جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر منادی دینداری در پرتو آزادی-جمعیت رسام
Skip Navigation Links
جستجو
دشمنی با حضرت رقیه سلام الله علیها در صدا وسیمای ولایت مطلقه فقیه

تاريخ انتشار : 11/21/2012



رسام؛ هرچند وجود بانو رقیه سلام الله علیه و اینکه حضرت سید الشهدا دختری به این نام یا با این اوصاف داشتند یکی از مسلمات تاریخی ومشهورات می باشد که مبنای نظر وعمل گروه کثیری از دانشمندان وبزرگان شیعه درطول تاریخ قرار گرفته است، اما با این حال طی شبهای گذشته شبکه یک سیمای نظام ولایت مطلقه فقیه برنامه ای را پخش نمود که در آن یکی از به روحانیون حکومتی به انکار وجود این بانوی سه ساله کربلا پرداخت. درادامه این نوشتار  به فضل الهی با استفاده از منابع تاریخی و اصول حاکم بر پذیرش وقایع و حوادث تاریخی به اثبات این وجود شریف می پردازیم.
طریق اول اصل در پذیرش وقایع تاریخی
در وقایع تاریخی یقین شرط نیست و اینطور نیست که در  وقایع  تاریخی  اگر یقین حاصل شد آن را بپذیریم والا آنرا قبول نکنیم زیرا در غیر این صورت بخش اعظمی از تاریخ بی اعتبار می شود  لذا در اعتبار قضایای تاریخی در صورتی که قرینه ای بر کذب نباشد به ظن اکتفا می شود. مرحوم علامه شعرانی (ره) در ذیل اشعار منسوب به زینب کبری «س» در داستان مسلم جصاص می گوید :
« ما در اين باره می گوئيم که همه کتب قديم به ما نرسيده است و قرينه بر کذب اين وقایع «  قصّه طفلان مسلم، عروسي قاسم و مسلم جصاص » نداريم. بلي اگر شرط نقل حديث وجود يقين بود و از کتب معتبره يقين حاصل مي شد بايستي بهمان اکتفا کنيم. امّا هر دو مقدمه ممنوع است نه يقين شرط است و نه از کتب معتبره قديم يقين حاصل مي شود. بلي ظنّي که از آنها حاصل مي شود قوي تر از ظن ديگر است. (ترجمه نفس المهموم شعراني، ص 222). »
طریق دوم : شهرت
مجرد شهرت در ثبوت پاره اى از موضوعات خارجى کافى است و لذا اثبات قبر حضرت رقیه، بنت الحسین(علیهما السلام)، نیازى به اقامه بینه وجود ندارد بلکه صرف شهرت در اثبات آن مکان شریف کافى مى باشد.
مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی (ره) در این زمینه می فرمایند:
ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه(علیها السلام) در این مکان شهرت قائم است، حضرت(علیها السلام) در این مکان جان سپرده و دفن شده است.... مزار کنونى حضرت رقیه بنت الحسین(علیهما السلام) در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین(علیه السلام) نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت(علیهم السلام) و حوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بوده اند.
طریق سوم : نقل عماد الدین طبری و ملاحسین کاشفی
نقل عماد الدین طبری
مورّخ خبير و ناقد بصير، عمادالدين حسن بن علي بن محمّد طبري، معاصر خواجه نصيرالدين طوسي، در کتاب پر ارج کامل بهائي  از کتاب الحاویه ( حاويه في مثالب المعاويه، تأليف قاسم بن احمد مأموني سني است ولکن این کتاب در گذر تاریخ مفقود شده است) داستان خرابه شام را چنین نقل مي کند : «‌ زنان خاندان نبوّت در حالت اسيري حال مرداني را که در کربلا شهيد شده بودند بر پسران و دختران ايشان پوشيده مي داشتند و هر کودکي را وعده مي دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مي آيد، تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. دخترکي بود چهارساله، شبي از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين کجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود. زنان و کودکان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست.يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و از ماجرا سؤ ال کرد. خبر بردند که ماجرا چنين است. آن لعين در حال گفت: بروند سر پدر را بياورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدّس را بياوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند.پرسيد اين چيست؟ گفتند: سر پدر توست. آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم کرد. [کامل بهائي،ج 2، ص 179. ) .
