جز چند آیه مضبوط در سوره نمل و چند آیه متفرقه در سور دیگر سند قرآنی دیگری مبتنی بر به قدرت رسیدن و پادشاهی اش چیز دیگری در دست نیست هر چند که روایات و داستانهایی بی استناد در کتابهای تاریخی مانند طبری و غیره نقل شده اما بیشتر به اسرائیلیات شبیه است تا روایات مستند قابل اتکای استنادیاب تاریخی بنا براین بهتر است به جای بررسی حکومتگری در عهد انبیاء سلف به تاریخ پس از اسلام و مدینه النبی  باز گردیم تا هر چه شفاف تر به این بحث بپردازیم .
همانگونه که در مقاله سوم از مجموعه مقالات پیشین (امر حکومتی امر خدا نیست4) بیان شد :
پیامبر اسلام در تشکیل حکومت بیشتر منفعل بودند تا فعال و شاید همین انتظار وی برای رجوع اهل مدینه ، برآوردی است که مسلمانان بدان نسبت میدهند نه آنکه خود نیز فعالانه به دنبال تشکیل حکومت بوده باشد .برای وضوح بیشتردر خصوص هجرت وی به نکاتی در این مورد میپردازیم:
اولا: پیامبر برای تشکیل حکومت به مدینه نرفت. بلکه برای میانجی گری بین دو قبیله اصلی به مدینه دعوت و پس از توفیق در این امر بر اساس سنتهای رایج عرب و ساختار سپاس گذاری از فرد کاریزما و بی طرفی محمد امین که به نوعی از سوی مادر به اهل مدینه منسوب میشد در آنجا به مرور به سمت انسجامی پیش رفت که نامش را به نوعی میتوان حکومت نامید. مدعای ما در متن حدیث وارد شده در مستندات مورد پذیرش شیعه ، قابل رویت است:
و في رواية : أنه لما التقى النبي «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بأسعد بن زرارة و ذكوان، قال أسعد للنبي «صلى اللّه عليه و آله و سلم »: يا رسول اللّه، بأبي أنت و أمي، أنا من أهل يثرب، من الخزرج، و بيننا و بين أخوتنا من الأوس حبال مقطوعة، فإن وصلها اللّه بك، و لا أجد أعز منك، و معي رجل من قومي، فإن دخل في هذا الأمر رجوت أن يتمم اللّه لنا أمرنا فيك.
ترجمه :
در ایام حج اسعد بن زراره و ذکوان با روبرو میشوند و اسعد به او میگوید  ما اهل یثرب هستیم از قبیله خزرج و میان ما و قبیله اوس قهر حاکم است اگر این قهر را به آشتی تبدیل کنید سپاسگزارتان خواهیم شد جرا که از تو شریفتر و عزیز تر نیافتیم(حکایت از مقبولیت نزد عموم دارد) در کنار من مردی است از قبیله خودم و امیدوارم او نیز عقیده مرا داشته باشد تا مرا در این درخواست یاری کند .
(الصحيح من سيره النبي الاعظم(جلد3) علامه سيد جعفر مرتضي عاملي‏ ) .
(ترجمه تاریخ طبری ج 3 ص 895 تا 898 ) .
(ترجمه سیره ابن هشام ص 213 تا 223 رفیع الدین اسحاق ابن همدانی).
اگر در متن روایت دقیق شده و منطق و هدف دعوت مردم یثرب را از پیامبر درک کنیم به سادگی
 در می یابیم که ایشان برای حل اختلاف خود به پیامبر رجوع کردند، نه دعوت برای تشکیل حکومت.
همانگونه که رسول اکرم برای حفظ امنیت در پی یافت محل امن برای خود و یارانش از حبشه تا طایف را سیرنموده و هر گروهی را به جایی فرستاد تا از آزار مکیان در امان باشند.
حتی پیش از دعوت اهل مدینه به طایف پناه برده و در آنجا با برخوردی تحقیر آمیز از سوی خردسالان البته به تحریک بزرگ سالانه شان روبرو میشوند و دندان مبارک و یا پیشانی ایشان زخمی میشود و ایشان از شر آزار مردمان طایف به باغی پناه آورده نا ایشان از گرد آن باغ خرما دور میشوند(سیره ابی هشام) .فرار از ظلم مکیان وی را به سوی هجرت و یا به زبان امروزی پناهندگی میکشاند، نه طمع تشکیل حکومت که صد البته در ادامه خواهیم گفت که تشکیل حکومت هدف نبوی نیست بلکه مراجعه مردم و پیشنهاد سرپرستی جامعه به وی او را در زمره حاکمان در تاریخ ثبت شده قرار میدهد ، بعد از اینکه پیامبر در امر اصلاح پیوند دو قبیله یثرب کامروا شدند، مردم به ایشان رجوع کردند و امر حکومت را به ایشان محول نمودند. یعنی تشکیل حکومت امری بود ثانوی و خارج از مقصود اولیه مردم و پیامبر در دعوت و پذیرش آن که با هجرت از مکه صورت پذیرفت .
