پاسخ دکتر علی مطهری به سخنان پناهیان + نوشتار رسام چندی پیش یکی از سایتهای خبری، بخشهایی از سخنرانی حجتالاسلام پناهیان در مطلبی با نام «پاسخ به ادعای مطهری» را منتشر کرده که این سخنرانی با واکنش دکتر علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس هشتم روبهرو شده است و وی در مطلبی به مطالب مطرح در سخنان حجت الاسلام پناهیان پاسخ داده است که متن کامل پاسخ دکتر مطهری در ادامه میآید: علی مطهری نوشته است که جناب پناهیان گفتهاند: «برخی از نمایندگان اصولگرای مجلس که از حداقل درایت سیاسی برخوردار نیستند، میگویند كه مجلس نباید تابع اشارات رهبری باشد، بلکه فقط باید تابع فرامین و حکم حکومتی باشد! در حالي كه مجلسي که چنین باشد، به نقطه امید دشمن تبدیل خواهد شد و امنیت و اقتدار کشور را کاهش خواهد داد. به نماینده اصولگرا میگوییم، چرا رسانه بیگانه سخنان تو را پخش میکند، میگوید من نمیدانم چرا این کار را می کند! ما باید ببینیم مواضع کدام یک از نامزدها در بی بی سی با اشتیاق پوشش داده میشود و به اين افراد رأی ندهیم». با گذشت از تعبیر توهینآمیز ایشان که کاش لااقل حرمت لباسی را که پوشیده اند نگه میداشتند، در اینجا در سه بخش به ادعاهای ایشان پاسخ میدهم.
بخش نخست: تفسیر خودساخته آقای پناهیان از ولایت فقیه با تعبیر ایشان که «مجلس نباید تابع اشارات رهبری باشد» و این تعبیر را به اینجانب نسبت دادهاند، نوعی بیاعتنایی بنده به رهنمودهای رهبری به مخاطب القا شده است. سخن من دربارۀ ولایت فقیه که بارها تأکید کرده ام حاوی دو نکته اساسی است: اول این که برای طرح هر موضوعی در مجلس لزومی ندارد ابتدا از نظر موافق رهبری اطمینان حاصل کنیم تا مجلس به یک موجود دست و پا بسته تبدیل شود. بله، اگر رهبری لازم دیدند در مورد مسأله ای امر یا نهی کنند صد در صد اطاعت میکنیم. دوم آن که اگر رهبری نظری (غیر از موارد حکم حکومتی) در باب مطلبی ارایه دادند ـ گرچه معمولا با توجه به تجربیات و بینش های رهبری راهگشاست ـ اما هیچ ایرادی ندارد که کسی نظر مخالفی ابراز کند و الا باید حتی مشاور عالی داشتن رهبری را امری ضد ولایت فقیه تلقی کنیم! نه فقط در مورد ولی فقیه بلکه حتی در مورد معصومان هم چنین است، یعنی پیامبر (ص) و ائمه ـ علیهم السلام ـ نه تنها اجازه طرح نظر مخالف را می داده اند بلکه گاهی آن را میپذیرفته اند. داستان حباب بن منذر از مسلمات تاریخ اسلام است. وقتی مسلمانان به جنگ بدر می رفتند، پیامبر(ص) به تشخیص خود لشکر اسلام را در نقطه ای فرود آورد. مرحوم حجت الاسلام دکتر آیتی که به تعبیر شهید مطهری بهترین متخصص در تاریخ صدر اسلام است در کتاب تاریخ پیامبر اسلام چنین نقل می کند: «حباب بن منذر گفت: ای رسول خدا! آیا خدا فرموده است که در اینجا منزل کنیم و پیش و پس نرویم، یا از نظر تدبیر جنگ هر جا که شایسته باشد می توان فرود آمد؟ رسول خدا فرمود: نه، امری در کار نیست، باید طبق تدبیر و سیاست جنگ رفتار کرد. حباب بن منذر گفت: اگر چنین است اینجا جای مناسبی نیست، بفرمای تا سپاه اسلامی پیش روند و در کنار نزدیکترین چاه به دشمن فرود آیند. رسول خدا پیشنهاد وی را پذیرفت و دستور داد تا سپاهیان اسلامی در کنار نزدیکترین چاه به دشمن فرود آمدند» (تاریخ پیامبر اسلام، ص 259). از جناب پناهیان تعجبی نیست که از این جریانات تاریخی در منابر خود نگویند. تعجب آن است که تا آنجا در تفسیر ولایت فقیه بیراهه روند که صریحا بر خلاف مبانی علم کلام در شیعه و با روشی «اشعری مسلک» می گویند «ولایت از عدالت بالاتر است!». هر طلبه مبتدی که اندک معلومات کلامی داشته باشد، میداند که شیعه بر اساس حسن و قبح عقلی نمیپذیرد که حتی در مورد خداوند بگوییم که عدل آن است که خداوند انجام می دهد بلکه باید گفت چون عدالت است خداوند انجام میدهد. دلایلی که ایشان در توجیه بالاتر بودن ولایت از عدالت آورده اند به غایت سست و قیاس مع الفارق است. از جمله اینکه چون ایراد مالک اشتر به امیرالمؤمنین (ع) - که معصوم بوده و فعلشان حجت است - در مورد منصب دادن به ابن عباس بر مبنای توهم عدالت خواهی مالک اشتر بوده، پس ولایت از عدالت بالاتر است! این در حالی است که خود آیت الله خامنه ای در سفر اخیر به کرمانشاه طبق گزارش موجود در سایت ایشان «با اشاره به مغالطه عدهای در تعبير حضرت امام مبنی بر ولايت مطلقه فقيه، خاطرنشان كردند: آنها سعی كردند نظر امام را به معنای بیاعتنايی ولايت فقيه به قوانين تفسير كنند، اما امام بزرگوار ملت، ضمن تأكيد بر ولايت مطلقه فقيه، خود بيشتر از همه به رعايت قوانين، اصول، مبانی و جزييات احكام شرعی مقيد بود». تأکید رهبر انقلاب بر التزام رهبری به «قانون» است ولی ولایت فقیه به تقریر آقای پناهیان حتی در چهارچوب «عدالت» هم نمی گنجد! در اینجا مجال بررسی دیگر استدلالهای مشعشع جناب پناهیان بر اصل بودن ولایت نسبت به عدالت نیست، ولی ممکن است این پرسش برای برخی خوانندگان پیش آید که اگر این حرفها این قدر سست است، چرا هیچ یک از علما در نقد آن سخنی نگفتند با آنکه از تلویزیون هم پخش شد. پاسخ روشن است: معرکه تبلیغاتی که به دست رسانه های تخریب گر است . قبل از آنکه بفهمند و یا بدانند ناقد چه گفته، همین قدر که مطلع شوند حرف امثال آقای پناهیان را تکرار نکرده در مدت یک روز نه تنها فرد، متهم به ضدیت با ولایت فقیه می شود بلکه جمعیت خودجوش! نیز در مقابل منزلش سبز می شود. بخش دوم: جنجال و شادی دشمن، تنها ملاک نیست وارد بخش دوم استدلال جناب پناهیان میشوم که هر گاه دشمن مطلبی را با آب و تاب نقل کرد معلوم میشود، آن سخن یا عمل غلط بوده است. پس با توجه به تصویر زیر جای شکرش باقی است که جناب پناهیان یک بار هم که شده جانب عدالت را گرفته و ناخواسته حمله به خانۀ سردار علایی را محکوم کرده اند. این هجوم برای مدت مدیدی پر بیننده ترین خبر «بی بی سی» را تأمین کرده بود. مثالها از این دست بی شمار است. آیا جناب پناهیان ندیدند همۀ رسانههای دشمن چگونه حکم حکیمانۀ حکومتی رهبر انقلاب در لغو عزل وزیر اطلاعات را ناشی از اختلاف در بالاترین سطح حکومت دانسته و جنجال خبری به راه انداخته و شادی ها کردند؟ آیا ایشان با همین استدلال این اقدام نجات بخش رهبر بزرگوار انقلاب را هم ـ که نمونه بارزی از ایستادن در برابر استبداد بود ـ محکوم می فرمایند؟! بخش سوم: سخنی با برخی جوانان پاک و انقلابی اما سخنی با برخی جوانان حزباللهی. شهید مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری یک علت مهم رو گرداندن غرب از دین و مذهب را تصویر غلط از رابطه حاکم با مردم میداند. سخن من دقیقا همان حرف شهید مطهری است؛ اما افسوس که برخی جوانان پاک و انقلابی می پندارند امثال آقای پناهیان درک عمیقی از معارف اسلامی داشته و به جای خواندن کتب شهید مطهری معلومات خود را از منابر این چنینی می گیرند. شهید مطهری مینویسد: «عده ای در استدلالهای خود برای اینکه پشتوانهای برای نظریات سیاسی استبداد مآبانه خود پیدا کنند به مسأله خدا چسبیدند و مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است ولی مردم در مقابل حکمران مسئولند و وظیفه دارند. مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده ای؟». (مجموعه آثار ج1، ص 553) آنگاه شهید مطهری به کلام امیر المؤمنین(ع) استناد میکند (این از همان فرازهایی است که یافتنش در سخنرانی های جناب پناهیان آسان نیست): «حق تعالی با حکومت من بر شما برای من حقی بر شما قرار داده است و شما را همان اندازه حق بر عهده من است که مرا بر عهدۀ شماست. حق همواره دو طرفی است؛ کسی را بر دیگری حقی نیست مگر اینکه آن دیگری را هم بر او حقی است. و اگر کسی باشد که بر دیگران حق دارد و دیگران بر او حقی ندارند او تنها خداست و آفریدگانش را چنین مزیتی نیست، زیرا او بر بندگانش توانایی و قدرت دارد و قضای گوناگون او جز بر عدالت جاری نمی گردد» (نهج البلاغه، خطبه 207 . در اینجا هم می بینیم نکته پیشین که کار خداوند هم در چهارچوب عدالت است در جملۀ آخر مورد تأکید حضرت است و ایشان حتی در مورد خداوند و یا الوهیت نمی فرماید فوق عدالت است! چه رسد به ولایت). با وجود تأکید امیرالمومنین بر دو طرفه بودن حق، آیا هرگز دیده ایم امثال آقای پناهیان و یا جبهه پایداری یک بار هم که شده درباره «حق مردم بر ولی فقیه» سخن بگویند؟ آری، هم ضد انقلاب و بی بی سی و هم امثال جبهۀ پایداری و جناب پناهیان هر دو ولی فقیه را فردی جلوه می دهند که نمی توان در برابر سخن او حرفی زد با این تفاوت که گروه اول مغرضانه ولی فقیه را فردی مستبد و ظالم معرفی می کنند و گروه دوم با بی توجهی ولایت فقیه را تا حد استبداد عادل تنزل می دهند. این تنها برخی فرمایشهای پیامبر(ص) و امیر المؤمنین(ع) نیست که در سخنان جناب پناهیان اثری از آن پیدا نمی شود بلکه هر گاه مطالبی از رهبر بزرگوار انقلاب به مذاق جناب ایشان خوش نیاید، نمودی در سخنانشان پیدا نمی کند. بیشک، هر مریدی ابتدا در رفع «خون دل» مرادش میکوشد، حال عدالت بالاتر از ولایت باشد یا پایینتر. وقتی ولی فقیه عادل فرمودند قضیه حمله به کوی دانشگاه دل انسان را خون میکند، ایشان چه میزان پیگیری فرمودند؟ در تبیین سخنان بسیار روشنگرانه رهبری در سفر کرمانشاه دربارۀ ولایت فقیه چقدر کوشیدند؟ آنجا که گفتند: «نمايندگان مجلس و مسئولان قوه قضاييه با اختيارات كامل و قانونی، وظايف خود را انجام میدهند و ممكن است تصميماتی بگيرند كه رهبری با آن مخالف باشد اما رهبری نه حق دارد نه میتواند و نه قادر است كه در اين مسائل دخالت كند مگر در جايي كه اتخاذ سياستی، به كج شدن راه انقلاب منجر میشود كه طبعا در اين هنگام به مسئوليتهای خود عمل خواهد كرد». باید هشیار بود که وقتی کسانی به طرزی غیرمعمول جایگاه ولایت فقیه را بالا بردند (جایگاهی که هیچ یک از بزرگان و از جمله رهبر انقلاب آن را نمی پذیرند) و بیش از اندازه «ولایت، ولایت» کردند، شاید انگیزه هایی از جمله دو مورد زیر در کار باشد: افرادی هستند که پروندههای رسیدگی نشده دارند و میخواهند در جامعه حالتی روانی به وجود آورند که نام آنان یادآور ولایت فقیه باشد و هر نوع مخالفت با آنان نفی رهبری تلقی شود تا بلکه بتوانند از این طریق از به جریان افتادن پرونده هایشان جلوگیری کنند. دومین گروه، کسانی هستند که در شرایط کنونی میخواهند از طریق مبالغه در جایگاه ولایت فقیه، با استفاده از احساسات پاک جوانان انقلابی پست و مقامی برای خود دست و پا کنند و البته خوشبختانه جناب پناهیان از هیچ کدام از دو گروه فوق نیستند. من جوانان پاک و مؤمنی را که خالصانه بنده را ضد ولایت فقیه معرفی کرده و گاهی از توهین مستقیم و چشم در چشم نیز فروگذار نکرده اند بخشیده و خواهم بخشید، اما از آنان تقاضا دارم به جای حرفهای سطحی به دنبال مطالعه عمیق باشند. آنگاه روشن خواهد شد که آیا ولایت فقیه آن چیزی است که شهید مطهری می گوید و در کلام رهبر بزرگوار نیز وجود دارد یا آنچه برخی فتنه بازان به خورد جوانان پاک و انقلابی میدهند. خود قضاوت کنید: ما در اسلام حق داریم از عملکرد خداوند پرسش کنیم که مثلا چرا فلان کودک معلول به دنیا آمد؟ چرا در عالم، شر وجود دارد؟ از عملکرد پیامبر(ص) پرسش کنیم که چرا حضرت، همسران متعدد داشتند؟ درباره عملکرد امامان معصوم پرسش کنیم که چرا امام حسن (ع) صلح کرد و چرا امام رضا (ع) ولایتعهدی مأمون را پذیرفت؟ شیعه که مکتبی عقل گراست به این پرسشها افتخار کرده و آن را تضعیف الوهیت، نبوت و امامت نمی داند. اما نوبت به ولایت فقیه که میرسد یکدفعه افرادی مانند آقایان پناهیان، روانبخش، رسایی و بی ریا در قامت اسلام شناس وارد شده و می گویند فقط از اطاعت مطلقه حرف بزنید و طرح هر پرسشی تضعیف و بلکه ضدیت با ولی فقیه است! علاقه من به نظام و ولایت فقیه از این افراد اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. من پیکر در خون غلتیده و سر سوراخ شده پدر خود را که در بیست و یک سالگی دیده ام همچنان در برابر چشم دارم. هنوز از یادآوری صحنه ای که دستان استاد از فرط ناراحتی از شنیدن سخنان آشوری (از بنیانگذاران فرقان) درباره قرآن میلرزید به خود میلرزم، اما نمیتوانم درباره انحراف در تفسیر ولایت فقیه ساکت بمانم. من به فضل خداوند برای دفاع از نظام اسلامی و جایگاه واقعی ولایت فقیه که بزرگانی چون شهید مطهری و رهبر انقلاب در تبیین آن کوشیده و میکوشند و ثمره آن دیندار ماندن جوانان است، تهمتها را به جان خواهم خرید و تا زمانی که قلبم در سینه میتپد در صحنه خواهم بود.
