جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
متن کامل سخنرانی مهندس حسن شریعتمداری درکنفرانس "روحانیت شیعه درچشم انداز تحولات ایران"

تاريخ انتشار : 12/3/2011



اسلام و الزامات نوین زیست در محیط دموکراسی- فرصتها وچالشها
پیش درآمد:
جوامع اسلامی  پس از ورود تمدن جدید از غرب که  بزودی تاثیر خود را در همه صحنه های زندگی نشان داد رفتاری چندگانه نسبت به آن از خود بروز دادند . ابتدا شیوه  کهن زندگی  متاثر از  ورود دستاوردهای مادی و صنعتی تغییرات مهمی را پذیرا شدند و سپس پس از جنگ اول جهانی و شکست امپراطوری عثمانی مرزهای جغرافیائی و نظم سیاسی آنان تغییر یافت و بعد  مکاتب مهم سیاسی در فاصله جنگ اول و دوم و پس از آن، تاثیرات خود را بر این جوامع نهادند و اشکال ابتدائی و بومی شده ئی از آنان نظام سیاسی این کشورهای تازه متولد شده و یا قدیمی را شکل دادند .
نظامهای حکومتی غیردینی (سکولار) و ناسیونالیستی با ظاهری کم و بیش پارلمانی  در برخی از کشورهای مهم مانند ترکیه و ایران و مصر  تاسیس شدند . در کشورهای دیگر نیز با فاصله محسوسی از  تمدن های کهن نظام قبائلی پابرجا در این جوامع با پذیرش تغییرات اندک و حد اقلی  در نظام سیاسی به بهره وری از مصنوعات صنعتی و دست آوردهای مادی غرب اکتفا نموده و تمدن و فرهنگ جدید  کمتر بر حوزه اندیشه سیاسی و یا افکار اجتماعی آنان اثر گذاشت .
عربستلن سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس و بسیاری از کشورهای آفریقائی از این قبیل بوده اند.
البته کشورهائی مانند عراق، سوریه، مراکش، الجزائر نیز در بین این دو طیف قرار داشتند .
تاثیر اندیشه سوسیالیسم که با تولد ابر قدرتی مانند شوروی نه فقط یک مکتب فلسفی و سیاسی صرف که در آن روزها اغلب کعبه آمال عده ئی از روشنفکران و قطب اتکائی برای رهائی از چنگال استعمار بیرحم  وکهن ا نگستان و سودا گری و آزمندی آمریکای تازه قدرت یافته بشمار میرفت  نظامهای چپگرا و ناسیونالیستی را بوجود آورد که ادعای  سکولاریسم سیاسی  و سوسیالیسم  را بهمراه ناسیونالیسم عربی درقالب نظامهائی استبدادی و خشن خود بشدت تبلیغ و ترویج میکردند .
نهادهای دینی جوامع اسلامی با موفقیت دوران زیست در این محیطهای مختلف را از سر گذرانیده و با بهره وری از ناکامی این نظامهای سیاسی در برآورده کردن نیازهای جامعه و با استفاده از بحران هویت ناشی از زندگانی دوگانه مردم این جوامع در بین سنت و مدرنیته  روز بروز به قدرت خود افزودند  . بطوریکه در بعضی کشورها مانند پاکستان و سپس ایران دینورزان نظام سیاسی را از آن خود نمودند. تجربه حکومت،تجربه مخالفت و همکاری با حکومت و تجربه حضور در  عرصه سیاسی و عرصه عمومی هیچ کدام تجربه نوی برای نهادهای دینی ما نیست . بارها در طول تاریخ آنرا آزموده اند .
حتی پس از همزیستی با تمدن جدید نیز  با آن کناره زدند و  تا امروز قدرت اجتماعی خود را ار دست نداده اند .
تغییرات نوینی  در خاورمیانه اسلامی و کشورهای  شمال آفریقا پیش امده و بسرعت در حال گسترش است . در هرکشوری نوع و خصوصیات و دامنه این تغییرات متفاوت است . مسیر انکشاف جامعه ما نیز خصوصیات ویژه خود را دارد. جامعه ما تجربه حکومت دینی  را دارد که  دیگران تا کنون نداشته اند. برای دیگران هنوز مسیر تغییرات بسیار مبهم است . برای ما  اما این بار داستان چیز دیگریست . سخن از تغییری بنیادی در روابط اجتماعی و سیاسی است .
سخن از بازگشت دین به حوزه خصوصی و عرصه مدنی است .  سخن از جامعه ئی چند صدائی است .
سخن از بیطرفی حکومت در امر ادیان و عدم دخالت دو نهاد دین و دولت در یکدیگر است .
سخن از حکومتی است که نه ودیعه الهی است و نه مقوله ئی ولائی و حاکمانی که نه ظل الله اند و نه نایب امام معصوم بلکه صرفا منتخب مردمند و مسوول در برابر آنان و مامور بخدمتشان .
دولتشان دولت مستعجل است و دوره حکومتشان محدود .  بیک کلام سخن از زیست دین در جامعه مردمسالار است . نه مذهب سالار و نه خودکامه محور .