متن روایت کاملاً روشنگر این معناست که پیامبر برای تشکیل حکومت به یثرب نرفته و فقط به دنبال پناهگاهی بودند و دلسوزان آن سامان نیز به دنبال فرد امینی برای پا در میانی و ایجاد یک پارچه گی مدینه بنا بر این پیامبر مورد دعوت مردمان آن سامان قرار گرفت و این دعوت را به سرعت پذیرفت. و بدون دعوت مردم یثرب بدانجا نرفتند. در حالیکه اگر برای ایشان تشکیل حکومت واجب و ضروری بود اولاً باید به هر شکل ممکن در مکه بدین مهم اقدام می کردند؛ ثانیاً خود به مدینه می رفتند به مانند کاری که در طایف کردند ولی چون امید پذیرش پناهندگی به  مردم به دلیل وجود قراردادهای اهل مدینه با قریش را نداشتند به آنجا روی نکردند . پس عنصر اقبال مردم مسئله اصلی هر فردی است چه در قبول پناهندگی و چه در پذیرش حکومت وی. اما ایشان به دعوت سران قریش برای ریاست به شرط عدم اجبار بر دین توحیدی ، جواب منفی دادند و هدف نبوت خود را فراتر از حکومت زمینی بیان کردند در حالی که اگر تشکیل حکومت از اهم وظایف انبیاء باشد می توانستند بپذیرند و سپس بنا به صلاحدید خود مردمان را به اسلام هدایت یا اجبار کنند ولی دو عنصر، این کار را نشدنی کرد.
الف: پیشنهاد ریاست بر مکه از سوی سران قریش نه عموم مردم
ب: تضاد موجود بین وظیفه نبوی یعنی دعوت مردم به دین توحیدی و ریاست بر جامعه .
بنا بر همین نیز پیامبر به سوی وظیفه اصلی در فرو فرستاده اش تمایل یافته و با پاسخ: اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارید از تبلیغ دین خدا دست نخواهم کشید . راه را بر ایشان بست.
از سوی دیگر شیوه حکمرانی حضرتشان در مدینه باز هم نکاتی دارد که برای بحث ما مفید فایده بسیار است. یکی از این امور، عدم اجبار مردم از سوی پیامبر در پذیرش دین اسلام است. ایشان آزادی دین را در مدینه پذیرفتند و تا زمانی که مخالفان دست به جنایت و همسویی با مکیان  نبردند، هیچ اجبار و اقدامی علیه تنوع اجتماعی مدینه نداشته و حتی با برخی قبایل بت پرست نیز پیمان دوستی و یاری بستند.اگر غیر این است، مدعیان باید اسناد ادعایی خود را بیان کنند.
در حقیقت پیامبر به دنبال محلی امن برای نشر افکار و رسالت خود بود نه حکومت و فرمانروایی همانگونه که در پیامش به فرستاده مطعم بن عدی یکی از سران طایف نیز میگوید:برو و بگو محمد به دنبال محلی امن برای نشر رسالتش میباشد و حتی لفظ پناهنده گی را در متن تاریخ به وضوح میتوان مشاهده نمود .( ترجمه تاریخ طبری ج 3 ص 890)
تلاشهای پیامبر برای رهایی از ظلم قرشیان و پراکندن جمع نو کیشان مسلمان به نقاط دیگر مانند حبشه-طایف و مدینه از جمله نشانه هایی است که میتوان به عنوان فرار از دست قریش و یافتن آرامش برای خویش و یارانش ذکر کرد .
چرا که امنیت و یافتن محل امن تنها راه حفظ عقاید و در صورت امکان نشر آنها است و پیامبر به عنوان نبی صرفا به دنبال چنین محل و جایگاهی به همه جای ممکن سرکشی و یا نماینده ارسال میدارد و در پس نا امیدی از یافت همانگونه که در سند کتاب الصحیح  جناب جعفر مرتضی نیز بیان شد ، اهل مدینه بدون انتظار قبلی برای رفع اختلاف و میانجی گری محمد به عنوان فرد امین به وی مراجعه و وی را به مدینه دعوت میکنند این معامله برای هر دو طرف سود بخش بود ، چرا که محمد امین با قوای کاریزماتیک خود و نسب شریف و ازدیگر سو متصل به اهل مدینه (نسب مادری) توانست اهل یثرب را آشتی داده و خود نیز به آرزوی دیرینش یعنی یافت محل امن برای حفظ و نشر عقایدش دست یابد.(ترجمه تاریخ طبری ج 3 ص 895 تا 898 )
دوره علی (ع)
بلافاصله پس از فوت رسول اکرم و به راه افتادن جریان سقیفه بنی ساعده بر سر ریاست این گمان برده میشود که حاکمان نه برای نشر اسلام و دستور دینی بلکه برای دست یابی به ریاست جامعه با هم به رقابت میپردازند در اینجا برای پرهیز از تداخل گرایشات مذهبی بهتر است فقط سیر حادثه و چراییت پیدایش چنین شورای نه فراگیر را مد نظر قرار داده و از خود سوال کنیم مگر پیامبر کسی را به جانشینی حکومت برنگزیده بود که اینچنین شتابان برای سلطه بر جامعه ،تشکیل شورای خبرگان برناگزیده دادند؟
و یا آنکه پیامبر صرفا برای امت امامی از سوی خدا به عنوان جانشین الهی و مفسر دین برای راهنمایی دین ورزان نه فرمانروایی بر ایشان معرفی کرده بود و بنا بر همین منظر بود که این مقدار سهل و بی پروا همگان (ریش سفیدان به اصطلاح خبره جامعه آن زمان)به دنبال تعیین فرمانروا بودند ؟
از نگاه زمینی و حق اجتماعی، جامعه نگران آشوب و برهم ریختگی بر خود لازم دید فردی را برای حکومت برگزیند که با توجه به روابط و لابی های آن زمان در انتخاب حاکم به بی راهه رفته و انتخابی ناصحیح را بر مردم تحمیل میکنند به همانگونه که ممکن است این حادثه در هر زمان و هر ملتی پیش آمده و ملتی را به قهقرا بکشاند .