نوشتار رسام پاسخهای علی مطهری، هرچند ممکن است با منطق وادبیات رایج وپذیرفته شده درمیان گروه موسوم به اصولگرایان وپیروان ولایت مطلقۀ فقیه ونزد گروهی مقبول بیافتد، اما نباید فراموش کرد که این ادبیات درمیان اهل دین وعلم ومنطق دیرزمانی است که منسوخ ونخ نما شده است. آقای مطهری اگر پایبست از پای اندیشه خود گشوده وبدون تعصب به نقد اندیشه وگذشته خود وپدرشان بگشایند، درخواهند یافت که مشکلات نظری وعملی که امروز گریبانگیر نظام وکشور شده است، نه از نوع برداشت وتلقی از نظریه ولایت مطلقۀ فقیه، بلکه ناشی از تعارض ذاتی آن با دستورات شرع وعقل سلیم است. درمقام تعارض آشکار تئوری ولایت مطلقۀ فقیه با آموزه های دین اسلام ومذهب تشیع سخن بسیار گفته شده است ومراجع وروحانیت شیعه درشمار نخستین منتقدان آن بوده اند. بجا بود اگر آقای مطهری دایرۀ نقد خود را به مسألۀ خوانش وبرداشت ازولایت فقیه محدود نمی نمودند ودرجایگاه رد ادعاهای پناهیان از ذکر نام وانتقادات مبنایی مراجعی چون آیات عظام شریعتمداری، طباطبایی قمی، خوانساری، شیرازی نمی هراسیدند. آنچه آقای مطهری دربارۀ مجوز مخالفت با نظر ولی فقیه اظهار داشته وداستانی از تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم که وی بدان استناد نموده است، بیش از آنکه به نادرستی تلقی آقای پناهیان از ولایت فقیه مربوط باشد، به نادرستی اصل ولایت مطلقۀ فقیه وغیرمشروع بودن این نظریه ارتباط دارد. تعریفی که آیت الله خمینی از ولایت فقیه ارائه داده واینکه وی آنرا همان ولایت رسول الله میداند، دقیقا همان نگرش اهل سنت به خلافت وحکومت است که حاکم را فعال مایشاء میدانند، واین تلقی است که ریشۀ مشکلات کنونی کشور ومملکت را تشکیل می دهد. وبر مبنای همین برداشت ناصحیح وغیردینی، خالد بن ولید قبیله مالک بن نویره را غارت میکند وهمان شب به همسرش تجاوز میکند ومردان را کشته وزنان را به اسارت میبرد، وسپس از جناب ابوبکرولی فقیه مطلق زمان که فصل الخطاب بود، جایزه دریافت میکند، ومیگوید خالد اجتهاد کرده است ! . جناب مطهری خوب بود به این فرازهای تاریخی نیز اشاره میکردند. ! آیا اعدامهای دهه شصت به امر مستقیم آیت الله خمینی وکشتار وزندانی معترصان در خرداد 88 غیر از همین نوع نگرش وقرائت از دین است ؟! نگاهی به تاریخ نظام ولایت مطلقه فقیه نشان می دهد، که برخوردهایی که آقای مطهری امروز ازآنها گلایه وانتقاد دارد، پیشتر توسط آیت الله خمینی ودرقالبی دیگر، تحت عنوان "پیروان خط امام" به اوباش گری وحذف رقیبان ازعرصۀ سیاسی تئوریزه وترویج شده بود. آنچه امروز پناهیان وحسینیان وطائب و... دربارۀ ولایت فقیه مطرح می کنند، درحقیقت نتیجه سیر قهقرایی اندیشه ای است که آیت الله خمینی آنرا تأسیس وبنیان نهاد. آقای مطهری همچنین فراموش می کنند، که نه آیت الله خمینی ونه رهبر کنونی جمهوری اسلامی هیچ گاه دربرابر آنچه اطرافیان ایشان با نام هواداری از ولایت فقیه انجام داده ومی دهند سکوت ننموده بلکه بعضاً اوباش هوادار را به این خشونتها ورزی ها وتندروی ها تشویق وترغیب هم نموده اند. وگاهی ازآنها به "جوانان مومن" (جریان فحاشی به فائزه هاشمی) تعبیر کرده اند. آیت الله خمینی، صراحتاً مخالفان حوزوی ولایت مطلقۀ فقیه را به نفهمی وتحجر متهم می نمود ودربرابر تعرض آشکار هواداران خود ونهادهای امنیتی تحت امر خود نسبت به مراجع عظام تقلید وعلمای مخالف هیچ نگفت بلکه حتی با دخالت شخصی خود مانع خروج از کشور آیت الله العظمی شریعتمداری برای درمان میشود!!!