کنفرانس یک روزه ای درشهر واشنگتن دی سی آمریکا برگزار شد. دراین کنفرانس که با عنوان " روحانیت شیعه درچشم انداز آیندۀ تحولات ایران" وبه میزبانی جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر(رسام) وانجمن دانشجویان دانشگاه جورج واشنگتن بود، گروهی ازبرجسته ترین نخبگان وکنش گران سیاسی به بحث وبررسی پیرامون نقش روحانیت شیعه ونقش آن درتحولات آیندۀ ایران پرداختند. دراین همایش یکروزه، که در نوبت صبح وبعد ازظهر برگزار شد، حسن شریعتمداری، ابوالقاسم فنایی، محمد برقعی، مهدی جلالی، محمدرضا جلایی پور، علی افشاری، محمد هدایتی ومجتبی واحدی به سخنرانی پرداختند. درپانل اول این کنفرانس مهندس حسن شریعتمداری درگفتاری با عنوان "اسلام و الزامات نوین زیست در محیط دموکراسی" به تبیین ضرورتهای ایجاد تغییرات ساختاری درنگاه روحانیت نسبت به حکومت پرداخت. ایشان پس ازتشریح روند تغییر جایگاه تاریخی روحانیت، الزامات زیست نهاد روحانیت درنظامی دموکراتیک را برشمرد. حسن شریعتمداری، فعال سیاسی و تحلیلگر مسائل ایران، درباره دین اسلام و الزامات نوین زیست آن در محیط دموکراتیم سخنرانی کرد. او با استناد به اینکه بدنه روحانیت فعلی در ایران با حکومت جمهوری اسلامی پیوند خورده و «دین دولتی» با قدرت نظامی در ایران مستقر شده است، این طور تحلیل کرد که مذهبگریزی و رویآوردن به مذاهب دیگر در جوانان ایرانی رو به افزایش است و روحانیت جایگاه پیشین خود در میان تودههای اجتماع را از دست داده است. او گفت: روحانیت از سرگروهی مرجعیت اجتماعی در ایران پیش از انقلاب به گروههای زیرین مرجعیت اجتماعی آمده، استقلال تاریخی نهادهای خود را به میزان زیادی از دست داده و از لحاظ مالی و ساختاری وابسته به کمکهای دولتی شده، اراده مدیریت نهادهای مذهبی در اختیار دیگران است و از آزادی درونساختاری قبلی چیزی به جا نماند است. آشکار شدن نارسایی فقه و ناکارآمدی فقیه برای جامعه و تغییر شیوه فقه محوری در نهادهای مذهبی دیگر آفتهایی بود که به نظر آقای شریعتمداری بر نهاد فقاهت و روحانیت در ایران وارد شده است. او در سخنرانی خود به ارائه تاریخچهای از تاریخ تشیع و فقه شیعه در ایران ارائه داد و رمز موفقیت آیتالله خمینی در جریان انقلاب اسلامی را «ناکامی پروژه مدرنیزاسیون از بالا در دوران رضا شاه» دانست و گفت که در آن دوره که فعالیتهای حزبی و مدنی ممنوع و محدود شده بود، نهاد مذهب با برخورداری از آزادی نسبی فعالیت کرد و در حالی که روشنفکران از مردم جدا شده بودند، مردم روحانیون را به عنوان پناهگاه خود انتخاب کردند و اسلام سیاسی رقیب حکومت شد. به اعتقاد آقای شریعتمداری، از سوی دیگر امکانات جدید دنیای مدرن به روحانیتی که همیشه از پراکندگی رنج میبرد امکان اتصال بیسابقه داد و به قدرت آن افزود و هر چند در عده بسیاری از روحانیون تشکیل حکومت در دوران غیبت را امری ظاله میدانستند اما گروهی اندک اما سازمانیافته به رهبری آیتالله خمینی پایگاه اجتماعی روحانیت را با خشم اجتماعی پیوند زدند و دین را به عرصهای کشاندند که برای آن ساخته نشده بود. همچنین درآغاز این همایش عبدالکریم سروش که گفت؛ به دلیل تغییر در تاریخ برگزاری این جلسه نتوانسته در آن حضور پیدا کند، در سخنرانی ویدیویی خود روحانیان و روشنفکران دینی را مورد خطاب قرار داد و از آنها انتقاد کرد. آقای سروش اثرگذاری این دو گروه در آینده فرهنگی ایران را تردیدناپذیر دانست و با ارائه تعریفی از روحانیان و روشنفکران دینی از آنها خواست