برای نهادهای مذهبی ما این تجربه در کلیت خود تجریه ناآزموده و نوئیست .
پیش بینی رفتار این نهادها با چنین جامعه ای و پاسخ جامعه به آن بسیار دشوار است و فقط میتوان به قرینه گذشته و تحلیل وضعیت کنونی و پیش بینی چند گام  گمانه زنیهائی نمود تا شاید در جهت یابی فعالان مدنی و  نهادهای مذهبی اندکی مفید فایده شود .
نهادهای دینی - زیست محیط تاریخی 
دین اسلام به تعمیم همه شاخه های آن فقط در نیم قرن اخیر است که زیست در محیطهای شبه دموکراتیک و نیمه دموکراتیک و یا سکولارو استبدادی را آغاز نموده است . در اکثر دوران بسیار طولانی و تاریخی این نهادها که خود جزئی از جامعه بودند با جامعه و حکومت سنخیتی بنیادین وسرشتی یگانه داشتند .
دادو ستد این نهادها با محیط پیرامونی و نهاد های قدرت دچار اختلالات ساختاری ناشی از عدم تجانس نبود . رشد نهادهای مذهبی در فضائی کم و بیش یکسان با زمان پیدایششان بود .
دل مشغوبی دین در حوزه خصوصی  همیشه  ثابت است و محدود به  مسائل ایمانی و مناسک مذهبی است .
در حوزه عمومی نیز دلمشغولی آن  دین محوری جامعه و دین یاوری سلطان وقت بوده است .
گاهی هم نیم نگاهی به عدل حاکمان وصد البته در معنای فقهی آن و یا توجیه دینی سازش ناگزیر  با ظلم برای حقظ مصالح عامه وبیشتر اوقات در کنار امور مذهبی فعالیت در انجام خدمات عمومی بوده است .
جامعه استبدادی و دین محور ما به نهادهای مذهبی علاوه بر امور مذهبی صرف برای آموزش و تقنین و داوری احتیاج مبرم داشت .
مردم آموزش خود را اغلب از مکتب و منبر و در مدارج بالاتر از مدارس مذهبی داشتند . اگر چیزی بنام قانون یافت میشد قانون دین و قاضی  و دیوان محکمه شرع بود . اغلب محکمه جزا در انحصار حاکم بود و محکمه معاملات و احوال شخصیه در ید ققها و قضات شرع . جامعه بانوعی تفکیک قوای ابتدائی نظام بربری را به استبداد شرع محور تیدیل کرده بود تا به درجاتی  مناسبات خود با  همدیگر وحکومت  را تحت ضوابط فقهی فرار دهد .
علاده بر آن  وجود پایگاه وسیع نهادعای دینی در جامعه، تجار پیشه وران و گشاورزان را در صحنه قدرت اجتماعی تابع و گاه متحد طبیعی روحانیت قرارداده بود و این امر قدرت بلامنازع سلطان ویا حکومت را تا حدودی تعدیل میکرد.
دوام طولانی این تعادل اجتماعی سنت استبدادی را هم سرشت دین کرد . مباحث کلامی و نظری دوره رقابت و تثبیت فرق مذهبی  و مکاتب دینی جدید با همدیگر وبا ادیان  سلف که در نتیجه جهانگشائی خلیفه دوم در ابتدای دوره  خلافت عباسیان ،جامعه ئی چند فرهنگی و متسامح بوجود آورده بود با پیشی یافتن اشاعره بر معتزله پایان یافت .در تمام این دوران مذهب شیعه غیرمجاز و پیروانش رافضیان و یا غالیان نام داشتند و در معرض انواع و اقسام محدودیتها و محرومیت ها و جز چند صباحی در زمان آل بویه ویا حکومت خوانین مغول امکان حضور علنی را نداشتند . در سراسر این دوران طولانی نهادهای مذهبی شیعی رشد ورفتاری مشابه همه فرقه های مطرود و مخفی دیگر داشت که هرچند رد پای خود را در آینده این مذهب  در سه امر مهم توجیه دینی پنهانکاری عقیده و مرام (تقیه)،برسمیت نشناختن شرعی حاکمان و استقلال نهادهای مذهبی از تهاد حکومت نهاد اما پرداختن به این دوران در حیطه موضوع بحث  امروز ما نیست.
با آمدن صفویه  شیعه دوازده امامی دین رسمی و مملکتی شد و به دوران تثبیت خود رسید.
نهادهای دینی دردوره پیدایش و در زمان عدم تثبیت رفتاری متفاوت با زمان تثبیت دارند .
