علی افشاری
ویژۀ رسام از منظری اعتراضات نواب صفوی دنبال کننده مسیری بود که پیش از وی علمائی چون آیت الله سید حسین قمی ،آیت الله بهلول، آیت الله سید محمد حسن طالقانی و آیت الله شاه آبادی پس از سیاست رضا شاه مبنی بر کشف حجاب و خلع ید روحانیون از دستگاه قضا و کسب مجوز برای پوشیدن لباس روحانیت پایه گذاشته بودند. بعد بنیاد گرایی اسلامی وی برای این دسته از روحانیون و نیرو های مذهبی جوان سنتی بیشتر جذابیت داشت. تشکیلات فدائیان اسلام در سال 1334 منحل شد و تا انقلاب تشکیل نشد. برخی اعضاء گروه بعد از نواب تسلیم شدند و تغییر موضع دادند . برخی جلسات محدودی داشتند که پس از چندی تعطیل شد. اما بخش زیادی از شبکه نیروهایی که حول نواب جمع شده بودند پس از وی دور آیت الله خمینی را گرفتند و در رشد موقعیت سیاسی و مذهبی وی نقش مهمی ایفا کردند. جمعیت موتلفه اسلامی و حزب ملل اسلامی به نوعی تداوم فدائیان اسلام بودند بین مواضع فکری و سیاسی این دو گروه و روش های خشونت آمیزی که برگزیدند شباهت بسیاری با پیروان نواب وجود دارد . حاج مهدی عراقی از بنیانگزاران اصلی موتلف مدعی بود که حسنعلی منصور با سلاحی که از نواب به یادگار مانده بود ترور شد. اما در مقابل این ادعا محمد مهدی عبد خدایی معتقد است بنیانگزاران موتلفه اخراجی های سازمان فدائیان اسلام بودند که خود نواب آنها را از مجموعه بیرون کرد. البته آنها خود نیز به دنبال انشعاب بودند. (29)دلیل جدایی نیز سیاست سکوت فدائیان اسلام در اختلاف بین دکتر مصدق و آیت الله کاشانی بود . انها معتقد بودند که فدائیان اسلام باید به دلیل خطر گسترش حزب توده از آیت الله کاشانی حمایت کنند. قبل از اینکه وارد بشویم که چه کسانی از نزدیکان نواب به آیت الله خمینی پیوستند. لازم است نگاهی به روابط نوسانی و متغیر نواب با آیت الله ابوالقاسم کاشانی داشته باشیم. نواب در جریان انتخابات مجلس شانزدهم و ترور هژیر و رزم آرا به آیت الله کاشانی خیلی نزدیک شد. خیلی ها معتقدند آیت الله کاشانی پای نواب و فدائیان اسلام را به میدان سیاست باز کرد. اما پس از تشکیل دولت دکتر مصدق و ریاست مجلسی آیت الله کاشانی روابط آن دو تیره شد. نواب معتقد بود که دولت مصدق باید اجرای احکام اسلامی را اولویت خود قرار دهد. اما آیت الله کاشانی دغدغه مسائل سیاسی و خلع ید کشور های استعماری را ضروری می دانست. آیت الله کاشانی فقیهی عملگرا بود که نظر مثبتی به حکومت اسلامی نداشت و تنها می خواست به عنوان یک روحانی سیاست ورزی کند واز طرفیت مذهبی جامعه برای پیشبرد اهداف سیاسی استفاده کند.