ما در اینجا در پی پاسخ و یا نکوهش انتخاب ابوبکر نیستیم ولی میبینیم که علی در مقام دفاع از حقی که خود برای آن تلاش میکرد نه آن بود که ما میانگاریم و تاریخ شیعه را از آن لبریز کرده ایم بلکه افضلیت خود را از باب توانایی های مدیریتی و مهارتهای کسب شده بیان میکرده و در باب امامت نیز به هیچ روی به محاجه با کسی نپرداخته چرا که این موضوع مورد اختلاف و بحث مردمان نبوده .
در عین حال علی (ع) به خلافت ابوبکر رضایت داده و در پی آن خلافت عمر را میپذیرد و با وی همکاری قابل ملاحظه ای روا داشته و در دست آخر در شورای 6 نفره تعیین جانشین منتصب از سوی عمر شرکت کرده و در عین توجه به احتمال ضعیف کسب موفقیت روش بسیار غیر دموکراتیک ولی مقبول زمان خود را میپذیرد.
برخلاف نشر گسترده شایعه 25 سال خانه نشینی علی به عنوان اعتراض ، وی در طول این سالهاهمکاری تنگاتنگ خود را با همه حاکمان روا داشته و به عناوین و سمتهای مختلف از سوی خلیفه وقت به سهم اجتماعی خود در کنار اعتراض به آن بسنده میکند .
ایشان در بخشی از خطبه شقشقیه میفرمایند :
بار خدايا، در اين شورا از تو مدد مى جويم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خليفه نخستين ترديد روا داشتند، كه اينك با چنين مردمى همسنگ و همطرازم شمارند. هرگاه چون پرندگان روى در نشيب مى نهادند يا بال زده فرا مى پريدند، من راه مخالفت نمى پيمودم و با آنان همراهى مى نمودم .
دفاع علی از خلیفه سوم و فرماندهی لشگر مسلمانان در فتح دژپیل(دزفول) از سوی عمر و قبول مقام قضاوت در زمان وی در برخی موارد، از جمله سمتهایی است که حکایت از قبول حکومت وقت و به نوعی با پذیرش مشروعیت نسبی آن ولو با حفظ حق اعتراض.
سپس حضرت با بیان جمله ای دیگر ، خود مسئله را طوری بیان میدارد که در انتظار اقبال مردم و بنا نهادن حکومتی بر پایه های مردمی است ، رنج کشیده که با خواست و اراده خود به عدالت و حاکمیت وی روی آورده و از وی میخواهند فرمان راندن در ایشان را بپذیرد.
(بناگاه ، ديدم كه انبوه مردم روى به من نهاده اند، انبوه چون يالهاى كفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان كه نزديك بود استخوانهاى بازو و پهلويم را زير پاى فرو كوبند و رداى من از دو سو بر دريد. چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند. اما، هنگامى كه ، زمام كار را به دست گرفتم جماعتى از ايشان عهد خود شكستند و گروهى از دين بيرون شدند و قومى همدست ستمكاران گرديدند. گويى ، سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مى گويد:
((سراى آخرت از آن كسانى است كه در زمين نه برترى مى جويند و نه فساد مى كنند و سرانجام نيكو از آن پرهيزگاران است )).
آرى ، به خدا سوگند كه شنيده بودند و دريافته بودند، ولى دنيا در نظرشان آراسته جلوه مى كرد و زر و زيورهاى آن فريبشان داده بود.
بدانيد، سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده ، كه اگر انبوه آن جماعت نمى بود، يا گرد آمدن ياران حجت را بر من تمام نمى كرد و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمكاران و گرسنگى ستمكشان خاموشى نگزينند، افسارش را بر گردنش مى افكندم و رهايش مى كردم و در پايان با آن همان مى كردم كه در آغاز كرده بودم . و مى ديديد كه دنياى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم كم ارج تر است ). 