که بر خلاف گذشته حاضرشوند یکدیگر را بشناسند و حرف هم را بشنوند و دیالوگی سازنده داشته باشند. این متفکر حوزه دین به مقایسه ادیان الهی و ایدئولوژیهای غیر دینی پرداخت و مارکسیسم را مشهورترین ایدئولوژی غیر دینی عصر معاصر دانست که در عین شباهتهای بسیار با ادیان الهی، در یک نقطه از آنها جدا میشود و آن نداشتن قشری به عنوان روحانی است. به اعتقاد عبدالکریم سروش، وجود روحانیان در دین اسلام به هیچ وجه واجب نیست و نبودن آنها نقصانی در اعمال و زندگی مسلمانان نظیر ازدواج و حج به وجود نمیآورد. او نیاز مردم به آموزش در فرایض و آداب مذهبی را سبب پر و بال گرفتن روحانیت و تشکیل صنفی در میان آنها دانست و گفته که تا زمانی که روحانیون چنین کارکردی دارند در اجتماع برقرار خواهند ماند. آقای سروش ارتزاق روحانیت از راه دین، فوق نقد دانستن نهاد روحانیت، خلاصه شدن در فقهورزی، آمیختگی با قدرت، توهم برگزیده شدن از سوی خدا، برتری نسبت به مردم، محدود کردن علم و معرفت به دین و فقاهت و تکفیر و نفرین منتقدان را آفاتی دانست که دامنگیر نهاد روحانیت در ایران شده و گفتوگو با آنها را غیر ممکن کرده است. او ضمن انتقاد از نهاد روحانیت، از روشنفکران دینی هم انتقاد کرد و گفت که آنها برای برقراری امکان گفتوگو با روحانیت تلاش نکرده و اصل دین و ایمان را با کلامی بیمهرانه و خصمانه خطاب کردهاند. آقای سروش اضافه کرد که روشنفکران سکولار دین را نمیشناسند و به همین دلیل داوری خردمندانهای در باب دین ندارند. به عقیده این تحلیلگر، تنها راه تفاهم در ایران «گفتوگو» است و کسانی که مسیر گفتوگو را تخریب و مسدود میکنند باید از در انصاف و مروت در آیند و کینهای را که در دل دارند فرو نشانند. او تنها راه ساختن ایران را «شناخت دین و پالودن آن» دانست؛ «زیرا دین کالای بیبها و کم تاثیری نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و از طریق همکاری با آن است که میتوان ایران را ساخت». ابوالقاسم فنایی: دو راه پیش روی روحانیت است. ابوالقاسم فنایی، دینپژوهی که پس از ۱۷ سال تحصیل حوزوی اکنون در دانشگاه شفیلد انگلستان در رشته فلسفه تدریس میکند، دیگر سخنران این همایش بود که به بررسی راهکارهای رفع موانع و تناسب احکام شرعی با مقتضیات زمانه پرداخت. به گفته آقای فنایی روحانیت و حوزههای علمیه در ایران امروز میتوانند از دو راه متفاوت برای تضمین آینده و تثبیت جایگاه خود اقدام کنند. راه اول همان است که فقیهان جمهوری اسلامی در ۳۳ سال گذشته اختیار انتخاب کرده و با پشتوانه قدرت سیاسی و اقتصادی در برابر مقتضیات جهان مدرن مقاومت کردهاند. دیگر راه پیشنهادی این دینپژوه تلاش حوزه و روحانیت برای شناخت مقتضیات جهان مدرن و برقراری یک گفتوگوی انتقادی و داد و ستد فرهنگی با آن است؛ همان فرآیندی که اندیشمندان مسلمان در صدر اسلام به هنگام مواجهه با فلسفه و علوم یونانی در پیش گرفتند. آقای فنایی به این نکته اشاره داشت که راه اول نشات گرفته از دیدگاههای سنتی در مواجهه با جهان مدرن است. دیدگاهی که به دنبال سازگاری فروع دین با فروع دنیای جدید است. پیروان این دیدگاه در ابتدا متون دینی را بدون شناخت دنیای جدید تفسیر میکنند سپس میکوشند در پرتو این شناخت دنیای جدید را نقد کنند و در نهایت میکوشند دنیای جدید را دینی کنند و این کار را از طریق حذف یا تغییر جنبههایی از دنیای جدید که با دین ناسازگار است انجام میدهند. به گفته آقای فنایی پیروان دیدگاه سنتی تمایلی به شناخت دنیای مدرن