محسن کدیور
بنام خدای رحمان و رحیم برادر گرامی جناب آقای محمّد نوری زاد سلام علیکم بما صبرتم نامه های هفتگی پرشور انتقادی و آگاهی بخش شما به سبک ویژهتان به «محضر رهبر گرامی حضرت آیت الله خامنه ای» ابتکاری ماندنی در تاریخ جنبش سبز بود که نهضت نامه نگاری به رهبری را براه انداخت. بسیاری از اقشار مختلف مردم دعوت شما را اجابت کردند و از سر نصیحت و شفقت به رهبر جمهوری اسلامی نامه نوشتند و استبداد دینی را دلسوزانه به پرهیز از خودکامگی و به رسمیت شناختن حقوق پایمال شده ملت و رعایت منافع ملی دعوت کردند. اما جناب آقای خامنه ای آنچنان که رسم همه خودکامگان و دیکتاتورهای تاریخ و نیز شاهان مستبد ایران بوده بی آنکه به خود زحمت پاسخگویی بدهد به استبداد مطلقه ادامه داد. اگرچه سرگرم نگارش دومین «رساله استیضاح رهبری» هستم که امیدوارم بزودی منتشر شود،اما انچه مرا به نگارش این نامه واداشت، تهدید خودسوزی در نامه اخیر شما به اعتراض به مظالم حکومت و سکوت عالمان دین است که به تاخیر انداختن آنرا برای حفظ جان شما روا ندانستم. خودسوزی نوشته اید: «آسیب ها و آثار مخوف کلاهبرداری های خارق العاده ی اسلامی ما را، با هیچ توصیه و توجیهی نمی توان روفت مگر این که آیت الله های ایران در اعتراض به خفتی که اسلام در این ملک دچار آن شده است، خود را به آتش بکشند. اگر آیت الله های ما به آن جهان و ایستادن در برابر خدا معتقدند که می دانم معتقدند، و قبول دارند که سکوت آنان در قبال مفسده ها و ظلم های جاری این نظام، قطعا به حساب آنان نیز گذارده می شود، خود سوزی خویش را بهترین و خدایی ترین راه برای برون رفت این سرزمین از آغوش زشتی ها و نفرت ها و بن بست ها خواهند یافت…. من با اطمینان می گویم که خود سوزی آیت الله های ما کمترین هزینه ای است که می شود برای خلاصی از بختکی که به اسم اسلام برگلوی اسلام ومردم مسلمان تیغ می کشد، متقبل شد. این خودسوزی ها می توانند موجی از سرزندگی به جان جامعه ی افسرده و روبه موت ما بدوانند و روح تازه ای به جسم این مرده ی متحرک بدمند.» و بعد از این مقدمه به نکته اصلی مورد نظر اینگونه اشاره کرده اید: «هم شما هم ما می دانیم که آیت الله های ما برای آنکه خود را از خودسوزی معاف کنند، هزار دلیل شرعی متوسل می شوند. باکی نیست. من خود مگر آیت خدا نیستم؟ من بجای همه ی آیت الله ها خودم را به آتش می کشم. شاید پیران و جوانان از جان گذشته ای نیز مرا در این حرکت آتشین همراهی کنند. نهضتی از خودسوزی. وشاید کسی نیز به راهی که من می نمایم، درنیفتد. مرا اما با دیگران کاری نیست. احساس و باورم براین است که برای بیدارکردن خفتگانی که درحاکمیت همه کاره اند، باید آتش افروخت. باهیزم تن خود. بله، من به زودی خود را به آتش خواهم کشید. تا شاید آتشی که عنقریب از دلارهای نفتی و اسلحه ها و فربگی جماعتی از پاسداران ما زبانه می کشد، فرو کشد.» من ابتدا صفا و صمیمیت شما در این سطور دردمندانه - که بی اختیار قطرات اشک بر گونه های هر خواننده منصفی سرازیر می کند - را می ستایم در عین اذعان به عظمت فاجعه ای که با استفاده ابزاری از دین و مذهب بر این ملت روا رفته است، اما اجازه دهید بگویم با شما در دعوت به خودسوزی علما و خودتان موافق نیستم. دسته بنده مراجع و عالمان دینی معاصر مراجع، فقیهان و عالمان دینی در حوزه های علمیه همانند دیگر اقشار مردم ایران متکثر و متنوعند. از سه تا چهار دسته می توان یاد کرد. با شناخت این دسته ها در مییابیم که خودسوزی شما بلاموضوع است. دسته اول، بخش قابل توجهی از عالمان حوزوی به «اسلام سیاسی» اعتقادی ندارند، از