در زمان پیدایش اغلب حماسه سازند و پویا و ستیزگر و انقلابی و در دوران بلوغ و عدم تثبیت به احتجاج با دیگران و رقیبان و مباحثات کلامی احتیاج دارند و برای انسجام درونی به استاندارد کردن مناسک و آئین های مذهبشان، مرزبندی های عقیدتی و آئینی با نحله مذهبی نزدیک و رقیب بمنظور  تفکیک وجداسازی و تعیین خودیها و غیرخودیهای دینی و ملاکهای پیدا و پنهان آن. پس در این دوران کار مفسرین، علما کلامی ووعاظ و عرفا بیشتر رونق پیدا میکند . در دوران تثبیت اما احتیاج به تفسیر وکلام کمتر و احتیاج به سازماندهی و سازمانیابی و ایجاد نهادهای گوناگون و سلسله مراتب و تقسیم کار و تعریف اجمالی و یا دقیقتر بسیاری از اموری که بیش از آنکه به دین مربوط باشند به سازمانیابی نهادهای دینی مربوطند فضای فعالیتهای دینی را اشغال میکند . ادیانی که خاستگاه آنها قبائل بدوی و یا جوامع ابتدائی بدون حکومتی پیشرفته باشند در دوران تثبیت بر حسب احتیاج جامعه صاحب  شریعت  هستند تا مناسبات جامعه را از مناسبات بدوی و قبیله ئی به روابط دینی تبدیل کنند ولی ادیانی که خاستگاهشان جوامع پیشرفته تری بوده است اغلب جامعه که خود دارای مناسبات حقوقی و اجتماعی متناسب با احتیاجات زمان خویش  بوده است به مذهب چنین وظیفه ای را واگذار ننموده . از این روست که بعنوان مثال یهودیت و اسلام با خاستگاه قبیله ئی دارای شریعت فردی و اجتماعی و آئین زرتشتی و مسیحیت که زادگاهشان دو امپراطوری ایران و روم است احکامشان شخصی و عبادی است .
 پس از رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران شمشیر خونبار قزلباش برهان قاطعی بود که از هر مفسر و متکلم سریعتر مردم را به دیانت حقه رهنمون مینمود . اما عشق به مرشد کامل شاه اسمعیل وشاه طهماسب و رابطه مرید و مرادی  اگر در دوره کشورگشائی راه گشا بود در زمان کشور داری سرزمینی وسیع و تمدنی کهن افاقه نمیکرد . برای تنظیم روابط بر پایه فلسفه حکومتی جدید و سلسله فرمانروائی صوفی تبار  احتیاج به مفسرومتکلم وعالم کلامی بتدریج  کمتر شد و احتیاج جامعه به فقیه وقاضی و مبلغ فزونی یافت .
داستان ورود فقها از بعلبک به اصفهان پایتخت صفویه را همه میدانید. حاکمان ایران تا آخر دوره قاجار از ایلات و قبائل بودند و جامعه ایران نیز جامعه ئی نیمه ایلی و نیمه شهری و روستائی با فرهنگی  مختلط . احتیاج جامعه به آموزش و قضاوت و قانون همچنان و در تمامی این دوران طولانی  بوسیله نهادهای مذهبی و روحانیت برآورده میشود.
چندین سده تداوم این احتیاج نهادفقاهت را که بنا بر طبیعت خود سنت خوترین ومحافظه کارترین نهاد دین است درصدرنشاند و چنان فربه نمود که بتدریج نهادهای دیگر دینی تحت تسلط آن قرارگرفته وتبدیل به توابعی از آن شدند . این ساختار تا کنون نیز در سازمان روحانیت و نهادهای مذهبی باقی مانده است .
ورود به عصرجدید
با ورود ایران به دوران جدیدوتغییر ساختار قبیله ئی در جامعه ایران، در عصررضا شاه نظام سیاسی جدید، آموزش و تقنین و قضاوت را از انحصار فقها درآورد  اما از آنان نگرفت . جامعه هنوز حالت نیمه شهری و نیمه روستائی داشت و در بخشهائی از جامعه روابط پیشین کم و بیش به همان حالت باقی بود. تا اواسط دوره پهلوی همچنان آموزش در مدارس دینی قدیم و جدید جریان داشت و پس از آن مدارس مذهبی با نظامی نو حای مکتب خانه های سنتی فدیم را گرفت .
حسب قانون دادگاه شرع برای رسیدگی به بعضی امور وجود داشت و قانون مدنی نیز مقتبس از فقه جعفری بود . ورود به دوران جدید در حوزه تمدنی بسرعت بیشتری پبش میرفت ولی در حوزه فرهنگی مدرنیزاسیون فرمایشی واز بالانه تنها به همان سرعت پیش نرفت بلکه با مقاومت اجتماعی روبرو شد و اجبار به آن به گسل فرهنگی جامعه انجامید . ناکامی پروژه سطحی مدرنیزاسیون از بالا در اغلب کشورهای اسلامی، اسلام سیاسی را رقیب جدی حکومت ها کرد .  شکست مدرنیزاسیون از بالا در ایران نیز باعث شد که روحانیتی که انحصار آموزش و قضا و تقنین را از دست داده بود نه تنها لین کار به ضعف نهادهای مذهبی نیانجامید بلکه جدائی بخشهای مهمی ازاقشار اجتماعی از این پیشتازان مدرنیزاسیون که فرنگی ماب و تازه بدوران رسیده  خوانده میشدند و اقلیت ممتاز و صاحب قدرت ومال و منالی را تشکیل میدادند روحانیت را پناهگاه انحصاری جامعه قرارداد. بخصوص که احزاب سیاسی و انجمنهای مدنی نیز امکان فعالیت آزاد نداشتند و روحانیت با آزادی نسبی تنها میداندار این معرکه بود.  علاوه بر آن امکانات تکنیکی جدید مانند وجود جاده ها و ماشینها ، پست وتلگراف و تلفن و بانکها به روحانیت که همیشه از پراکندگی رنج میبرد امکان تمرکزو اتصال بیسابفه ئی داد و این تمرکز به قدرت روحانیت به نحو بیسابقه ای افزود .