ندارند چون معتقدند که اگر شناخت دنیای مدرن بر دینشناسی آنها اثر بگذارد، به التقاط و بدعت در دین منجر میشود و خلوص اندیشه دینی را تهدید خواهد کرد. در حالی که طرفداران دیدگاه مدرن که به دنبال سازگاری دین با دنیای جدید هستند، میکوشند اصول دنیای مدرن را با اصول شریعت سازگار کنند. آنها پیش از فهم متون دینیشناختی جامع و دقیق از دنیای مدرن به دست میآوند، سپس تفسیر سنتی از دین را در پرتو این شناخت نقد میکنند و نشان میدهند که طرفداران سنتی کجاها در فهم دین به خطا رفتهاند. این پژوهشگر علوم دینی بر این نکته تاکید که ریشهها و ساختههای جهان جدید پیوندی ارگانیک دارد و نمیتوان مصنوعات را بدون فرهنگ و اخلاق و مبانی ارزشی و غیرارزشی آنها وارد زندگی کرد. پیروان رویکرد مدرن در سازگاری اسلام با جهان جدید به همین دلیل است که میکوشند اصول و برساختهای جهان مدرن را به دقت بشناسند و سپس برای سازگاری آنها با شریعت چارهجویی میکنند. از دیگر سخنرانان این کنفرانس، حجت الاسلام والمسلمین محمد هدایتی بود که بمدت بیست دقیقه به تشریح "پیش شرطها والزامات استقلال حوزه های علمیه ازقدرت" سخن گفت. دربخشی ازاین گفتار، ایشان با بازنمایی سیر تحول نقش حوزه از یک نهاد مذهبی مؤثر به نهادی اجتماعی، اظهار داشت: " رسوخ مذهب درباور توده ها وتبدیل حوزه های علمیه به محل مراجعه مردم، بعلاوۀ سازوکارهای اقتصادی حمایتی طراحی شده درمکانیسم مذهب شیعی بتدریج حوزه را از نهادی صرفاً مذهبی به یک نهاد اجتماعی مؤثر بدل نمود. حوزه ازاین نفوذ اجتماعی درراستای تأسیس شبکۀ اجتماعی نیرومندی برای حمایت ازجامعۀ شیعی بهره برد. مجموعل این عوامل تدوام وبقای "مستقل" حوزه را تضمین می نمود. اما افزایش توانمندی های اجتماعی حزویان دربسیج افکار عمومی بتدریج این اندیشه را درحوزه های عمیه تقویت نمود که می توان ازاین پایگاه اجتماعی برای رسیدن به اهداف ماهیتاً دینی اما دارای بارسیاسی، بهره برد." دبیرکل جمعیت رسام دستیابی حوزه ها به چنین موقعیتی را انگیزانندۀ ارباب قدرت وحکومتهای وقت برای مهار این نهاد قدرتمند اجتماعی، دانست ورهیافتهای حکام برای نفوذ وبهره برداری از نقوذ اجتماعی این پایگاه قدرتمند اجتماعی را دردو دسته خلاصه نمود: " 1- دخالت آشکار درامور خاص شرعی، عقیدتی و... وتلاش برای دیکته کردن نوع خاصی از اندیشه به حوزه ها، راهکار دیگری بود که این بار نه حکومتهای غیردینی، بلکه حکومتی دینی ازمیان حوزویان تصفیه دیگر جریانها را برعهده گرفت. ازاین منظر، حذف حاکمیت دینی وحذف اندیشۀ تصدی حکومت توسط نهادهای مذهبی، گام بلندی است درجهت حفظ استقلال حوزه. 2- ایجاد دستاویزهای مذهبی برای رفتارهای گوناگون قدرت. برای رسیدن به چنین منظوری رفتارهای حاکمان برای کسب مشروعیت، نیازمند بدست آوردن تأیید حوزه ها بود. این نیاز حاکمان را به پرورش ویا حمایت از گروه معروف به "وعاظ السلاطین" در داخل حوزه پرداخت. هرچند نفوذ وفضای حوزه ها نیز گروهی را به طمع آن وا می داشت که از نفوذ اجتماعی خود برای زد وبند با ارباب قدرت بهره ببرند. این الکوی رفتاری به مقطعی از مقاطع تاریخ لختصاص داشت که درآن ارباب قدرت برآمده ازمیان حوزویان نبودند اما گسترش سرسام آور نفوذ اجتماعی آنان حکومت رابه کسب مشروعیت از آنها وا می داشت." وی درپایان به بیان الزامات استقلال حوزه های علمیه از نهاد قدرت وتشریح آنها پرداخت. وی مهمترین پیش شرط ها والزامات تحقق این استقلال را برشمرده وبه تشریح هریک پرداخت: الزمات سیاسی؛ وجود نظام سیاسی، مردمسالار مبتنی برفاصلۀ یکسان دولت از تمامی مذاهب وگرایشها وعدم تصدی گری روحانیت الزامات اقتصادی؛ به رسمیت شناختن شبکه های حمایت مالی از حوزه ها برای تضمین عدم وابستگی الزامات مذهبی؛ بازنگری درراهبردهای موسوم به اصلاح دینی واصرار بر استخراج اسلام دموکرات الزامات اجتماعی؛ آگاهی جامعه ورشد طبقۀ متوسط فرهنگی، روحانیت را بتدریج به جایگاه اولیه خود باز می گرداند. وی همچنین دراین همایش از ندورین طرحی جامع درراستای عملی شدن پروژۀ استقلال حوزه های علمیه از قدرت خبرداد. دربخش دیگری از این همایش محمد برقعی، مردمشناس و مدرس دانشگاه استرابر درباره جایگاه روحانیت با نگاه تجربه حکومت دینی سخنرانی کرد و هشدار داد که نهاد فقاهت طی ۳۳ گذشته به شدت به حکومت وابسته شده و از آنجا که قدرت حکومت ابدی نیست، به هنگام فروپاشی این شکل از قدرت روحانیت هم دچار چالشی بزرگ میشود و برای اینکه زنده بماند باید خود را مورد بازبینی قرار دهد. آقای برقعی تاکید کرد که این بازبینی تنها از درون نظام روحانیت امکانپذیر است و هرچند روشنفکران دینی و غیر دینی میتوانند دیدگاهها و نقدهای خود را مطرح کنند اما تغییر عملی باید از درون روحانیت صورت گیرد. هرچند او تاکید کرد نهاد دین باید از نهاد سیاست جدا شود اما گفت که دین به لحاظ ساختاری واجد مفهوم قدرت است و نمیتوان قدرت را آن تفکیک کرد؛ البته این قدرت به معنای قدرت سیاسی و حکومتی نیست. به اعتقاد این مردمشناس، روحانیت واجد چهار مشخصه اصلی و مهم «تخصص»، «سازماندهی»، «پول» و «محبوبیت مردمی» است و قدرت خود را با تکیه بر این چهار رکن میسازد و از این طریق وارد مناسبات قدرت میشود. او نهاد قدرت در جامعه به دو دسته «عرفی» و «مذهبی» تقسیم کرد و گفت: پس از انقلاب اسلامی برای نخستین بار در تاریخ شیعه این قدرت در یک فرد متمرکز شد و در نتیجه آن سلسله مراتب انتخابی در میان روحانیون و در نتیجه معنای تخصص از بین رفت و در حال حاضر حکومت بر مجاری مالی روحانیون نظارت دقیق دارد، شبکه حامیان فقیهان را هدایت میکند و تعیین میکند که چه کسی مرجع باشد. به این ترتیب بخش حکومتی روحانیت به شدت فاسد است و پایگاه روحانیت در میان مردم از دست رفته است و برای احیای آن باید خود را تغییر دهد و با شرایط تازه زیستی سازگار شود. مهدی جلالی: روحانیون در خدمت گذار با ثبات به دموکراسی مهدی جلالی، پژوهشگر و کارشناس مسایل امنیت بینالملل در حوزه خاورمیانه که درباره سازگاری نهاد سنتی روحانیت با دموکراسی سکولار سخنرانی کرد. او بر این نکته تاکید داشت که روند گذار به دموکراسی با بیثباتی همراه خواهد بود و برای کم کردن هزینهها فرمولهایی وجود دارد که یکی از آنها استفاده از نهادهای مدنی تنومند است و در ایران هیچ نهادی تنومندتر و کهنتر از نهاد روحانیت وجود ندارد. او این پرسش را مطرح کرد که در شرایط فعلی باید به دنبال راهی باشیم که چطور در مسیر دموکراتیزاسیون روحانیت را در کنار خودمان داشته باشیم. آقای جلالی گفت که روحانیت سنتی شیعه که به حکومت اسلامی عقیده ندارد و حکومتها در دوران غیبت را حکومت «جائر» میداند و همچنین خود را مصلح اجتماعی نمیدهند قابلیت این را دارد که با دموکراسی سکولار سازگار شود و در کنار روشنفکران طالب دموکراسی قرار گیرد. آقای جلالی میزان سازگاری روحانیت سنتی را به مراتب بیش از روحانیت نوگرا دانست و گفت که روحانیون نوگرا که آیتالله خمینی در راس آنها قرار داشت، به دلیل ایجاد تغییر در مبانی رابطه