به هر حال سردی روابط تا جایی پیش رفت که نواب با صدور نامه ای علیه آیت الله کاشانی اعلام کرد :« شما به قیمت خون فرزندان اسلام از خطرهای حتمی نجات یافتید و به حکومت رسیدید و سر انجام با تبانی با دشمنان اسلام به قدری به فرزندان دلسوخته اسلام جنایت کردید که روی جنایتکاران عالم سفید شد»(30) . در این نامه تندترین حملات به جبهه ملی و به آیت الله کاشانی صورت گرفت و مخالفان فدائیان اسلام از فواحش پاریس، پست تر و نانجیب تر محسوب شده اند. بعد از مرگ رزمآرا نواب معتقد بود که سازش سه جانبهای بین دربار و جبهه ملی و آقای کاشانی انجام گرفته است و فدائیان اسلام قربانی این سازش شدهاند. وی مدعی بود ملی گرا ها به او قول داده بودند بعد از روی کار امدن احکام اسلامی را اجرا می کنند اما بعد از تصدی مسئولیت این قول را فراموش کردند. آیت الله طالقانی نقل می کند که تقاضای اجرای احکام اسلام نواب را به دکتر مصدق اطلاع می دهد. اما دکتر مصدق در پاسخ می گوید :« من مجری احکام اسلام نیستم و آخرین کابینه هم نخواهم بود و در خواست حکومت اسلامی را بگذارند برای اوقات دیگر، برای دولتهای دیگر»(31) آیت الله کاشانی نیز موضعی مشابه دکتر مصدق در این زمینه داشت. حتی وی از موضع مخالفت دکتر مصدق با تقاضای تعطیلی کارخانه های مشروب سازی نواب به دلیل نیاز مالی دولت نیز حمایت کرد. اما در دوران اواخر نخست وزیری دکتر مصدق و خانه نشینی آیت الله کاشانی دوباره روابط آنها ترمیم شد ولی به خوبی سابق نشد. نواب در دعوای بین کاشانی و مصدق ترجیح داد سکوت کند و در توطئه دربار بر علیه دکتر مصدق بی طرف بماند. این سخن وی پس از آزادی از زندان در دوره نخست وزیری دکتر مصدق روشنگر است : « من دوران فترت را آغاز میکنم. با مخالفین مصدق همکاری تنگاتنگ نمیکنم و حق انتقاد از دولت دکتر مصدق را برای خود محفوظ میدارم، اما در یک جبهه با دربار با مصدق مخالفت نمیکنم.» (32) در کل نواب در بین طرفداران و نیرو های آیت الله کاشانی چهره محبوبی نبود. شمس قنات آبادی تعریف می کند در انتخابات هیأت مدیره مجمع مسلمانان مجاهد که در 14 بهمن 1327 انجام شد، از یک هزار و هشتصد تن شرکت کنندگان در رأی گیری، نواب فقط هشتاد رأی آورد.(33) عبدخدائی مدعی است نواب صفوی حتی در خرداد سال ۱۳۳۲ نامهای به دکتر مصدق نوشت که در صورتی که شما به جهت اسلام برگردید و به وعدههایی که قبلا داده بودید عمل کنید، ما از شما حمایت میکنیم. اما دکتر مصدق پاسخی به این نامه نداد. البته نواب پس از کودتای 28 مرداد بیانیه ای بر علیه دکتر مصدق صادر کرد. فرازی از آن بیانیه بشرح زیر است : « فرمان خدا بالاتر از هر فرمانى بوده اطاعتش واجب تر از اطاعت هر كسى است و هر كس عملا با احكام خدا مخالفت كند اطاعت او حرام و مخالفتش واجب است . من به همين دليل با دولت مصدق به شدت مخالف بوده و او در تمام حكومتش از ترس من و برادرانم در گوشه خانه متحصن بود و هر واسطه اى براى سازش با من مى فرستاد چون حاضر نبود كه تسليم حكم خدا شود مايوس مى شد، بزرگترين جنايت مصدق تقويت عمال شوروى در ايران بود و تنها روح ايمان و علاقه خلل ناپذير مردم اين سرزمين و افسران و سربازان پاكزاد و مسلمان ما به ناموس و ديانت بود كه به يارى خدا او و عمال رذل بيگانه را شكست داده و خواهد داد و به خداى محمد صلى الله عليه و آله قسم كه اگر دو روز ديگر حكومت