آغاز با انقلاب اسلامی موافق نبوده اند، با جمهوری اسلامی همراهی نکرده اند، از غنیمت آن نبرده اند تا خود را مسئول غرامت آن بدانند. دغدغه اصلیشان حفظ سنت دینی و تربیت طلاب است و سیاست را وظیفه علمای دین نمی دانند. این گروه که در میان عالمان سنتی اکثریت را دارند، «عالمان ساکت» هستند در مراجع معاصر به آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم موسوی خوئی و سید احمد خوانساری (رضوان الله علیهم) اقتدا می کنند و در مجموع از زاویه سنتی منتقد وضع موجودند. مراجع سنتی در قم و نجف از قبیل آیات عظام شیخ حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی و سید علی سیستانی در این گروه هستند. دسته دوم، گروهی از فقیهان هستند که فیالجمله اسلام سیاسی را باور دارند، البته از نوع اقتدارگرایانه اش، و به نحوی از انحاء با شدت و ضعف با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی همراهی داشته اند. مورد اکرام مقامات حکومتی هستند، و اگر چه به برخی جزئیات انتقاد دارند، اما اصل نظام را قبول دارند و نوعا از آن متمتعند و عملا متأثر از تبلیغات رنگارنگ دستگاههای امنیتی و تبلیغاتی رژیم هستند. این گروه اصولا انتقاد منتقدان جمهوری اسلامی را صائب نمی دانند تا بر آن نتیجهای مترتب کنند. آیات عظام شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، شیخ عبدالله جوادی آملی، شیخ جعفر سبحانی، شیخ حسین مظاهری، شیخ ناصر مکارم شیرازی و شیخ حسین نوری همدانی علیرغم برخی تفاوتها طیفی را تشکیل می دهند که از آنها به «مراجع حامی نظام» می توان تعبیر کرد. دسته سوم، گروهی از فقیهان قائل به اسلام سیاسی هستند که به وضع موجود انتقاد دارند، دفاع از حقوق مردم را اجمالا وظیفه خود می دانند، اگر چه به نظریه ولایت فقیه باور دارند اما ولایت مطلقه غیرپاسخگو و فراقانون و فعال مایشاء را قبول ندارند. این دسته از مراجع در دهه نخست حیات جمهوری اسلامی سمتهای قضائی یا تققنینی داشته اند و الآن از «مراجع حامی اصلاح طلبان و جنبش سبز» محسوب می شوند.ایشان از مدافعان سیاستهای مرحوم آیت الله روح الله موسوی خمینی بوده معتقدند انحراف جمهوری اسلامی با عدول از سیاستهای بنیانگذار جمهوری اسلامی آغاز شده است. آیات عظام سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، شیخ یوسف صانعی، سید علی محمد دستغیب شیرازی و شیخ اسدالله بیات زنجانی در این گروه جای میگیرند. گروهی از فقیهان سنتی قائل به اسلام سیاسی را نیز به همین دسته ملحق میشود. کسانی که منتقد جمهوری اسلامی و مغضوب آن هستند. اینان اگرچه با مصداق ولایت فقیه مشکل دارند، و در مجموع در زمره منتقدان وضع موجود محسوب میشوند، اما در دفاع از جنبش اعتراضی مردم هم موضعی نگرفتهاند. آیات عظام سید محمد صادق روحانی و سید صادق شیرازی در این زمره اند. از سه گروه فوق دسته اول ممکن است با شما همدل باشند، اما انتظار از ایشان خلاف واقع است. دسته دوم اصولا برداشت و نقدهای شما را بر نمی تابند، اگر بر علیه شما فتوا ندهند باید ممنونشان باشید! دسته سوم انتقادات شما را مطالعه کرده، شما را دعا نیز می کنند اما در ریشه یابی مشکلات جمهوری اسلامی لزوما به جایی که شما رسیدهاید نرسیدهاند. شجاعت و پاکبازی مرحوم استاد آیت الله منتظری نیز نادرالوجود است. آری، در میان عالمان جوان و فضلای حوزه های علمیه کم نیستند کسانی که سوز مسلمانی و شور اصلاح طلبانه شما را درک می کنند و با شما همدلند و نظرا و عملا به دنبال برون رفت از وضع موجودند. آنان را که می توان دسته چهارم دانست، با تحلیلی بنیادی مشکل حکومت دینی و