در ایران شیعی، مردمی بودن و خود بنیاد بودن نهادهای مذهبی و روحانیت  آنها را به مراتب بیش از همتایانشان در کشورهای دیگر اسلامی صاحب قدرت کرد .
نبود سابقه حکومت در روحانیت کارنامه ضدیت با قدرت مثبتی نصیب آنان نموده بودو تشکیلات ژله ئی منعطف و گسترده آنان قدرت  اجتما عی ویژه ئی  به آنان بخشیده بود .
روحانیت قدرت بیسابقه ئی یافته بود و نهادهای دیگر دین نیز. این قدرت قدرت معنوی و فرهنگی بود. از جنس قدرت نرم . نوع قدرتی که نهادهای مذهبی شیعه با آن موانست وتجربه ئی تاریخی داشتند و اجتماع نیز با آن آشنا و مانوس بود .
نهادهای سنتی  اکثرا در بستر نمو و تثبیت تاریخی تشیع ، عدم وجود رقیب هم سنخ وبا سودجستن از نظام مالی و روش تبلیغی روحانیت شکل گرفته و مخاطبین اجتماعی خود رایافته بودند . این عوامل  دست بدست هم داده و سیستم بسته ئی  را بوجود آورده بود که از پویائی درونی اندکی برخوردار بود و با وجود نوعی دموکراسی درونی تغییر ساختاری را سخت برمیتابید . با این وجود تغییرات بزرگ اجتماعی در چنددهه قبل از انقلاب بر نظام آموزشی و تبلیغی روحانیت اثرات مهمی نهاد . تاسیس نشریات مذهبی و مدارسی که در آن زبان – تاریخ جامعه شناسی و تفسیر و علوم متنوع دیگری تدریس میشد و عمدتا نخستین آنها مانند مکتب اسلام و دارالتبلیغ اسلامی به ابتکار مرحوم پدر من تاسیس شده بود میرفت تا بسرعت زمینه تغییرات محتوائی عمیقی را در روحانیت ایجاد و نظام فکری نهادهای مذهبی را متناسب با نیازهای جامعه نماید . اکثریت روحانیت اگر نیز بدین سطح از آگاهی نرسیده بود اما مخالفت اصولی نیز با این اصلاحات نداشت.
اسلام سیاسی رقیب اسلام مدنی
فکر رقیب در روحانیت اما در وسوسه دستیابی به حکومت  اسلامی بود . گروهی از روشنفکران مذهبی نیز که با جوانان و روشنفکران اجتماع آنروز ایران که بشدت  ایدئولوژی زده بودند بیشتر تبادل فکری داشتند در رقابت با چپ میخواستند بهر وسیله که شده از اسلام یک ایدئولوژی حکو.متی بسازند . فدائیان اسلام قبلا با ترور و تهدید این کار را شروع کرده بودند ولی بسد سدید مخالفت مرجعیت شیعه آنر وز برخورده  و موفق نشده بودند . آقای خمینی هم با طرفداری و رابطه با آنان از دستگاه مرجعیت  آیت الله بروجردی طرد و تا پایان حیات او خانه نشین شده بود .
پس از مرگ آیت الله بروجردی قدرت اجتماعی روزافزون روحانیت به اندازه کافی وسوسه انگیز بود تا او را که در تولید  محبوبیت اجتماعی روحانیت و قدرت آن هیچ سهمی نداشت بصرافت تصاحب آن بیاندازد .
مدرنیزاسیون سریع و از بالا جامعه را دچار انقطاع فرهنگی کرده بود وچنانچه پیشتر گفته شد،استبداد جامعه را از تجربه سیاسی محروم کرده و تعطیل احزاب سیاسی  اسلام سیاسی و فعالان آنرا یکه تاز میدان سیاست مخالفین و اپوزیسیون کرده بود . علاوه بر آن شکست اصلاحات ارضی بخش مهمی از مخاطبین اجتماعی روحانیت یعنی روستانشینان را به حاشیه شهرهای بزرگ کشانده بود و در این شهرها قدرت و حضور اجتماعی نهادهای مذهبی و روحانیت بطور قابل ملاحظه ئی افزایش یافته بود.  
کافی بود جاه طلبی  ماجراجو در راس این تشکیلات عظیم و بی رقیب قرار گیرد تااکثریت روحانیت رابصرافت تصرف قدرتی بیاندازد که هر چند اکنون در فاصله ئی نه چندان دور از آن قرارداشت ، امابطور تاریخی همیشه فاصله خود را از آن حفظ کرده بود و فلسفه وجودی شیعه نیز بر چنین اجتنابی از قدرت حکومت استوار بود .