نکته ای که در اینجا مطرح می شود اینست که عماد الدین طبری یک مورخ است آنهم مورخی که مورد اعتماد است و در ثقه بودنش شکی نیست، یک عالم بزرگ که بزرگان دین او را تأیید کرده اند و او را با عباراتی مثل ( عالم ماهر، خبير، متدرّب نحرير، متکلّم جليل، محدّث نبيل و فاضل فهّامه «  فوائد الرضويه، ص 111.» ) توصیف کرده اند چنین عالمی که دروغ نمی گوید، وقتی خودش مورد اعتماد است کتابش هم مورد اعتماد است، این بزرگوار مطلبش را که درباره حضرت رقیه است از کتاب الحاویه فی المثالب المعاویه که تالیف قاسم بن محمد بن احمدمامونی است نقل کرده ، حال کتاب الحاویه که مفقود است کتاب کامل بهایی که مفقود نیست آنهم کتابی مورد اعتماد و قابل استناد، که می تواند به عنوان منبع برای ما قابل استفاده باشد.
علاء الدين طبري در نگارش این کتاب از منابع باارزش فراواني استفاده نموده که متأسّفانه اغلب آنها به دست ما نرسيده است. مرحوم محدّث قمي مي نويسد: کتاب کامل بهائي، نوشته عماد الدين طبري، شيخ عالم ماهر خبير متدرّب نحرير متکلّم جليل محدّث نبيل و فاضل فهّامه، کتابي پرفايده است که در سنه 675 تمام شده و قريب به 21 سال همت شيخ مصروف بر جمع آوري آن بوده. سپس مي افزايد: از وضع آن کتاب معلوم مي شود که نُسَخِ اصول و کتب قدماي اصحاب نزد او موجود بوده است. آنگاه اشاره مي کند که يکي از آن منابعِ از دست رفته، کتاب پرارج الحاوية در مثالب معاويه است که تأليف قاسم بن محمّد بن احمد مأموني، از علماي اهل سنّت مي باشد، و عماد الدين طبري سرگذشت اين دختر سه ساله را از آن کتاب نقل کرده است.( فوائد الرضويه، ص 111)
نقل ملاحسین کاشفی
ملاحسین کاشفی (متوفى 910 ه. ق) در کتاب روضه الشّهداء از کتاب كنز الغرائب نقل میکند :
كه يزيد اهل بيت را در درون كوشك خود جاى مقرّر ساخته بود، و امام حسين «عليه السلام» دخترى داشت چهارساله كه بسيار او را دوست داشتى و او نيز پدر را به غايت دوست مى‏داشت و تا پدرش شهيد شده بود دائم مى‏پرسيد كه: «أين أبى؟» كجاست پدر من، مى‏گفتند به جائى رفته است و به انواع تسلّى، تسلّى مى‏دادند و او را به ديدار پدر اشتياق عظيم بود در اين وقت كه در كوشك يزيد بودند شبى اين دختر پدر را در خواب ديد كه او را در كنار گرفته از غايت شادى بيدار شد و پدر را نديد شوقش زياده گشت و آغاز اضطراب كرده فغان درگرفت حال پرسيدند گفت: حالى، مى‏ديدم كه در كنار پدر نشسته‏ام چون چشم باز كردم او را نمى‏بينم مرا بگوئيد كه پدرم كجاست؟ كه مرا بيش از اين طاقت فراق نمانده هر چند گفتند اى دختر صبر كن و شكيبائى پيش گير جواب مى‏داد كه:
يعلم اللّه مرا تاب شكيبائى نيست             طاقت روز فراق و شب تنهائى نيست‏
فرياد نمود پدرم را پيش من آريد يا مرا نزد پدر فرستيد، چون أهل بيت اين سخن بشنيدند به يك بار فرياد از نهاد ايشان برآمد و خروش در گرفتند، يزيد پليد از گريه و غوغاى ايشان از خواب درآمد و كس فرستاد تا خبر گيرد كه أهل بيت را چه واقع شده است؟ ايشان صورت واقعه بازگفتند و خبر به يزيد رسيد كه دختر امام حسين پدر را در خواب ديده و براى ديدار او بى‏طاقتى مى‏كند يزيد گفت برويد و سر پدرش بدو نمائيد شايد تسلّى يابد، و يزيد آن سر را در خانه خاصّ خود نگاه مى‏داشت خادمان يزيد پليد آن سر را در طبقى سيمين نهاده و منديلى از سندس بر آن افكنده نزد أهل بيت آوردند و گفتند يزيد مى‏گويد: كه سر را بدو نمائيد شايد كه او را تسلّى پديد آيد، امّا چون طبق را پيش وى نهادند پرسيد كه اين چيست؟ گفتند آنچه مى‏طلبى اين است چون منديل‏ برگرفت سرى ديد در آن طبق نهاده آن سر را برداشت و نيك در آن نگريست سر پدر خود را بشناخت آهى از سينه بركشيد و روى در روى پدر ماليد و لب خود بر لب وى نهاد و فى الحال جان شيرين بداد. ديگر باره اهل بيت را تعزيت امام حسين (عليه السلام) تازه گشت و مصيبت شهدا سمت تجديد پذيرفت.