بسیار جالب تر آنکه حضرت هیچگاه در مقام بیان حکومت بر مردم از لفظ امامت سخن نمیگوید بلکه از لفظ خلافت بهره میگیرد که این را میتوان نشان آن دانست که امامت مقوله ای آسمانی و اعطایی است که غیر قابل تفویض میباشد و کاملا منفک از مفهوم حکومت بر مردم و در مقابل مفهوم خلافت را امری زمینی واکتسابی معرفی نموده که رای و نظر مردم رکن اساسی آن معرفی و اقبال مردمان را منشاء و خواستگاه آن میداند . در این جمله دقت فرمایید :
.....اگر انبوه آن جماعت نمى بود، يا گرد آمدن ياران حجت را بر من تمام نمى كرد...... (خطبه شقشقیه-نهج البلاغه)
پس علی (ع) هم در موضوع حکومت آنرا به خلافت یاد میکند نه امامت و هم اقبال و ادبار مردم را دلیل بر  اتمام حجت  برای حکمرانی بر مردم.
در زمان تصدی حکومت نیز با وقوع حوادث مختلف حضرت دایما به رای و نظر خبرگان و یا مردم مراجعه نموده و از رای و نظر ایشان در ادامه حاکمیتش نیز بهره میگیرد .
تمامی دوران پر ستیز و اسفناک حضرت امیر بر همین منطق استوار و هرگز این حاکمیت را حقی از جانب خدا برای خود بدون نظر مردم نمی دانستند . تا بدانجا که با پذیرش حکمیت بر خلاف میل خود از سوی خوارج ، متهم به سهل انگاری در مسئولیت خدادادی شدند ولی پایداری کرده و اجازه چنین بدعتی را به خوارج نداند تا بر تارک اسلام ننگی دیگر وارد آورده وبا بهره گیری از قدرت تقدس ، زمین را به آسمان وصل تا مشروعیت را از آسمان طلب کنند.
دوره امام حسن(ع)
اگر در دوره پیامبر با مسأله ای به مانند غدیر مواجه بودیم و امکان این بود که با وقوع آن حادثه شبهه نصب مطرح گردد که ما در ابتدای بحث کاملا بدان پرداخته و این احتمال را رد کردیم در واقعه پس از علی هیچ نصبی به عنوان خلافت از سوی حضرت برای امام حسن انجام نشده و این مردم بودند که بر اساس خواست خود با ایشان بیعت نموده و اگر این بیعت نبود هرگز ایشان به خلافت و حکومت بر مردم نمیاندیشید هماگونه که در زمانی که این اتفاق پیش آمد این مردم بودند که با شتاب به حضرتش روی کرده و از وی برای خلافت دعوت به عمل آوردند .
- سپس با كمال رغبت و اشتیاق مردم با آن حضرت بیعت كردند و او را به عنوان خلیفه پذیرفته و پیروی اش را بر عهده گرفتند.
( ارشاد شیخ مفید ص 347 ، منتهی الآمال شیخ عباس قمی، ج1، ص 224 )
در حالی که این گرایش فقط مدت کوتاهی با حسن یار بود و سپس آتش جنگ با معاویه شعله ور گشته و مردم خسته از جنگ، راحتی را در نقض بیعت و حذف امام حسن از خلافت جستند.
در این حال بود که امام حسن با پیشنهاد صلح با معاویه (در عین ظلم و فرومایه گی اش) موافقت مینماید چرا که دیگر مردمی برای حمایت و یا هدایت ندارد این همان هدف متعالی از حکومت کردن است حکومت در این اندیشه هدف نیست تا ارزش ذاتی داشته باشد بلکه حکومت وسیله ای است برای رشد و تعالی بشر ، برای رسیدن به اهداف برتر به خلاف اندیشه ولایت فقیه که خود را منتهای همه چیز معرفی و همه کس را به اسارت در خدمت یک یا چند نفر میگیرد .
با صلح امام حسن مسئله ای به نام انتقال موروثی خلافت نیز منتفی و امام حسین تا زمان حیات معاویه از عهد نامه فی مابین معاویه و برادرش تبعیت میکند .
از اینجا است که میتوان با بررسی اجمالی تاریخ و شیوه به حکومت رسیدن بزرگانی همچون رسول الله و علی و حسن (ع) یک ساختار دنیوی و کاملا متکی بر رای مردم داشته و این راه را طعمه ای برای ریاست ندانسته و بلکه آنرا فرصتی برای خدمت می انگاشتند.
با بررسی این بخش از تاریخ به مرور به جمع بندی دقیقی میرسیم که حکومت آسمانی نمیتواند باشد و حکومت از آن الله نیست و اوامر حکومتی نمیتواند امر خدا باشد در بخش بعدی به شیوه های تشکیل حکومت و میزان عقلانیت در آن از باب یکی از منابع فقهی خواهیم پرداخت و با همان شیوه و روال فقها ثابت خواهیم کرد که افسانه ولایت فقیه خالی از هر گونه دلیل و حجت شرعی است .