شیعه وحکومت دینی
حکومت اسلامی پس از پایان خلافت عباسیان در قرن هفتم بوسیله ترکان عثمانی احیا شد وفتوحات این امپراطوری بزرگ که چند سده  دوام کرد تا دروازه های وین پیشرفت نمود .
از همان ابتدا صفویه با رسمیت بخشیدن به دین شیعه دیوار عقبدتی ضخیمی بین ایران و
امپراطوری عثمانی کشیدند و خود رارقیب این امپراطوری میدانستند . بارها با عثمانیان جنگیدند و با مسیحیان  اروپا  بر علیه این امپراطوری رفت و آمد و روابط دیپلماتیک داشتند و ارامنه را هم بر علیه آنان تقویت میکردند.ایران معاصر و شیعه مقتدر با این سابقه تاریخی  در عصر صفویه متولد شدند.
اسلام سیاسی معاصر که در دوره فتور سلاطین عثمانی شکل گرفت و پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی بشکل یک حرکت سیاسی  حسرت گرا خواهان بازگشت به دوران عظمت  مسلمانان بود، همان طور که بازشکافته شد، از لحاظ تاریخی با روند گذشته نزدیک ما در تنافر کامل بود. از لحاظ دینی نیز اندیشه محوری اسلام سیاسی بر محور جهانمداری تسنن و رسمیت بخشیدن به مذاهب عامه و از لحاظ محتوائی در پیوند تنگاتنگ با ناسیونالیزم عربی و پان عربیسم بود و این هر دودر تقابل تاریخی عمیق با ملیت و مذهب ایرانی قرار داشتند .
از لحاظ قلسفه سیاسی نیز اصولا شیعه با پیش کشیدن عدل و عصمت معصوم بمنزله شرط لازم احراز امامت امت و حگومت  بنام خدا و رسول  امتدادحکومت دینی را در غیبت امام معصوم برنمی تافتند  . شیعه حکومت بنام دین را در زمان غیبت حکومت ظلم میدانست . روحانیت و نهادهای مذهبی شیعه نیز چندین صد سال بر این اساس از نهادهای حکومتی مستقل مانده و با حکام و سلاطین رابطه ئی گاه خصمانه و گاه عمل گرایانه داشتند . در طول این زمان دراز و بخصوص از زمان رسمیت مذهب شیعه در ایران بارها و بخصوص در زمان صفویه و قاجاریه چنین فرصتی برای نهادهای روحانی ایجاد شد ولی آنان به فراست، نفوذ قدرت نرم و روحانی در حال گسترششان را به قدرت داغ و درفش و شمشیر حکومت نفروختند و از آن چه که فلسفه وجودی و شکل گیری تاریخیشان را بخطر میافکند دوراندیشانه اجتناب کردند.
در شروع انقلاب نیز با توجه به این خودآگاهی تاریخی بسیاری از مراجع تقلید با هوشیاری همین مسیر را ادامه دادند . آنان در طول انقلاب در کنار مردم معترض و متحد آنان بودند ولی چشم طمع بقدرت سیاسی نداشتند . شاید بی مبالغه بتوان ادعا کرد که در راس این گروه نیزپدر من قرار داشت .
گروه دیگری اندک اما بسیار سازمان یافته و متحرک بودند که میخواستند پایگاه اجتماعی روحانیت و نفوذ و محبوبیت آن را با خشم و ناخرسندی اجتماع پیوند بزنند و حکومت را از آن خود کنند . آیت الله خمینی در راس این توده عاصی و غیر سیاسی و بی تجربه قرار گرفت و با ورود یه حیطه قدرت حکومت روحانیت را به عرصه ئی کشاند که متعلق به او نبود و برای آن ساخته نشده بود .
آقای خمینی با هیولای حکومت و ماشین دولت انقلابی خود پس از اندک  زمانی عناصر ی از روحانیت را به استخدام حود درآورد و بکمک و همدستی آنان  بقیه را طرد وخانه نشین  کرد و یا از بین بردو یا مطیع و منقاد نمود. دولت دینی سرابی بیش نبود و اصولا جز سرابی  بیش نیز نبوده است.  دین دولتی اما مستقر شد و سه دهه زندگانی چند نسل را به باد داد و حشمت و  ثروت ایران را از بین برد.
چکمه پوشان آزمند را بر جان و مال و ناموس مردم مسلط نمود و  خرافات و رمالی و جادو و طلسمات را از حاشیه به متن آورد . خامنه ئی منبرنشین رابه تخت سلطنت ایران نشاند  .  عناصر فاسد را در روحانیت و حکومت گشاده دست نمود تا بجان و مال و نوامیس مردم دست درازی کنند وهیچ تتابنده ئی از آنان در امان نباشد . و فراتر از همه ایران را در عرصه جهانی کشوری منزوی و عاصی و دشمن تراش و وصله ناجوری بر زمینه تمدن جهانی نمود که خطر جنگ و چند پارچگی دائما آنرا تهدید میکند .