اى أجل باز اين چه غوغا در جهان انداختى             بار ديگر ماتمى در خاندان انداختى‏
ابر اندوهى برآوردى ز درياى بلا             برق حسرت در زمين و آسمان انداختى‏
شورشى در روزگار! انس و جان كردى پديد             آتشى در خرمن پير و جوان انداختى‏
يزيد چون از اين حال خبر يافت ايشان را تعزيت رسانيد و امّ كلثوم اجازت طلبيد كه در خارج كوشك به منزلى رود و تعزيت أهل بيت بدارد و اجازت يافته به منزلى كه جهت ماتم مقرّر كرده بودند تشريف فرمود و زنان اكابر به تعزيت او حاضر گشتند.( روضة الشهداء، الكاشفي ،ص:485 )
نکته ای که در اینجا مطرح می شود اینست که مؤلّف کتاب روضه الشهداء « كمال الدّين حسين بن على واعظ كاشفى سبزوارى، (متوفّى 910 ه. ق) يكى از اعلام پركار در زمينه علوم قرآنى و معارف تفسيرى در قرن نهم و اوايل قرن دهم هجرى مى‏باشد.او از فضلاى نامدار سبزوار بوده و در دوره تيموريان مى‏زيسته است. وى همدوره سلطان حسين ميرزا بايقرا و امير على شير نوائى بوده است، و مدّتى در هرات به سر برده است.او عالمى ذى فنون و صاحب اطّلاع وسيع در رشته‏هاى مختلف بوده است، و كتابهاى متعدّدى را در موضوعات متنوّع از خود به يادگار گذاشته است.
يكى از نقاط قوّت این کتاب برخوردارى از منابع گوناگون و مأخذ متعدد مى‏باشد در اين كتاب از دهها كتاب و منبع نادر و كمياب و دست اوّل، مطالبى نقل شده است كه امروز نمى‏توان آنها را پيدا نمود. مرحوم شعرانی به دنبال داستان شهادت حضرت قاسم در  مورد ملاحسین کاشفی می گوید : « ملاحسين کاشفي مردي جامع، عالم و متبحر بود، در شهر هرات مي‏زيست معاصر با صاحب «روضة الصفا» و امير عليشير وزير علم دوست، و آن قدر کتب ادب و تواريخ و وسايل که آن وقت در هرات بود در هيچ زمان در هيچ شهر فراهم نشد، از غايت حرص و ولهي که وزير مزبور به علوم علوم مخصوصا به تواريخ داشت و به همين موجب «روضة الصفا» را براي او نوشتند.» [دمع السجوم، صفحه 344]
طریق چهارم : نقل مسلم جصاص(گچ‏کار) در شهر کوفه
مرحوم مجلسي از برخي کتب معتبره بدون ذکر سند از مسلم جصاص چنين نقل مي کند: ابن زياد مرا براي تعمير دارالاماره کوفه خواسته بود، من در آنجا مشغول گچ کاري بودم ناگهان صداي شيون از شهر کوفه شنيده شد، خدمت کاري که از ما پذيرايي مي کرد پرسيدم چه خبر است که در کوفه جنجال به پا است؟ گفت: سر يک خارجي را وارد کردند که بريزيد شوريده بود. گفتم: اين شورشگر چه کسي است؟ گفت: حسين بن علي (ع) صبر کردم تا آن خدمتکار رفت، چنان مشت بر صورتم کوبيدم که ترسيدم چشمم از کار بيفتد! دستانم را شستم، از پشت قصر بيرون رفتم تا اين که خود را به ميدان کوفه رساندم، در آنجا ايستادم، مردم در انتظار اسيران و سرها بودند که نزديک چهل هودج بر چهل شتر بود، در ميان آنها زنان و فرزندان فاطمه بودند، امام چهارم (ع) بر شتر بي جهاز سوار بود و خون از پاهايش فوّاره مي زد و با اين حال مي گريست ... در اين ميان شيون برخاست ديدم سرها را آوردند، سر حسين (ع) جلوي آنها بود و آن سر نوراني و مانند ماه بود، از همه مردم به پيامبر (ص) شبيه تر بود، ريشش خضاب شده، چهره اش چون قرص ماه تابنده بود، باد محاسنش را به چپ و راست مي برد. چشم زينب (س) چون به سر برادر افتاد، پيشاني به چوبه محمل زد و ما به چشم خود ديديم که خون از زير روپوشش بيرون ريخت و با سوز دل به آن سر بريده خطاب کرد و گفت:
يا هِلالا لَمَّااسْتَتَمِّ کَمالا         غالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدا غُرُوبا
ما تَوَهَمّْتُ يا شَقيقَ فُؤادي     کانَ هذا مُقَدَّرا مَکْتُوبا
يا أَخي فاطِمَ الصَّغيرَةِ کَلِّمْها  فَقَدْ کادَ قَلْبُها اَنْ يَذُوبا
يا أَخي قَلْبُکَ الشَّفيقُ عَلَيْنا    مالَهُ قَدْقَسي وَ صارَ صَليبا
.[ بحار الانوار، ج 45، ص 114، مستدرك عوالم العلوم، البحراني ،ج‏17 ص:373 ، ينابيع المودة، القندوزي ،ج‏3،ص:87 ؛ ناسخ التواريخ، ج 3، ص 55- 52 )
اي ماهي که چون به سر حد کمال رسيد ناگهان خسوفش او را در ربود و غروب کرد؛
اي پاره دلم گمان نمي کردم سرنوشت ما اين گونه باشد؛
اي برادر با فاطمه خردسال سخن گوي، زيرا نزديک است دلش آب شود؛
اي برادرم دل تو بر ما مهربان بود، چرا سخت شده است؛
شاهد ما روی بیت
« يا أَخي فاطِمَ الصَّغيرَةِ کَلِّمْها             فَقَدْ کادَ قَلْبُها اَنْ يَذُوبا »
می باشد که حضرت زینب  سلام الله علیها خطاب به مولای خود حسین علیه السلام  از دختری کوچک به نام فاطمه صغیره نام می برد و این فاطمه غیر از فاطمه بنت الحسین علیها السلام
نکته ای که در اینجا مطرح می شود اینست که ذكر محامل و هودج‏ تنها در روایت مسلم جصاص نیست بلکه در کتابهایی مثل اخبار الطول، البدایه و النهایه و لهوف (اخبار الطول،دینوری ص259، البدایه و النهایه،ابن اثیر ج8،ص193، مرحوم سید در لهوف ص 154 در باره خطابه أم کلثوم در کوفه می گوید : « و خطبت أم کلثوم بنت علی فی ذالک الیوم من وراء کلّتها رافعه صوتها » مرحوم عندلیب همدانی میگوید : اگر هودجی در کار نبود ،سخن گفتن از پشت پرده مفهومی ندارد (ثارالله ص 372) به محمل و هودج اشاره شده است در نتیجه ضعف فرمایش شیخ عباس قمی در منتهی الامال (دمع السجوم ترجمه نفس المهموم ،ص:361 ) روشن می شود.
طریق پنجم : تعدد دختران امام حسین علیه السلام
در مورد تعداد فرزندان دختر امام حسین (علیه السلام) در میان تاریخ نویسان، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از آنان دو دختر به نام های سکینه و فاطمه برای حضرت ذکر کرده اند و برخی دیگر از سه تا چهار دختر برای امام ذکر کرده اند که به چند نمونه اشاره می شود :
1.علامه ابن شهر آشوب در مناقب از سه دختر به نام های سکینه، فاطمه و زینب نام برده است . (...و بناته سكينة أمها رباب بنت إمرئ القيس الكندية و فاطمة أمها أم إسحاق بنت طلحة بن عبد الله و زينب‏..  ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دار الاضواء، بی تا، ج4، ص77.)