 

س – الف
سیره و شیوه به قدرت رسیدن حکومت رسول اکرم و امامان
حکومت در قرآن به صورت جدی و به شکل تک شاهی یا تک ملکی تنها در خصوص سلیمان نبی بیان شده که صرفا در وی منحصر بوده و از وی به کس دیگری به ارث گذاشته نشده همانگونه که وی نیز از کسی آنرا به ارث نبرده چرا که داود نبی خود تحت امر جالوت و از لشگریان وی محسوب میشده ، اما در خصوص سلیمان و کیفیت حکومتش به جز چند آیه مضبوط در سوره نمل و چند آیه متفرقه در سور دیگر سند قرآنی دیگری مبتنی بر به قدرت رسیدن و پادشاهی اش چیز دیگری در دست نیست هر چند که روایات و داستانهایی بی استناد در کتابهای تاریخی مانند طبری و غیره نقل شده اما بیشتر به اسرائیلیات شبیه است تا روایات مستند قابل اتکای استنادیاب تاریخی بنا براین بهتر است به جای بررسی حکومتگری در عهد انبیاء سلف به تاریخ پس از اسلام و مدینه النبی  باز گردیم تا هر چه شفاف تر به این بحث بپردازیم .
همانگونه که در مقاله سوم از مجموعه مقالات پیشین (امر حکومتی امر خدا نیست4) بیان شد :
پیامبر اسلام در تشکیل حکومت بیشتر منفعل بودند تا فعال و شاید همین انتظار وی برای رجوع اهل مدینه ، برآوردی است که مسلمانان بدان نسبت میدهند نه آنکه خود نیز فعالانه به دنبال تشکیل حکومت بوده باشد .برای وضوح بیشتردر خصوص هجرت وی به نکاتی در این مورد میپردازیم:
اولا: پیامبر برای تشکیل حکومت به مدینه نرفت. بلکه برای میانجی گری بین دو قبیله اصلی به مدینه دعوت و پس از توفیق در این امر بر اساس سنتهای رایج عرب و ساختار سپاس گذاری از فرد کاریزما و بی طرفی محمد امین که به نوعی از سوی مادر به اهل مدینه منسوب میشد در آنجا به مرور به سمت انسجامی پیش رفت که نامش را به نوعی میتوان حکومت نامید. مدعای ما در متن حدیث وارد شده در مستندات مورد پذیرش شیعه ، قابل رویت است:
و في رواية : أنه لما التقى النبي «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بأسعد بن زرارة و ذكوان، قال أسعد للنبي «صلى اللّه عليه و آله و سلم »: يا رسول اللّه، بأبي أنت و أمي، أنا من أهل يثرب، من الخزرج، و بيننا و بين أخوتنا من الأوس حبال مقطوعة، فإن وصلها اللّه بك، و لا أجد أعز منك، و معي رجل من قومي، فإن دخل في هذا الأمر رجوت أن يتمم اللّه لنا أمرنا فيك.
ترجمه :
در ایام حج اسعد بن زراره و ذکوان با روبرو میشوند و اسعد به او میگوید  ما اهل یثرب هستیم از قبیله خزرج و میان ما و قبیله اوس قهر حاکم است اگر این قهر را به آشتی تبدیل کنید سپاسگزارتان خواهیم شد جرا که از تو شریفتر و عزیز تر نیافتیم(حکایت از مقبولیت نزد عموم دارد) در کنار من مردی است از قبیله خودم و امیدوارم او نیز عقیده مرا داشته باشد تا مرا در این درخواست یاری کند .
(الصحيح من سيره النبي الاعظم(جلد3) علامه سيد جعفر مرتضي عاملي‏ ) .
(ترجمه تاریخ طبری ج 3 ص 895 تا 898 ) .
(ترجمه سیره ابن هشام ص 213 تا 223 رفیع الدین اسحاق ابن همدانی).
اگر در متن روایت دقیق شده و منطق و هدف دعوت مردم یثرب را از پیامبر درک کنیم به سادگی
 در می یابیم که ایشان برای حل اختلاف خود به پیامبر رجوع کردند، نه دعوت برای تشکیل حکومت.
همانگونه که رسول اکرم برای حفظ امنیت در پی یافت محل امن برای خود و یارانش از حبشه تا طایف را سیرنموده و هر گروهی را به جایی فرستاد تا از آزار مکیان در امان باشند.
حتی پیش از دعوت اهل مدینه به طایف پناه برده و در آنجا با برخوردی تحقیر آمیز از سوی خردسالان البته به تحریک بزرگ سالانه شان روبرو میشوند و دندان مبارک و یا پیشانی ایشان زخمی میشود و ایشان از شر آزار مردمان طایف به باغی پناه آورده نا ایشان از گرد آن باغ خرما دور میشوند(سیره ابی هشام) .فرار از ظلم مکیان وی را به سوی هجرت و یا به زبان امروزی پناهندگی میکشاند، نه طمع تشکیل حکومت که صد البته در ادامه خواهیم گفت که تشکیل حکومت هدف نبوی نیست بلکه مراجعه مردم و پیشنهاد سرپرستی جامعه به وی او را در زمره حاکمان در تاریخ ثبت شده قرار میدهد ، بعد از اینکه پیامبر در امر اصلاح پیوند دو قبیله یثرب کامروا شدند، مردم به ایشان رجوع کردند و امر حکومت را به ایشان محول نمودند. یعنی تشکیل حکومت امری بود ثانوی و خارج از مقصود اولیه مردم و پیامبر در دعوت و پذیرش آن که با هجرت از مکه صورت پذیرفت .