امروز نهادهای دینی ما در وضعی به فضای آینده پای مینهند که:
1- مذهب گریزی جوانان وروی آوری به مذاهب دیگر رو به افزایش  است 
2- بد گمانی اجتماع  نسبت به نهادهای مذهبی و بخصوص روحانیت از هر زمان بیشتر است
3- روحانیت ازسر گروهی  مرجعیت اجتماعی در ایران پبش از انقلاب اکنون به گروههای زیرین آن نقل مکان نموده
4- روحانیت استقلال تاریخی نهادهای خود را بمیزان زیادی از دست داده و از لحاظ مالی و ساختاری وابسته به کمکهای دولتی شده است
5- سازمان روحانیت و نهادهای دیگر صلب و اراده مدیریت آن در اختیار دیگران است و از آزادی درون ساختاری قبلی چیزی بجا نمانده
6- نارسائی فقه و ناکارآمدی فقیه برای اداره جامعه آشکار شده واز منظر درون دینی نیز فقه محوری نهادهای مذهبی رو به تغییر است .
اکنون اگر فصل جمهوری اسلامی بسر آید و یا نظام حاکم با تغییرات ساختاری وسیع که اساسی ترین آن جدائی نهاددین از نهاددولت است بتواند خودرابا تغییرات اجتماعی سازگار کند و ماندگار شود نهادهای مذهبی با وضعیتی که بان اشاره رفت  بدون هیچ امادگی قبلی به فضای نااشنائی پرتاب میشوند که هیچ تجربه زیست قبلی در ان نداشته اند واکنون نیز برای ورود یه زیست محیط جدید آمادگی و موقعیت نهادهای مذهبی  بسیار کمتر از دوران قبل از انقلاب و از موضع ضعف و آشفتگی درونی و عدم مقبولیت عمومی است .
روحانیت از هم اکنون و قبل از تغییر نظام بتدریج از حکومت به بیرون رانده میشود و در جامعه پایگاه سنتی خود را بمیزان زیادی از دست داده است .
متحد قدیمی اش بازار دیریست که اعلام استقلال کرده است . رقبائی که در سابق جرات عرض اندام نداشتند حال و در فضای آزادی بیان و عقیده هرچه دل تنگشان بخواهد خواهند گقت . رقبا این بار فقط روشنفکران مذهبی و دگراندیشان  نیستند که باحضور آزاد خود درجامعه محیطی چندگفتاری ایجاد و امکان انتخاب گوناگون را برای همگان فراهم مینمایند، بلکه فرق دیگر اسلامی و مذاهب و ادیان دیگر هم حضوردارند.
اکنون و در آستانه این تغببرات بنیادی و وسیع:
- روحانیت مرجعیت اجتماعی و مقبولیت خود را بمیزان فزاینده ئی از دست داده است
- جامعه آینده دین محور نیست و افراد اجتماع برای رابطه با هم و با حکومت به شریعت کمتر مراجعه  خواهند داشت
- انتخاب معنوی و مذهبی متنوع و مذهب گریزی فراوان خواهد بود
چالشها و فرصت های آتی :
با همه آنچه که رفت آینده  نه تنها چالشها بلکه فرصتهای فراوانی را در پیش پای نهادهای مذهبی مینهد . مدیریت چالشها و استفاده بهینه از فرصتها در یک دید انسان گرایانه در نهایت در تطبیق حد اکثری نهادهای دین با جامعه  ونظام دموکراتیک آن معنا مییابد .
پیش دیدنی است که مذهب و نهادهای آن در آینده نیز همانند گذشته رل مهم و قابل توجهی را در  ایفا خواهند نمود.
نهادهای مذهبی کهن ترین نهاد مردم بنیاد هستند که بحرانهای گوناگونی را از سر گذراتده اند . این نهادها بطور طبیعی واز اعماق جامعه فراروئیده اند و اغلب با فاصله اندکی از تفییرات پیش آمده در اجتماع تا آنجا که به حفظ موجودیت و مخاطبین اجتماعیشان مربوط میشد و البته اغلب بسیار محافظه کارانه تغییرات آفاقی و انفسی را برتافته اند .
دین در انبوه کتابها و انبان تجربیاتش برای هر سلیقه ئی تاویلی و برای هر مدعائی  تفسیری و برای هر وضعیتی توجیهی دارد .  خشک دین و زهدگرا، عرفان گرا، اخباری و اصولی ، مکتب تعقل و مکتب تفکیک،ولایت مدار و موعودگرا،طرفدار وحدت مسلمانان و طرفدار تشیع ناب، چپ و راست و میانه و سکولار و لیبرال ، ملی-مذهبی و روشنفکر مذهبی – اصلاح طلب و انقلابی و قس علی هذا .