دین و قدرت سیاسی کمتر با برداشتهای مدرن از مقوله حکومت و مردمسالاری همخوانی دارند و به همین دلیل است که کنا آمدن با روحانیون سنتی در گذار به دموکراسی در ایران آسانتر است. محمدرضا جلاییپور: روشنفکران دینی عقب ماندند محمدرضا جلاییپور، فارغالتحصیل دانشگاه LSE لندن در رشته جامعهشناسی قرار بود درباره «تعامل روشنفکران دینی و روحانیت: زخمها و مرهمها» سخن بگوید اما گفت که چون دیگر سخنرانان بیش از روشنفکران دینی به نقد روحانیون پرداختهاند، قصد دارد نقد روحانیان را کنار بگذارد و برای ارائه تصویری کامل به نقد از روشنفکران دینی بپردازد. او هدف نهایی از سخنان خود را لزوم تغییر روحانیت دانست؛ تغییری که از درون این گروه صورت میگیرد اما روشنفکران میتواند آغازگر آن باشند. آقای جلاییپور، طیفی از روشنفکران دینی را نام برد و نقدهای مطرح شده را به این گروه وارد دانست. عبدالکریم سروش، محسن کدیور، محمد مجتهد شبستری، مصطفی ملکیان، حسن یوسفی اشکوری، سعید حجاریان، مهدی بازرگان، ابوالقاسم فنایی، علیرضا علویتبار، آرش نراقی، و محمود صدری دانست، افرادی که سکولاریسم سیاسی عینی و غیرستیزهگر را پذیرفتهاند. پس از آن انتقادهایی را به این گروه وارد دانست که در چهار گروه رویکرد تخریبی رقابتی به جای رویکرد اصلاحی در نقد روحانیت، ارائه تصویر نسبتا ساده و یکسویه و منفی از حوزه و روحانیت، فقدان توازن و تعادل میان چهار عنصر زیربنایی روشنفکری دینی و نقد ارتزاق و معیشت روحانیت دانست. این کارشناس بیتوجهی به سازمان نوین نهاد دین در ایران را یکی از مواردی دانست که روشنفکران به آن بیتوجه بودهاند. او که ۱۶ مرجع تراز اول معاصر را از میان ۳۰۰ مرجع انتخاب کرده بود، گفت که از میان آنها تنها سه نفر -آقایان خامنهای، نوریهمدانی و سبحانی- اصولگرای حامی دولت هستند. آقایان جوادی آملی و مکارم شیرازی اصولگرایان منتقد دولت هستند. آقایان سیستانی، شبیری زنجانی، بهجت و شیرازی مراجع سنتی هست و آقایان منتظری، صانعی، موسوی اردبیلی، بیات، گرامی و دستغیب روحانیان اصلاحطلب به شمار میآیند که در یکی دو سال اخیر نفوذ عمومی رسانهای و میزان مقلدینشان افزایش چشمگیری یافته است. او همچنین آماری از تعداد فضلا و مدرسان دروس عالیه حوزه علمیه قم ارائه داد و تعداد آنها را حدود ۶۰۰ نفر دانست که حداکثر سی نفر از آنها با صدای بلند اصولگرای حامی دولت هستند؛ باقی یا غیرسیاسی هستند یا محافظهکاران خاموش یا نوگرا یا سنتی. او به این نکته اشاره کرد که بدنه طلاب رشد کمی حیرتانگیزی داشته و در خلال سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۸۴ تعداد طلاب حوزه علمیه قم از ۳۰۰ طلبه به ۵۰ هزار طلبه رسیده و این به معنای رشد ۱۶۶ برابری است. این محقق معتقد است که روشنفکران دینی در برابر همه این تحولات منفعلانه عمل کرده و به آن بیتوجه بودهاند. علاوه بر این از آنجا که نقطه عزیمت آنها در نقد روحانیت، مساله ارتزاق و معیشت آنها قرار دادهاند، باعث شدهاند که نقدهاشان شنیده نشود. آقای جلاییپور پیشنهاد کرد روشنفکران دینی رویکردی اصلاحجویانهتر به نهادهای رسمی دینی اتخاذ کنند، به سویههای مناسکی دیانت توجه داشته باشند، فاصلهای مرئی از نویسندگانی داشته باشند که به نام روشنفکری دینی دین را نقد میکنند و از نفوذ روشنفکری دینی کاستهاند و همچنین عناصر غیر اخلاقی فرهنگ و تمدن مدرن را به طور جدیتر نقد کنند و برای نشر دیانت خردپسندانه بیشتر بکوشند.
خبرهای تکمیلی متعاقباً منتشر خواهد شد.