جمهوری اسلامی را ارزیابی می کنند. به حق ویژه ای برای روحانیون قائل نیستند، به انواع ولایت سیاسی فقیه، مطلقه و مقیده، انتصابی و انتخابی، عامه و خاصه مطلقا باور ندارند. شریعت را معادل قانون نمی دانند و فهم فقیهان دوران سپری شده را احکام شرعی دوران معاصر معرفی نمی کنند. به حقوق بشر و دموکراسی اعتقاد دارند. اگرچه به اسلام سیاسی باور دارند و از حضور مسلمانان در جامعه مدنی و عرصه عمومی به شکل دموکراتیک و با رعایت حقوق اقلیت دفاع می کنند، اما به جدایی دولت از نهادهای دینی (اعم از حوزه و مسجد و روحانیت) یعنی سکولاریسم عینی قائل هستند. اما این دسته هم چاره کار را خودسوزی نمی دانند. نه خودسوزی شما نه خودسوزی هیچکس دیگر. تزویرسوزی بجای خودسوزی می باید نهضت روشنگری و افشای تزویرها و دروغهای استبداد دینی را با صبوری و پشتکار ادامه داد. نامه های روشنگرانه شما در آشنایی افکار عمومی مفید است. می توان با حقوقدانان از کاستی های قانون مجازات اسلامی و نهادهای غیرقانونی از قبیل شورای عالی انقلاب فرهنگی و دادگاه ویژه روحانیت و ماموران بی آبرویی که هر روز ارتقای مقام می گیرند از قبیل سعید مرتضوی سخن گفت. با عالمان آمار از دستکاری حکومت گران در آمار رسمی و ارائه آمار دروغ - کاملا دروغ - بویژه در عرصه اقتصاد بحث کرد. با اقتصاد دانان از فساد مزمن اقتصادی و اختلاسهای نجومی و تخریب زیرساختهای اقتصادی در دوران احمدی نژاد با پشتیبانی بی دریغ آقای خامنه ای سخن گفت. با اساتید دانشگاه از فرار مغزها، تبدیل دانشگاهها به پادگان، میدانداری شیّادان جعّالی همچون برادران دانشجو که نهایت حضیض تاریخ آموزش عالی ایران هستند یاد کرد. با عالمان سیاست از مهندسی در آمار شرکت کنندگان انتخابات غیرآزاد اخیر که حتی آمار دست کاری شده ۵۴٪ را وقیحانه ۶۴٪ اعلام می کنند سخن گفت. آقای نوری زاد عزیز، افشای مستند دروغها و تزویرها و خدعههای امپراطوری دروغ رهبر جمهوری اسلامی و شرکای پاسدار به زندهی امثال شما بیش از جنازه سوختهتان احتیاج دارد. برای متاثر شدن از شهادت مظلومانه امثال هدی صابر و هاله سحابی حداقلی از شرافت و انسانیت در حکومت گران لازم است که من در ناصیه زمامداران جمهوری اسلامی نمیبینم. آنان برای جان و آبرو و سلامت شهروندان منتقد خود هیچ ارزشی قائل نیستند. وقتی برای حفظ قدرت به هر قیمتی تحت عنوان مصلحت نظام هر جرم و جنایتی روا باشد، و منتقدان مسالمت جوی حاکمیت مهدورالعِرض (هدر بودن آبرو) باشند به نحوی که هر افترا و دروغ و اهانتی نسبت به آنها مجاز یاشد، چنین رژیم خیره سری از خودسوزی شهروندان منتقدش نه تنها ککش نمی گزد بلکه از کم شدن شرّشان ابراز شادمانی خواهد کرد. درک بحران شعور می خواهد، ظاهرا حکام متکبر جمهوری اسلامی از چنین شعوری معافند. برادرانه از شما میخواهم سودای خودسوزی را از سر بدر کنید. نهضت نقد تزویر و دروغ و فساد و ظلم نظام جمهوری اسلامی که مدتهاست از بنیاد فاسد شده است به قلم روان و احساس هنرمندانه شما نیاز مبرم دارد. ما به کمک هم ریشه ظلم را می سوزانیم تا فرزندان ما دیگر بنام دین دروغ و دغل نشنوند و بنام اسلام ِرحمت قساوت و خشونت نچشند و به عنوان بصیرت و فقاهت شاهد جهالت و سوء تدبیر نباشند و بنام رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) راه ابوجهل و معاویه و یزید پیموده نشود، و با نشانی بدر و خیبر ملت را به خرابه های شام نکشانند. برادر شما محسن کدیور ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
** مقالات ومصاحبه های مندرج درسایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.