با وجود این که سازمان روحانیت و نهادهای مذهبی در دوران حکومت ولایت فقیه و تسلط او بر حوزه های علمیه و نهادهای دیگر ،وابسته و فاسد و صلب و نامحبوب شده اند و مشخصات سنتی خود را همچون استقلال از حکومت ، همراهی با جامعه و انعطاف پذیری ساختاری و آزادی نسبی درونی بمیزان زیادی از دست داده اند،اما کوتاهی این دوران در مقایسه با دوران طولانی گذشته این مجموعه، بازگشت به حافظه تاریخی و گنجینه تجربیات گوناگون را امکانپذیر مینماید .
تا قابلیت بازسازی و ترمیم درونی  را از طریق تطبیق ضروری با تغییرات اجتماعی و با تغییر خواست و ادعای قدرت نهادهای دین از آمریت به تعامل و گفتکو و از حکومت به خدمت به جامعه و مردم بدست آورد.
روحانیت و نهادهای دینی نه تنها باید دوران حکومت ولایت فقیه را بر جامعه و خود یک انحراف و عارضه و بدعت بشمار آورند و بطور جدی با مبانی سست و موهوم نظری آن تسویه حسابی فلسفی، علمی و کلامی و فقهی بنمایند بلکه باید به مبانی تاریخی و اجتماعی علل فرادستی این اندیشه انحرافی بر اندیشه اصلاح دینی و همزیستی با تمدن جدید   در آستانه انقلاب و رابطه آن با ریشه های تفکری را که در حوزه های علمی و نهادهای دینی وجودداشت عمیقا بررسی و نقد نمایند.
همچنین باید عللی را که در آینده  ممکن است باعث تکرار این انحراف بشود بررسی نمایند تا دوباره شاهد پیشامدهای مشابهی نباشیم.
نشان دادن اینکه این مسائل مشکل جدی نهادهای مذهبی و روحانیت است و رویگردانی داوطلبانه از آمریت و قدرتمداری فقط از روی ناچاری نبوده و رویکردی صمیمانه است  باعث ترمیم اعتماد به شدت آسیب دیده اجتماعی نسبت به روحانیت و این نهادها خواهد بود .
نوع برخورد روشنفکران مذهبی و روحانیون با اسلام سیاسی به منزله بستر اصلی حکومت دین و قدرت سیاسی  حدود صداقت آنان را در تنبه از خطاهای بسیار این دوران نشان داده و محک صداقتشان از چشم پوشی از امتیازات ناشی از سنت استبدادی خواهد بود .
پیش دیدنی است که جامعه انتقادات گسترده و وسیعی نسبت به بسیاری از روحانیون و غیر روحانیون که شریک در ناروائیها وجنایات سی وچند ساله این نظام هستند خواهند داشت و بسیاری از شرکا جنایت و فساد جوابگوی اتهامات حقوقی وجزائی خواهند بود . اما نوع رفتار و انتقاد جامعه و طول زمانی و عمق و شدت آن قویا تحت تاثیر رفتار این نهادها و صمیمیت آنان در سرعت جداشدن از نظام و انتقاد از عملکرد گذشته نه تنها دیگران بلکه خود و خودیها و رویکردی مدرن و سازنده و متواضعانه نسبت به آینده و همسوئی و همکاری با جامعه است . جامعه نسبت به گذشته با تفاهم بیشتری مینگرد زیرا خود را در بسیاری از اشتباهات آن سهیم میداند .
اما اگر انتخابات 88 را سال مبنا برای جدائی اکثریت جامعه از نظام بدانیم، از این تاریخ ببعد رفتار و گفتارهمه کنشگران سیاسی و با حساسیتی دوچندان کنشگران با هویت مذهبی  زیر ذره بین نقد جامعه بررسی شده و در کارنامه فردی کنشگران و کارنامه جمعی مجموعه نهادهای دینی ثبت میگردد .
در یک کلام رفتار و گفتار روحانیت و نهادها و کنشگران مذهبی در دوران نه چندان طولاتی گذار به اندازه همه دوران سی و چندساله جمهوری اسلامی اهمیت خواهد داشت . ادامه شرکت بخش بزرگی از روحانیت و کنشگران بنام مذهب درقدرت و سرکوب مردم تا آخرین لحظات حیات این نظام ، حالت شکست خوردگان زبون و بزدل و تبه کاری را به آنان خواهد داد که راهی جز تسلیم و همرنگی نداشته اند .  اما شرکت وسیع در مبارزات مردم و همدلی و صمیمیت بدون داعیه رهبری وبرتری طلبی این تهادها را مجددا به آغوش جامعه باز میگرداند و اعتماد عمومی را تا حدودی جلب مینماید.
کما اینکه امروز نیز روحانیتی که حساب خود را از نظام جدا کرده و فعالین مذهبی جنبش سبز به تعمیم همه گرابشها و گروههایشان مورد استقبال و اعتماد بخش های مهمی از جامعه قراردارند .
بی تردید اگر بخشی از این استقبال و اعتماد در آستانه آزمونی دائم در طول مبارزات و در آینده بازشدن جامعه و در فضای غیر استبدادی آینده واقع است بخش دیگری از آن مرهون فداکاریها و مسوولیت پذیریهای آنان در این دوران دشوار میباشد و همواره مورد قدردانی جامعه خواهد بود .
