مقدمه: حضرت آیة الله خامنهای بیست وسه سال است که با هیچیک از رسانههای داخلی وخارجی، حتی رسانههای دولتی ایران مصاحبه نکرده است. چه برسد به این که تن به مصاحبهای صریح وبی تعارف بسپرد و به پرسشهای یک پرسشگر گستاخ پاسخ بگوید. شوربختانه دراین سالهای رهبری- به دلایل گوناگون- تلاش من برای صحبت با ایشان بجایی نرسید. با خیلیها تماس گرفتم وآنان را واسطه قراردادم. ازدر راندنم ازپنجره داخل شدم. بی آنکه نتیجهای عایدم شود. ظاهراً این قفل، ناگشودنی مینمود. وزمان، گذشت وگذشت واین دربسته، بازنشد که نشد. یک روز درموقعیتی کاملا استثنایی وباورنکردنی، آنجا که نفس بریده بجای مانده بودم، ناگهان موانعِ پیش روی یک به یک کناررفت و درهای بسته واشد و من خود را رخ به رخ رهبریافتم. گرچه این پیشامد ازروال متداول خارج بود، اما بخود نهیب زدم که تو را چه به چند وچون این که چگونه درها واشدهاند وتواکنون درمقابلِ رهبرنشستهای و رخصت مصاحبه یافته ای؟ به ذات پرسشهای خود بیندیش و هرآنچه را که دردل انباشتهای با وی بگوی. خدای را چه دیده ای؟ شاید این سخن بهانهای باشد برای روفتنِ فاصلههایی که وی را دردوردستهای همجواریِ با مردم نشانده. واین که شاید درغوغای حادثههای درکمین، ذات صادقانهی این مصاحبهی شورانگیزونامتعارف، باریکه راههای سلامت وشفقت ورهایی را به روی مردم ایران وبه روی خودایشان وابگشاید.