متن روایت کاملاً روشنگر این معناست که پیامبر برای تشکیل حکومت به یثرب نرفته و فقط به دنبال پناهگاهی بودند و دلسوزان آن سامان نیز به دنبال فرد امینی برای پا در میانی و ایجاد یک پارچه گی مدینه بنا بر این پیامبر مورد دعوت مردمان آن سامان قرار گرفت و این دعوت را به سرعت پذیرفت. و بدون دعوت مردم یثرب بدانجا نرفتند. در حالیکه اگر برای ایشان تشکیل حکومت واجب و ضروری بود اولاً باید به هر شکل ممکن در مکه بدین مهم اقدام می کردند؛ ثانیاً خود به مدینه می رفتند به مانند کاری که در طایف کردند ولی چون امید پذیرش پناهندگی به  مردم به دلیل وجود قراردادهای اهل مدینه با قریش را نداشتند به آنجا روی نکردند . پس عنصر اقبال مردم مسئله اصلی هر فردی است چه در قبول پناهندگی و چه در پذیرش حکومت وی. اما ایشان به دعوت سران قریش برای ریاست به شرط عدم اجبار بر دین توحیدی ، جواب منفی دادند و هدف نبوت خود را فراتر از حکومت زمینی بیان کردند در حالی که اگر تشکیل حکومت از اهم وظایف انبیاء باشد می توانستند بپذیرند و سپس بنا به صلاحدید خود مردمان را به اسلام هدایت یا اجبار کنند ولی دو عنصر، این کار را نشدنی کرد.
الف: پیشنهاد ریاست بر مکه از سوی سران قریش نه عموم مردم
ب: تضاد موجود بین وظیفه نبوی یعنی دعوت مردم به دین توحیدی و ریاست بر جامعه .
بنا بر همین نیز پیامبر به سوی وظیفه اصلی در فرو فرستاده اش تمایل یافته و با پاسخ: اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارید از تبلیغ دین خدا دست نخواهم کشید . راه را بر ایشان بست.
از سوی دیگر شیوه حکمرانی حضرتشان در مدینه باز هم نکاتی دارد که برای بحث ما مفید فایده بسیار است. یکی از این امور، عدم اجبار مردم از سوی پیامبر در پذیرش دین اسلام است. ایشان آزادی دین را در مدینه پذیرفتند و تا زمانی که مخالفان دست به جنایت و همسویی با مکیان  نبردند، هیچ اجبار و اقدامی علیه تنوع اجتماعی مدینه نداشته و حتی با برخی قبایل بت پرست نیز پیمان دوستی و یاری بستند.اگر غیر این است، مدعیان باید اسناد ادعایی خود را بیان کنند.
در حقیقت پیامبر به دنبال محلی امن برای نشر افکار و رسالت خود بود نه حکومت و فرمانروایی همانگونه که در پیامش به فرستاده مطعم بن عدی یکی از سران طایف نیز میگوید:برو و بگو محمد به دنبال محلی امن برای نشر رسالتش میباشد و حتی لفظ پناهنده گی را در متن تاریخ به وضوح میتوان مشاهده نمود .( ترجمه تاریخ طبری ج 3 ص 890)
تلاشهای پیامبر برای رهایی از ظلم قرشیان و پراکندن جمع نو کیشان مسلمان به نقاط دیگر مانند حبشه-طایف و مدینه از جمله نشانه هایی است که میتوان به عنوان فرار از دست قریش و یافتن آرامش برای خویش و یارانش ذکر کرد .
چرا که امنیت و یافتن محل امن تنها راه حفظ عقاید و در صورت امکان نشر آنها است و پیامبر به عنوان نبی صرفا به دنبال چنین محل و جایگاهی به همه جای ممکن سرکشی و یا نماینده ارسال میدارد و در پس نا امیدی از یافت همانگونه که در سند کتاب الصحیح  جناب جعفر مرتضی نیز بیان شد ، اهل مدینه بدون انتظار قبلی برای رفع اختلاف و میانجی گری محمد به عنوان فرد امین به وی مراجعه و وی را به مدینه دعوت میکنند این معامله برای هر دو طرف سود بخش بود ، چرا که محمد امین با قوای کاریزماتیک خود و نسب شریف و ازدیگر سو متصل به اهل مدینه (نسب مادری) توانست اهل یثرب را آشتی داده و خود نیز به آرزوی دیرینش یعنی یافت محل امن برای حفظ و نشر عقایدش دست یابد.(ترجمه تاریخ طبری ج 3 ص 895 تا 898 )
دوره علی (ع)
بلافاصله پس از فوت رسول اکرم و به راه افتادن جریان سقیفه بنی ساعده بر سر ریاست این گمان برده میشود که حاکمان نه برای نشر اسلام و دستور دینی بلکه برای دست یابی به ریاست جامعه با هم به رقابت میپردازند در اینجا برای پرهیز از تداخل گرایشات مذهبی بهتر است فقط سیر حادثه و چراییت پیدایش چنین شورای نه فراگیر را مد نظر قرار داده و از خود سوال کنیم مگر پیامبر کسی را به جانشینی حکومت برنگزیده بود که اینچنین شتابان برای سلطه بر جامعه ،تشکیل شورای خبرگان برناگزیده دادند؟
و یا آنکه پیامبر صرفا برای امت امامی از سوی خدا به عنوان جانشین الهی و مفسر دین برای راهنمایی دین ورزان نه فرمانروایی بر ایشان معرفی کرده بود و بنا بر همین منظر بود که این مقدار سهل و بی پروا همگان (ریش سفیدان به اصطلاح خبره جامعه آن زمان)به دنبال تعیین فرمانروا بودند ؟
از نگاه زمینی و حق اجتماعی، جامعه نگران آشوب و برهم ریختگی بر خود لازم دید فردی را برای حکومت برگزیند که با توجه به روابط و لابی های آن زمان در انتخاب حاکم به بی راهه رفته و انتخابی ناصحیح را بر مردم تحمیل میکنند به همانگونه که ممکن است این حادثه در هر زمان و هر ملتی پیش آمده و ملتی را به قهقرا بکشاند .