2.ابن خشاب بغدادی در مواليد الأئمه تعداد دختران امام حسین را سه تن می شمارد. (ولد له ستة بنين وثلاث بنات: على الاكبر الشهيد مع ابيه وعلى الامام سيد العابدين وعلى الاصغر ومحمد وعبد الله الشهيد مع ابيه و جعفر وزينب وسكينة وفاطمة. تاريخ مواليد الأئمة - ابن الخشاب البغدادي ص 21 - قال ابن الخشاب ولد له ستة بنين و ثلاث بنات علي الأكبر الشهيد مع أبيه و علي الإمام سيد العابدين و علي الأصغر و محمد و عبد الله الشهيد مع أبيه و جعفر و زينب و سكينة و فاطمة...
كشف‏الغمة ج : 2 ص : 39
3. محمد بن طلحه شافعی (از علمای اهل تسنن) چهار دختر به نام : سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری نام می برد ولی از نفر چهارم سخنی به میان نمی آورد. (و أما البنات: فزينب و سكينة و فاطمة هذا هو المشهور . مطالب السئول، ابن طلحة الشافعي ،ص:258.)
4.ابن صباغ مالکی (855 ه.ق)  در الفصول المهمه همان کلام محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول نقل می کند. (الفصول المهمه ص 188)
3. علی بن عیسی اربلی، نویسنده کتاب معروف کشف الغمّة فی معرفة الائمة، از محمدبن طلحه شافعی نقل می کندکه  دختران حضرت، چهار نفر به نام  زینب، سکینه و فاطمه ـمی باشند و از نفر چهارم سخنی به میان نمی آورد. (كشف الغمة، الإربلي ،ج‏1،ص:582)
6. صاحب بحار الانوار نقل می کند : « ... وَ بَنَاتُهُ سُكَيْنَةُ أُمُّهَا رَبَابُ بِنْتُ إِمْرِئِ الْقَيْسِ الْكِنْدِيَّةُ وَ فَاطِمَةُ أُمُّهَا أُمُّ إِسْحَاقَ بِنْتُ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ وَ زَيْنَبُ «بحارالأنوار ج : 45 ص : 331 »
7. محمدبن جریر طبری در دلائل الإمامه تعداد دختران حضرت را سه تن ذکر میکند.«... ومن البنات زينب و سكينة و فاطمة » « دلائل الإمامة، الطبري ،ص:181 »
8.علی بن زید بیهقی (المتوفى: 565هـ) در لباب الأنساب می گوید : أما الحسينية، فهم من أولاد الحسين بن علي رضي الله عنهما، ولم يبق من أولاده إلا زين العابدين رضي الله عنه وفاطمة وسكينة ورقية، فأولاد الحسين رضي الله عنه من قبل الأب هم من صلب زين العابدين رضي الله عنه. (لباب الأنساب والألقاب والأعقاب ج1 ص 23 الطبقة السابعة، الحسينية - أبو الحسن ظهير الدين علي بن زيد البيهقي، الشهير بابن فندمه «ابن‌فُندُق»  )
9.جمال‏الدين ابومحمد عبدالله بن محمد بن عامر شبراوى شافعى (1092 - 1172ق) مورخ و محدث اهل سنت در کتاب الإتحاف شمار دختران سیدالشهداء را سه تن میشمارد : «...و أمّا البنات فهنّ: زينب، و سكينة، و فاطمة، و الّذي أعقب من أولاد الحسين هو عليّ زين العابدين .... »الإتحاف بحب الأشراف، الشبراوى ،ص:260
10.در بغية الطالب برای حسین بن علی علیه السلام سه فرزند دختر ذکر می کنند : « كان له يعني للحسين رضي اللّه عنه من الولد ست بنين و ثلاث بنات ... زينب و سكينة و فاطمه... » بغية الطالب في ذكر أولاد علي بن أبي طالب (ع) : للشريف السيد محمد اليمانى القاسمى النقوى الشهير بابن بحر الأهدل المتوفي سنة1083 أو 1086 هجري. به نقل از نورالابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار ، الشبلنجي (قرن سيزدهم ) ،ص:278