هیچ جامعه و نظام دموکراتی نمیتواند شهروندان خویش و ازجمله روحانیون را بعنوان شهروند از دخالت در سیاست منع کند، اما برای صیانت از تداوم آزادی شهروندان و آزادی دینی نهادهای دین و دولت باید از هم جدا باشند . در برخی از کشورهای با نظام دموکراتیک احزاب با هویت مذهبی وجود دارند که صرفا دین را هویت فرهنگی حزب خود میدانند و در استدلالات و تعاملات سیاسی و پیشبرد اهداف حزب خود از گفتمانهای مذهبی آگاهانه بهره نمیگیرند و امر قدسی را وسیله ئی برای برتری طلبی و یا وتو قانونگذاری عرفی قرار نمیدهند . مانند احزاب دموکرات مسیحی و با سوسیال دموکرات مسیحی بسیاری از کشورهای اروپائی .  شاید کوشندگان سیاسی با گرایش مذهبی در ایران نیز بتوانند از این مدلها استفاده نمایند . این احزاب مفیدند زیرا فاصله نهادهای مذهبی با سیاست را همواره حفظ میکنند و آنها را صرفا در حوزه های اجتماعی نهادهای مستقل و مردم بنیاد نگه میدارند ولی در عین حال حافظ آن نوع منافع این نهادها هستند که در یک دموکراسی کسب و حفظ آنها برای نهادهای مذهبی مجاز است ولی در حوزه صرف اجتماعی قابل تحصیل نیست .
از چالشها و فرصتهای مهمی که جهانی شدن اطلاعات و رسانه ها برای همه عقاید و دانشها و فلسفه ها و مذاهب فراهم نموده است ،استفاده از فضای اجتماعی کامپیوتری و مدیای مدرن و تلویزیون میباشد.هیچ حکومتی نمیتواند جلوی استفاده و سوء استفاده از این وسائل را  بطور کامل بگیرد . نهادهای مذهبی و روحانیت ما نیز بسیار وسیع در این محیط حضوری ملموس دارند .
ایجاد یک فرهنگ سالم و مترقی در جهت حقظ صلح اجتماعی بین گرایشهای مختلف مذهبی و ادیان گوناگون و  دگراندیشان وظیفه خطیری است که پیش روی نخبگان مذهبی و نهادهای گوناگون دینی است.استفاده غیر عاقلانه از این وسائل که در اختیار همگان قراردارد در جهت دشمن تراشی و ایجاد فضای مسموم بسرعت دیگران را نیز به عکس العمل واداشته و نه تنها نظم و نظام  کشور را بهم میزند که در فرامرز و در سطح جهانی نیز عکس العمل های مخربی را پیامد خواهد داشت .
با توجه به محیط آزاد و رقابتی آینده استفاده از این وسائل باید همراه با فرهنگی متعالی و مسالمت جو و دیگری پذیر و صلح طلب باشد وگرنه نه تنها لطمه بزرگی از این مسیر به جامعه وارد میشود که دامن این نهادها را نیز خواهد گرفت .
دبن در جهان امروز و در سکولارترین جوامع دموکرات نیز در جامعه مدنی حضور دارد و بخشی از فرهنگ جامعه است . نهادهای دینی نیز در این جوامع نهادهای مدنی هستند. این خواص را “ دین مدنی“ نام نهاده اند . دین مدنی همان دین سنتی ایران است که  دندان طمع از قدرت سیاسی کنده و به وظایف صرف اجتماعی و بیشتر انسان دوستانه پرداخته است . شاید بهترین توصیف چنین دینی در شعری قدیمی آمده است:
عبادت بجز خدمت خلق نیست.
خدمت خلق خدمت خالق است و کمک به امنیت وصلح و عدالت و آزادی و بهداشت و آموزش مصادیق بارزی برای این خدمات و بهروزی و بهزیستی انسانها فارغ از نژاد وزبان و کشور و دین و رنگ و جنس آنان  میباشدکه خداوند خدای همه انسانها است . امید که چشمان غبار آلوده و افهام کدورت گرفته ما اجازه این تغییذات بنیادین را بما بدهد. امروزه سه مدل ایران – عربستان سعودی و ترکیه در پیش روی مسلمانان منطقه و بخصوص ایران قرار گرفته است . ایران و عربستان سعودی نظامهای سیاسی پوسیده شان به درآمد نفتی متکی است و نماینده اسلام سیاسی هستند . بکی اسلام اهل سنت و دیگری اسلام شیعی. پاکستان مدل اسلام سیاسی بدون نفت است . ترکیه مدل اسلام مدنی است .
کافی است با عقل سلیم بی تعصب مقایسه کنیم و بین اسلام سیاسی و اسلام مدنی آنرا انتخاب کنیم که عقلمان روا میدارد.
بقول سهراب سپهری:
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید.
حسن شریعتمداری
14 نوامبر 2011

 

 

**مصاحبه ها ومقالات مندرج در سايت رسام لزوماً ديدگاه رسام نمي باشد.

برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.