ما در اینجا در پی پاسخ و یا نکوهش انتخاب ابوبکر نیستیم ولی میبینیم که علی در مقام دفاع از حقی که خود برای آن تلاش میکرد نه آن بود که ما میانگاریم و تاریخ شیعه را از آن لبریز کرده ایم بلکه افضلیت خود را از باب توانایی های مدیریتی و مهارتهای کسب شده بیان میکرده و در باب امامت نیز به هیچ روی به محاجه با کسی نپرداخته چرا که این موضوع مورد اختلاف و بحث مردمان نبوده .
در عین حال علی (ع) به خلافت ابوبکر رضایت داده و در پی آن خلافت عمر را میپذیرد و با وی همکاری قابل ملاحظه ای روا داشته و در دست آخر در شورای 6 نفره تعیین جانشین منتصب از سوی عمر شرکت کرده و در عین توجه به احتمال ضعیف کسب موفقیت روش بسیار غیر دموکراتیک ولی مقبول زمان خود را میپذیرد.
برخلاف نشر گسترده شایعه 25 سال خانه نشینی علی به عنوان اعتراض ، وی در طول این سالهاهمکاری تنگاتنگ خود را با همه حاکمان روا داشته و به عناوین و سمتهای مختلف از سوی خلیفه وقت به سهم اجتماعی خود در کنار اعتراض به آن بسنده میکند .
ایشان در بخشی از خطبه شقشقیه میفرمایند :
بار خدايا، در اين شورا از تو مدد مى جويم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خليفه نخستين ترديد روا داشتند، كه اينك با چنين مردمى همسنگ و همطرازم شمارند. هرگاه چون پرندگان روى در نشيب مى نهادند يا بال زده فرا مى پريدند، من راه مخالفت نمى پيمودم و با آنان همراهى مى نمودم .
دفاع علی از خلیفه سوم و فرماندهی لشگر مسلمانان در فتح دژپیل(دزفول) از سوی عمر و قبول مقام قضاوت در زمان وی در برخی موارد، از جمله سمتهایی است که حکایت از قبول حکومت وقت و به نوعی با پذیرش مشروعیت نسبی آن ولو با حفظ حق اعتراض.
سپس حضرت با بیان جمله ای دیگر ، خود مسئله را طوری بیان میدارد که در انتظار اقبال مردم و بنا نهادن حکومتی بر پایه های مردمی است ، رنج کشیده که با خواست و اراده خود به عدالت و حاکمیت وی روی آورده و از وی میخواهند فرمان راندن در ایشان را بپذیرد.
(بناگاه ، ديدم كه انبوه مردم روى به من نهاده اند، انبوه چون يالهاى كفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان كه نزديك بود استخوانهاى بازو و پهلويم را زير پاى فرو كوبند و رداى من از دو سو بر دريد. چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند. اما، هنگامى كه ، زمام كار را به دست گرفتم جماعتى از ايشان عهد خود شكستند و گروهى از دين بيرون شدند و قومى همدست ستمكاران گرديدند. گويى ، سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مى گويد:
((سراى آخرت از آن كسانى است كه در زمين نه برترى مى جويند و نه فساد مى كنند و سرانجام نيكو از آن پرهيزگاران است )).
آرى ، به خدا سوگند كه شنيده بودند و دريافته بودند، ولى دنيا در نظرشان آراسته جلوه مى كرد و زر و زيورهاى آن فريبشان داده بود.
بدانيد، سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده ، كه اگر انبوه آن جماعت نمى بود، يا گرد آمدن ياران حجت را بر من تمام نمى كرد و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمكاران و گرسنگى ستمكشان خاموشى نگزينند، افسارش را بر گردنش مى افكندم و رهايش مى كردم و در پايان با آن همان مى كردم كه در آغاز كرده بودم . و مى ديديد كه دنياى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم كم ارج تر است ). 