11.صاحب ذخائر العقبى (متوفای 694 ق‏) نیز سه فرزند دختر ذکر می کند. « ولد له ست بنين و ثلاث بنات على الأكبر و استشهد مع أبيه و على الامام زين العابدين و على الاصغر و محمد و عبد اللّه الشهيد مع أبيه و جعفر و زينب و سكينة و فاطمة.» ذخائر العقبى، محب الطبري ،ص:152   وفات: 694 ق‏
12.خصيبي (متوفای 334ق) در الهداية الكبرى نیز سه فرزند دختر ذکر می کند.« وَ الَّذِي كَانَ لَهُ مِنَ الْأَوْلَادِ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ هُوَ الْأَكْبَرُ وَ عَلِيٌّ الْأَصْغَرُ وَ هُوَ الْمُتَّصِلُ بِهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ هُوَ الطِّفْلُ الْمَذْبُوحُ بِالنُّشَّابَةِ وَ مُحَمَّدٌ وَ جَعْفَرٌ وَ مِنَ الْبَنَاتِ زَيْنَبُ وَ سُكَيْنَةُ وَ فَاطِمَةُ.»  الهداية الكبرى، حسين‏بن‏حمدان الخصيبي ،ص:203
فاطمه ای دیگر از دختران حسین بن علی علیه السلام
برخی منابع داستانی را برای یکی از دختران  سیدالشداء علیه السلام به نام فاطمه ذکر می کنند که همراه حضرت در کربلا نبود و در مدینه اقامت داشت، جوينى از اعلام قرن هفتم و هشتم هجرى در «فرائد السمطين» داستان را اینگونه نقل می کند :
« عن المفضل بن عمر الجعفى ]قال[ : سمعت جعفر بن محمد يقول : حدثنى أبى محمد بن علىّ ، حدثنى أبى علىّ بن الحسين قال :
لمّا قتل الحسين بن علىّ (عليهما السلام) جاء غراب فوقع ]فى دمه ، ثم تمرّغ ، ثم طار فقعد[ بالمدينة على جدار ]دار[ فاطمة(3) بنت الحسين بن علىّ ـ وهي الصغرى ـ ونعب الغراب فرفعت رأسها ونظرت إليه ، فبكت بكاءاً شديداً وأنشدت :
نَعَبَ الْغُرابُ فَقُلتُ مَنْ ----- تَنْعاه وَيْلَكَ يا غُرابْ
قالَ الإمامَ . فَقُلْتُ : مَنْ ؟ ----- قالَ : المَوُفّقُ لِلْصوابْ («فرائد السمطين» ، ج2 ، ص163و164 ، حديث 451 ، ، «مستدركات علم رجال الحديث» ، ج8 ، ص593 . مقتل الحسين(ع)، الخوارزمي ،ج‏2،ص:105 . تاريخ دمشق، ابن عساكر متوفای 571، ج70،ص24 - مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، ج6،ص303  - بغية الطلب في تاريخ حلب، عمر بن أحمد بن هبة الله بن أبي جرادة العقيلي، الشهیر بابن العديم (المتوفى: 660هـ)، ج3 ،ص45 -.)
مفضل بن عمر گويد : از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مىگويد پدرم امام باقر (عليه السلام)به من نقل كرد كه پدرم امام سجاد (عليه السلام) فرمود :
زمانيكه امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيد ، كلاغى بال و پر خود را در خون حضرت آغشت سپس به سوى مدينه پرواز كرد و بر لب ديوار خانه فاطمه صغرى نشست . به بانگ كلاغ ، فاطمه صغرى سربرداشت و آن مرغ خون آلود را ديد و به شدت گريست و اين اشعار را سرود :
غراب البين بانگ مرگ برآورد . به او گفتم : خبر مرگ كه را می دهی اى كلاغ ؟ گفت : امام را . پس به او گفتم : كدام امام . گفت : او كه در طريق درستى موفق بود .گفتم : حسين (عليه السلام) را میگويى . پس به من گفت : حقيقت دارد كه به تحقيق در خاك جاى گرفت حسين (عليه السلام) در كربلا در ميان نيزهها و خنجرها به شهادت رسيد .با اشكهاى ريزان بر حسين (عليه السلام) گريه كن ، تا رضايت خدا و ثواب اخروى را كسب كنى .
