حکیمه دختر امام موسی بن جعفر علیه السلام ( خواهر امام رضا علیه السلام و عمه امام جواد علیه السلام ) میگوید: هنگامی که زمان زایمان خیزران، مادر امام جواد علیه السلام، فرا رسید، امام رضا علیه السلام مرا فرا خواند و فرمود:« ای حکیمه، برای مراسم زایمان خیزران آماده باش.» آن گاه امر فرمود که من و خیزران و قابله به اتاقی برویم، برای ما چراغی روشن کرد و در را به روی ما بست. در این حال درد زایمان خیزران را فرا گرفت و همزمان چراغ خاموش شد. من نگران شدم ولی امام جواد علیه السلام ناگهان همچون ماه شب چهارده طلوع کرد، در حالی که پارچه نازکی بدنش را پوشانده بود؛ نوری از آن حضرت فروزان بود که همه اتاق را روشن کرده بود. نوزاد را گرفتم، در دامان خود گذاشتم و آن پوشش نازک را از بدن او جدا کردم. در این هنگام امام رضا علیه السلام در اتاق را باز کرد و وارد شد، نوزاد را از من گرفت و در گهواره گذاشت. سپس به من فرمود« ای حکیمه، مواظب گهواره باش.» سه روز که گذشت، حضرت جواد علیه السلام چشم خود را به سوی آسمان گشود و نگاهی به راست و چپ انداخت و فرمود:« اشهد ان لا اله الا اله و اشهد ان محمداً رسول الله »؛ (گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست و محمد فرستاده خداست.) هراسان برخاستم و نزد امام رضا علیه السلام رفتم و به آن حضرت گفتم:« من از این کودک چیز شگفتآوری شنیدم.» امام فرمود:« چه چیز شگفتآوری از او شنیدی؟» و من آنچه را شنیده بودم بازگو کردم. امام فرمود:« ای حکیمه، آنچه از شگفتیهای او خواهید دید، از آنچه شنیدی بیشتر است.»