مصدق باقيمانده و رجاله بازيهاى بيگانه پرستان ادامه پيدا مى كرد عقده هاى درونى مردم مسلمان ايران به هزاران برابر شديدتر از آن طور كه شد منفجر گرديده و رگهاى بدن فرد فرد عمال كوچك و بزرگ شوروى رذل را به دست و دندان خشمناكشان بيرون كشيده بنياد هستى يك يك آنها را بدون استثناء در شعله هاى سوزان غيرت خويش مى سوزاندند تا ياس كرملين نشينان از تسلط بر كمترين خشت مملكت ما هزاران برابر ياس كنونى گردد و گويا چون اكثر اين فريب خوردگان ، بدبخت و نادان و قابل هدايت بودند. خداى رحيم رحمى كرد كه شايد هدايت شوند و از راه پليد فروش دين و ناموس و وطن به بيگانه بازگردند و اگر حقوق خويشتن را هم مى خواهند در سايه پيروى على عليه السلام و از روى مبانى الهى اسلام بخواهند نه اينكه به خاطر وعده هاى پوچ و بى مغزى دين و ناموس و آزادى و وطن را فداى چكمه هاى ظالمانه رذل ترين بيگانه كنند، پس مملكت به خاطر اسلام و به نيروى ايمان حفظ گرديده و هر نفعى به هر كه رسيد در پناه اسلام رسيد و اگر قانون اساسى صحيح است اصل دوم متمم قانون اساسى و ساير اصول آنهم صحيح است و شاه و نخست وزير و وزرا عملا بايد داراى مذهب شيعه و مروج آن باشند و بايد قوانينى كه مخالف احكام مقدس خداست و به غلط از مغزهاى پوسيده گمراهانى تجاوز كرده لغو و باطل گرديده و به عمر كثيف منكرات و مفاسد خاتمه داده شود و در مرحله اولى مسكرات خانمانسوز و لختى و بى قيدى شرم آور زنان و موسيقى شهوت انگيز فضيلت كش و رقاص خانه هاى جنايت بار و قوانين قضايى پوسيده اروپايى از ميان برود و تعاليم عالى و احكام حيات بخش اسلام جايگزين آنها گردد و با اجراى برنامه عالى اقتصادى اسلام فقر و محروميت اكثريت مردم مسلمان ايران و فواصل خطرناك طبقاتى پايان يابد تا شاه و هيئت حاكمه قانونى و رسمى و خوشبخت و سعادتمند باشند و بر ملتى خوشبخت و سعادتمند هم حكومت كنند»(34) البته نواب بعد از مدت کوتاهی بر علیه دولت زاهدی موضع گرفت و به سمت تقابل با هیات حاکمه جدید رفت و سرانجام نیز در پی ترور ناموفق حسین علاء بازداشت و متعاقبا اعدام شد. نزدیکان و حلقه اصلی یاران نواب در هنگام بازداشت وی عبارت بودند از : ابراهيم صرافان ، ابوالقاسم نجفي ، علي بهاري ، شيخ علي اصغر حق پناه ، احمد تهران ، محمد قادري ، شيخ محمد نيكنام ، شيخ مهدي حق پناه ، حبيب الله لرستاني سيدهادي مير لوحي، علي گلرو ، خليل طهماسبي، محمد مهدي عبدخدايي ، سيد عبدالعلي واحدي ،ناصر زرباف ، رجبعلي گلچين رحمت الله كلباسي، رضا معتمدي كماسي، علي گررود و محمد رسول زاده، محمد گلدوست ، حسين طهماسبي حاج ابوالقاسم رفيعي ، ، رضا گلسرخي. از این جمع تعداد معدودی به نهضت آیت الله خمینی پیوستند. همچنین قریب به اتفاق روحانیون نزدیک به نواب از قیبل شیخ مهدی شریعتمداری ، شیخ قاسم اسلامی ، شیخ مهدی دولابی و ... نیز فعالیتی در جمع طرفداران آیت الله خمینی نداشتند. اما اکثر روحانیون هوادار و سمپات عمدتا حامی آیت الله خمینی