سپس به پرواز درآمد و نتوانست پاسخ گويد .پس آنچه بر من مصيبت فرود آمد ، بعد از وصى ]امام حسين (عليه السلام) [كه دعايش مستجاب بود ، گريستم .امام باقر (عليه السلام) فرمود : پس بر اهل مدينه بانگ زد . آنان گفتند : به واقع چيزى همانند سحر بنى عبد المطلب بر ما آمد . چيزى نگذشت كه خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به مدينه رسيد .
نتیجه اینکه کسانی مثل شیخ مفید و علامه طبرسی که نامی از این دختر صغیره نیاورده اند تنها برای حضرت دو دختر قائل هستند در حالی بسیاری از مورخین از سه تا چهار دختر برای حضرت قائل هستند بنابراین وجود چنین شخصیتی با این اوصاف در تاریخ ثابت است گرچه نام ایشان در تاریخ نیامده باشد.
طریق ششم: روش مقابله تواریخ
1.در اينکه به دستور يزيد بن معاويه، امام سجاد عليه‏السلام و خانواده‏هاي شهداي کربلا را در مکان خرابه‏اي که نه از سرما و نه از گرما آنان را حفظ مي‏کرد، زنداني کردند، ترديدي نيست. (امالي شيخ صدوق، ص 168 - 167، مجلس سي و يکم؛ الملهوف (لهوف) سيد بن طاووس؛ ص 219.
2.در اینکه برخی کتب تاریخی برای حسین بن علی علیه السلام سه دختر و بعضی چهار دختر ذکر کرده اند شکی نیست.
3.احتمال دارد که زینب از اولاد امام حسین علیه السلام که تنها نام او در تاریخ آمده  (مناقب آل ابی طالب، بیروت، دار الاضواء، بی تا، ج4، ص77مطالب السؤول في مناقب آل الرسول" كمال الدين محمد بن طلحة معروف به ابن طلحه" م 652 هجری به نقل از کشف الغمة، ج2، ص214 - دلائل‏الإمامة ص : 74 ) همان رقیه مشهور باشد.
سيد محمد علي قاضي طباطبايي (ره) در این باره می گوید :
« ... و اما زينب از اولاد سيدالشهداء (ع) چون ذکري از او در کتب معتبرة بغير از ذکر نامش نيست معلوم مي‏شود در حال صغر از دنيا رفته است و بعيد نيست که او به نام (رقيه) معروف شده باشد که در دمشق مدفون است و شايد جهت معروف شدن وي به نام (رقيه) چون در مدفن او در دمشق به نام (رقيه) بنت امام اميرالمؤمنين (ع) نوشته‏اند علتش آن باشد ولي او دختر سيدالشهداء (ع) است و علامه‏ي سماوي (ره) در رساله‏ي مواليد الائمة (ع) يکي از دختران سيدالشهداء (ع) به نام (رقية) شمرده است. » [تحقيق درباره‏ي اول اربعين حضرت سيدالشهداء ، صفحه 686]
4.برخی مقاتل داستانی در خرابه شام را برای سکینه نقل می کنند [مقتل أبي مخنف للطبري، ص 230 -  دمع السجوم ص520 - لهوف، ص 1890 - انوار نعمانيه: 254:3 و 255، - بحارالانوار: 196 - 194 :45.] که بی شباهت به به داستان حضرت رقیه نیست.
شبهاهتهای این داستان به واقعه منسوب به حضرت رقیه از چند جهت است :
1.هر دو قضیه در خرابه شام اتفاق اقتاده است .
2.شباهت هر دو بانو در  شیون و در دل کردن، حضرت سکینه در داستان خواب اینگونه در دل می کند : « يَا جَدَّتَاهْ قُتِلَ وَ اللَّهِ أَبِي وَ أُوتِمْتُ عَلَى صِغَرِ سِنِّي ... اي مادر! به خدا پدر من حسين عليه‏السلام را کشتند، یاجدا یه خدا در کودکی یتیم شدم ... يا أماه جحدوا و الله حقنا يا أماه بددوا و الله شملنا يا أماه استباحوا و الله حريمنا يا أماه قتلوا و الله الحسين ع أبانا  ...ای مادربه خدا حق ما را انکار کردند، اي مادر! به خدا جمعيت ما را پريشان ساختند، اي مادر! به خدا حريم ما را مباح شمردند، اي مادر! به خدا پدر من حسين عليه‏السلام را کشتند.»