بسیار جالب تر آنکه حضرت هیچگاه در مقام بیان حکومت بر مردم از لفظ امامت سخن نمیگوید بلکه از لفظ خلافت بهره میگیرد که این را میتوان نشان آن دانست که امامت مقوله ای آسمانی و اعطایی است که غیر قابل تفویض میباشد و کاملا منفک از مفهوم حکومت بر مردم و در مقابل مفهوم خلافت را امری زمینی واکتسابی معرفی نموده که رای و نظر مردم رکن اساسی آن معرفی و اقبال مردمان را منشاء و خواستگاه آن میداند . در این جمله دقت فرمایید :
.....اگر انبوه آن جماعت نمى بود، يا گرد آمدن ياران حجت را بر من تمام نمى كرد...... (خطبه شقشقیه-نهج البلاغه)
پس علی (ع) هم در موضوع حکومت آنرا به خلافت یاد میکند نه امامت و هم اقبال و ادبار مردم را دلیل بر  اتمام حجت  برای حکمرانی بر مردم.
در زمان تصدی حکومت نیز با وقوع حوادث مختلف حضرت دایما به رای و نظر خبرگان و یا مردم مراجعه نموده و از رای و نظر ایشان در ادامه حاکمیتش نیز بهره میگیرد .
تمامی دوران پر ستیز و اسفناک حضرت امیر بر همین منطق استوار و هرگز این حاکمیت را حقی از جانب خدا برای خود بدون نظر مردم نمی دانستند . تا بدانجا که با پذیرش حکمیت بر خلاف میل خود از سوی خوارج ، متهم به سهل انگاری در مسئولیت خدادادی شدند ولی پایداری کرده و اجازه چنین بدعتی را به خوارج نداند تا بر تارک اسلام ننگی دیگر وارد آورده وبا بهره گیری از قدرت تقدس ، زمین را به آسمان وصل تا مشروعیت را از آسمان طلب کنند.
دوره امام حسن(ع)
اگر در دوره پیامبر با مسأله ای به مانند غدیر مواجه بودیم و امکان این بود که با وقوع آن حادثه شبهه نصب مطرح گردد که ما در ابتدای بحث کاملا بدان پرداخته و این احتمال را رد کردیم در واقعه پس از علی هیچ نصبی به عنوان خلافت از سوی حضرت برای امام حسن انجام نشده و این مردم بودند که بر اساس خواست خود با ایشان بیعت نموده و اگر این بیعت نبود هرگز ایشان به خلافت و حکومت بر مردم نمیاندیشید هماگونه که در زمانی که این اتفاق پیش آمد این مردم بودند که با شتاب به حضرتش روی کرده و از وی برای خلافت دعوت به عمل آوردند .
- سپس با كمال رغبت و اشتیاق مردم با آن حضرت بیعت كردند و او را به عنوان خلیفه پذیرفته و پیروی اش را بر عهده گرفتند.
( ارشاد شیخ مفید ص 347 ، منتهی الآمال شیخ عباس قمی، ج1، ص 224 )
در حالی که این گرایش فقط مدت کوتاهی با حسن یار بود و سپس آتش جنگ با معاویه شعله ور گشته و مردم خسته از جنگ، راحتی را در نقض بیعت و حذف امام حسن از خلافت جستند.
در این حال بود که امام حسن با پیشنهاد صلح با معاویه (در عین ظلم و فرومایه گی اش) موافقت مینماید چرا که دیگر مردمی برای حمایت و یا هدایت ندارد این همان هدف متعالی از حکومت کردن است حکومت در این اندیشه هدف نیست تا ارزش ذاتی داشته باشد بلکه حکومت وسیله ای است برای رشد و تعالی بشر ، برای رسیدن به اهداف برتر به خلاف اندیشه ولایت فقیه که خود را منتهای همه چیز معرفی و همه کس را به اسارت در خدمت یک یا چند نفر میگیرد .
با صلح امام حسن مسئله ای به نام انتقال موروثی خلافت نیز منتفی و امام حسین تا زمان حیات معاویه از عهد نامه فی مابین معاویه و برادرش تبعیت میکند .
از اینجا است که میتوان با بررسی اجمالی تاریخ و شیوه به حکومت رسیدن بزرگانی همچون رسول الله و علی و حسن (ع) یک ساختار دنیوی و کاملا متکی بر رای مردم داشته و این راه را طعمه ای برای ریاست ندانسته و بلکه آنرا فرصتی برای خدمت می انگاشتند.
با بررسی این بخش از تاریخ به مرور به جمع بندی دقیقی میرسیم که حکومت آسمانی نمیتواند باشد و حکومت از آن الله نیست و اوامر حکومتی نمیتواند امر خدا باشد در بخش بعدی به شیوه های تشکیل حکومت و میزان عقلانیت در آن از باب یکی از منابع فقهی خواهیم پرداخت و با همان شیوه و روال فقها ثابت خواهیم کرد که افسانه ولایت فقیه خالی از هر گونه دلیل و حجت شرعی است .
 

**مصاحبه ها ومقالات مندرج در سايت رسام لزوماً ديدگاه رسام نمي باشد.

برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.