شدند. افرادی چون آذری قمی ، حاج مهدی عراقی ، سید هادی خسرو شاهی ، سید علی خامنه ای ، مرتضی مطهری ، انواری ، جعفر شجونی ،تبریزی ، محمد یزدی، صادق خلخالی ، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، فاضل گلپایگانی، فضل الله محلاتی ، علی مشکینی ، حسن لاهوتی، احمد مولایی ، مهدی حق پناه، سید محمد علی لواسانی ،اسدالله مدنی ، صدوقی،واعظ طبسی ،علی حجتی کرمانی ، محمد جواد حجتی کرمانی، محمدی گیلانی ، عباس محفوظی ،صادق امانی، همچنین مصطفی خمینی نیز ارادت زیادی به نواب صفوی داشت. چهره هایی مانند سید علی اکبر برقعی ، سید صادق روحانی ،سید محمود طالقانی ،عزت الله سحابی نیز بودند که مسیر متفاوتی از آیت الله خمینی در پیش گرفتند. البته همه یاران آیت الله خمینی نیز مدافع نواب صفوی نبودند. حتی بودند کسانی مثل عبدالرحیم ربانی شیرازی که در اخراج حلقه یاران نواب از قم نقش داشت. در این میان سید علی خامنه ای مدعی است که سفر نواب صفوی به مشهد الهامبخش وی برای شروع فعالیت سیاسی بوده است.وی می گوید : « من شاید پانزده یا شانزده سالم بود كه مرحوم "نواب صفوى" به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوى براى من، خیلى جاذبه داشت و به كلى مرا مجذوب خودش كرد. هر كسى هم كه آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نواب صفوى مىشد؛ از بس این آدم، پرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من مىتوانم بگویم كه آنجا به طور جدّى به مسائل مبارزاتى و به آنچه كه به آن مبارزه سیاسى مىگوییم، علاقهمند شدم.»(35) در کل می توان نتیجه گیری کرد که شالوده حرکت سیاسی آیت الله خمینی بر میراث فدائیان اسلام بنا شد اما در عین حال تفاوت های ملموسی نیز داشت. ولی میزان اشتراکات آنقدر بود که تشکیلات فدائیان اسلام بعد از انقلاب نتوانست فعالیت جدی پیدا کند. دو شاخه ای که مدعی این نام بودند . گروه خلخالی( فدائیان اسلام بنیانگزار) زود منحل شد. و گروه دیگر با محوریت عبد خدائی نیز جز چاپ نشریه به صورت غیر منظم نتوانستند کار دیگری انجام دهند. البته از این عنوان در مقاطعی برای قبول مسئولیت ترور های داخل و خارج فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مخالف استفاه شده است. اما با اين وجود محمدمهدي عبدخدايي، دبيركل اين جمعيت معرفي دخالت اين گروه در اين قتلها را به شدت رد و آن را محكوم کرد. فدائیان اسلام مسیر پیروزی و رشد نهضت آیت الله خمینی را هموار کردند و غلط نیست اگر انقلاب اسلامی و حرکت آیت الله خمینی را نقطه تکامل و پایان این جریان بدانیم.
------------------------ منابع : 29- ر.ک.20 30- ر.ک. ص 211 31- نیم قرن خاطره و تجربه، خاطرات عزتالله سحابی، جلد اول 32- مصاحبه سایت تاریخ ایرانی با محمد مهدی عبدخدائی 33- ر.ک.12 ،ص 199 34- روزنامه کیهان مورخ 03/06/1332 35- پایگاه اطلاع رسانی رهبری جمهوری اسلامی *مقالات ومصاحبه های مندرج درسایت لزوماً دیدگاه رسام نیستند.