و بانو رقیه اینگونه در دل می کند :« يا أبتاه من ذا الذي خضّبك بدمائك؟ يا أبتاه من ذا الذي قطع وريدك ؟ يا أبتاه، من ذا الذي أيتمني على صغر سنّي؟ يا أبتاه مَن لليتيمة حتّى تكبر؟ يا أبتاه مَن للنساء الحاسرات؟ يا أبتاه مَن للأرامل المسبيّات؟ يا أبتاه مَن للعيون الباكيات؟ يا أبتاه مَن للضائعات الغريبات؟ يا أبتاه مَن للشعور المنشورات؟ يا أبتاه مَن بعدك واخيبتاه، يا أبتاه من بعدك واغربتاه، يا أبتاه ليتني لك الفداء، يا أبتاه ليتني قبل هذا اليوم عمياء، يا أبتاه ليتني وسدت التراب ولا أرى شيبك مخضّباً بالدماء. ». «  مع الركب الحسيني ،ج‏6،ص:220- نفس المهموم، الشيخ عباس القمي ،ص:416- المنتخب في جمع المراثي والخطب- الطریحی، ص137 »
3.شباهت کلام حضرت سکینه « يا جدتاه اوتمت على صغر سني »به سخن منقول از بانو رقیه : « یا أبتاه ! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟ ». « مع الركب الحسيني ،ج‏6،ص:220- نفس المهموم، الشيخ عباس القمي ،ص:416- المنتخب في جمع المراثي والخطب- الطریحی، ص137 »
3.گریه و شیون اهل خرابه در هر دو داستان.
4.نقش و حضور یزید ملعون در هر دو داستان.
نتیجه که از این دو داستان گرفته می شود اینست که بانو سکینه ای که در تاریخ سال شصت و یک هجری از آن سخن می گوید که شاعری تواناست و خطیبی که در مقابل یزید خطبه می خواند بالیقین نمی تواند دختری کوچک باشد که بگوید : « أُوتِمْتُ عَلَى صِغَرِ سِنِّي »
در نتیجه شخصیت این داستان که در منابع متقدم نیز آمده بانو سکینه نیست بلکه دختری صغیری می باشد که با توجه به روش مقابله تاریخی وجود مبارک حضرت رقیه است.
5. نکته ای دیگر اینکه حرف مورخ و عالم بزرگوارعماد الدین طبری در کامل بهایی سند است و قابل استناد که با توجه به نقل کامل بهایی به ضمیمه منابع و اسناد دیگر، داستان خرابه هرچه بیشتر به صحت نزدیک می شود
طریق هفتم : رفتار علما و بزرگان
برخی مویدات نیز وجود دارد که وجود بی بی را از جهت علمی تثبیت میکند مثلا اینکه علمای بزرگی که بسیار اهل دقت و احتیاط در برخی امور بوده اند به قصد زیارت حضرت رقیه به حرم ایشان مشرف شده اند افرادی همچون شیخ بهایی ، محدث قمی و بسیاری دیگر از علما ومراجع تقلید کنونی وسابق در طول تاریخ تشیع.
 
 
حال پرسش اینجاست که تولید وپخش چنین برنامه هایی در صدا وسیمای کشوری که نظام حکومتی آن مدعی شیعه بودن است با کدام هدف ومنظور صورت می گیرد؟! واساساً چرا باید درچنین روزهایی که دلهای عزاداران حسینی درمصیبت خاندان پیامبر داغدار است با طرح چنین مدعیاتی از سوی برخی روحانیان کم سواد تربیت شده در حوزه حکومتی فیضیه، اینچنین باورهای اصیل شیعی ناجوانمردانه درمعرض حمله وهجوم قرار گیرند؟
 

برچسبها:



درج نظرات
نام : 
آدرس ایمیل : 
متن پیام : 
 
رسام اخبار
رسام نظر سنجی
رسام مناسبتها
رسام فید RSS
رسام دعوت به همکاری
رسام رسام در شبکه های اجتماعی


راه اندازی سایت: فوریه 2011

کلیه حقوق این سایت متعلق به رسام می باشد.